پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

پرهام مهربونم

انتخاب پیش دبستانی

واااااااااااااای که این دوره چقدر انتخاب یه مدرسه خوب  که همه ملاک ها رو داشته باشه سخته .   ما هم تو این چند ماه اخیر ( دقیقاً از بهمن سال 94 تا خرداد 95 )  گرفتار پیدا کردن یه پیش دبستانی خوب واسه گل پسرمون بودیم .   دوست داشتم پیش دبستانی و دبستان پرهام یکی  باشه . پس شروع کردم به دنبال یه مدرسه خوب گشتن .   اول باید بین مدرسه دولتی و غیر انتفاهی یکی رو انتخاب می کردم.   خیلی ها مدرسه دولتی رو پیشنهاد می کردن ولی من به چندین دلیل از مدرسه دولتی منصرف شدم ،    اول اینکه مدارس دولتی شیفت در گردش بودن و این با شرایط کاری من به هیچ عنوان سازگار نبود . &...
18 خرداد 1395

دوره FAST

سال گذشته ، وقتی پرهام رو از مهد تحویل گرفتم دیدم روی دفتر غنچه هاش نوشته که  یه جلسه آسیب شناسی اجتماعی  تو مهد برگزار می شه و باید توی این جلسه شرکت کنیم .   همون روز خیلی خیلی خسته بودم ولی به هر سختی که بود رفتم ، اونجا فقط سه تا چهار خانواده آمده بودن . یه نفر از بهزیستی شروع به صحبت کرد . اونم راجع به یه کلاس به نام   FAST .   FAST  مخفف عبارت Families And Schools Together هست که در ایران به نام طرح همکاری خانه و مهدکودک معروفه.   از قرار معلوم فقط 60 تا مهد کودک تو ایران اجازه دارن این طرح رو اجرا کنن ، که در شیراز به مهد کودک پرهام به خاطر فضا و محیطی  که داشته افت...
29 ارديبهشت 1395

آغاز سال یکهزار و سیصد و نود و پنچ شمسی

سلام ، سلام ، صد تا سلام   سال نو مبارک، امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشیم ، پر باشه از شادی ، سلامتی ، تندرستی و بعد از همین اینا پر باشه از پول .   سال جدید ساعت 8 و 0 دقیقه و 12 ثانیه صبح روز یکشنبه اول فروردین ماه شروع شد.     و ما هم مثل همیشه سر سفره هفت سین سال جدید رو با پسر و همسر عزیزمون شروع کردیم.     یا مُقلّبَ القلوبِ و الأبصار  Oh reformer of hearts and minds ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها     يا مُدبِّرَ الليلِ و النَّهار  Director of day and night ای گرداننده و تنظیم کننده ی...
21 فروردين 1395

اولین شکوفه های بهاری

یک اسفند ماه بود که یکی از همکارا گفت درختای سمت مهارلو شکوفه زده ما هم بعد از اداره به همراه محمد و پرهام راهی شدیم ،     اینم اولین شکوفه های بهاری شیراز       میان علف ها پرهام کفشدوزک پیدا کرد .     بعد هم به سمت دریاچه رفتیم و قایق سواری کردیم . ، این همون دریاچه نمک هست که تابستان ها خشک می شه .     چه خوب که بهار داره می آد از زمستان زود خسته می شم و حوصله اش رو ندارم . ولی بهار ، عشق من بهار داره کم کم از راه می رسه . ...
19 اسفند 1394

سفر به کازرون

بین سفر به سپیدان و کازرون مانده بودیم که بالاخره به این نتیجه رسیدیم که سفر به سپیدان به خاطر سرما و مشکل گوش پرهام اصلاً درست نیست ، پس قرار بر این شد که به سمت نرگس زارهای کازرون بریم .   8 بهمن ماه  جشنواره گل نرگس بود ،   ما یه شب قبل  به سمت کازرون حرکت کردیم  ، مکان رو از طرف مخابرات گرفته بودم ، شب ماندیم و صبح فردا به سمت بخش جره بالاده حرکت کردیم ،     وقتی رسیدیم هنوز مراسم شروع نشده بود ، ما هم فکر کردیم خبری هست رفتیم جلو نشستیم ، مراسم با سخنرانی فلانی شروع شد و بعدش یه سخنرانی دیگه و بعدش ....   ما هم که گوشمون از این حرفا پر بود ، ب...
8 اسفند 1394

سلامی چو بوی خوش آشنایی

سلام ، سلام ، صد تا سلام   چقدر دلم واسه نوشتن توی وبلاگ پرهام تنگ شده بود ، بیشتر از سه  ماه می شه که اینجا چیزی ننوشتم .   و حالا بنویسم از سالهای دور از خانه :   نمی دونم پسر من ضعیفه یا کلاً مدل مهد کودک ها اینطوره که بچه ها سریع مریض میشن .   توی این مدت پرهام مرتب مریض می شد و سریع هم گوشش عفونت می کرد تا دلتون بخواد آنتی بیوتیک مصرف کرد .   هر وقت می بردمش دکتر می گفت گوشش عفونت کرده بهش آموکسی کلاو بده و هفته دیگه بیارش تا دومرتبه چک کنم ، هفته بعد می بردم می گفت گوشش هنوز التهاب داره و باید آنتی بیوتیک بخوره و بهش شربت زیتروماکس رو می داد ، شاید پنچ دوره آن...
26 بهمن 1394

متفرقه ها

  اولین عکس پرسنلی پرهام ، که واسه مهد کودک در تاریخ 2/ مهر ماه /94  گرفتیم ،         اولین بارون پاییزی که شیراز آمد عصر با محمد و پرهام رفتیم پارک محلی روبروی خانه .           وقتی پرهام لباس مامان می پوشه .      خدایا برای همه چیز از تو متشکرم ...
16 آذر 1394

مجسمه شدن پرهام

اون شب آمدیم بخوابیم می گه مامان چراغ ها رو روش کن (به زبان خودش ایشن کن ) می خوام مجسمه بشم .   برام جالب بود که می فهمه مجسمه شدن یعنی بی حرکت و ثابت بودن.   اینم از  مجسمه های پسر ما:           ...
9 آذر 1394

اولین جایزه پرهام

هیچ چیز با ارزش تر  و زییاتر از این نیست که دفترغنچه های پسرت رو باز کنی و ببینی که مربی اش این متن روبراش نوشته :     " با سلام : مامان پسرم در کلاس خیلی خوب همکای می کند و فعالیت خود را خیلی بهتر از قبل انجام می دهد . جهت تشویق کودک یک هدیه در صورت امکان تهیه بفرمایید و به مهد تحویل دهید . "   وقتی این متن رو خوندم محمد و پرهام تو اتاق خوابیده بودن اینقدر خوشحال شدم که با شور و نشاط رفتم پیش محمد و براش خوندم .   محمد هم آخر شب رفت و براش یه هدیه گرفت ،     البته مربی اش  گفته بود هر وقت خواستید هدیه بگیرید یه چیز کوچیک بخرید که ...
18 آبان 1394