پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

پرهام مهربونم

خداحافظ سال 93

1394/1/1 1:02
نویسنده : فریده
815 بازدید
اشتراک گذاری

الان ساعت یک نیمه شبه ، چه تاریخی نمی دونم !!!!!

29 اسفند ماه 1393 یا 1 فرودین یکهزار و سیصد و نود و چهار؟؟؟؟؟

 

یک سال دیگه هم گذشت و وارد سال جدید خواهیم شد.

 

سال 93 سال خوبی بود ، با جشن تولد بهار، دختر دایی پرهام ، شروع شد و با عروسی علی ، عموی پرهام ، به پایان رسید.

 

یک سال پسرم بزرگتر شد ،

 

بعضی وقتا که توی وبلاگها می خوندم یا از زبون کسی می شنیدم که می گفتن دلمون واسه بچگی های فرزندامون تنگ شده خنده ام می گرفت و پیش خودم می گفتم چه مسخره !!!!

 

مگه ممکنه کسی از بزرگ شدن بچه اش غمگین بشه و دلش واسه زمانهایی که بچه اش راه نمی رفته ، حرف نمی زده یا دندون نداشته تنگ بشه .

 

ولی دقیقا ً همین اتفاق واسه من افتاد اونم زمانی که تصمیم گرفتم یه تعداد از لباسای پرهام از نوزادی تا الانش رو ببخشم . لباساش که بیرون آوردم دلم واسه تمام اون لحظات تنگ شد ، باورم نمی شد یه زمانی پرهام این لباسا رو می پوشیده .

 

خوشحالم که بزرگتر می شه ، قد می کشه ، حرف می زنه ، استدلال می آره  و واسه هر کاری دنبال دلیل می گرده ولی دلم تنگ می شه واسه تمام لحظات کودکی اش که قدرش رو ندونستم.

 

  و ترس از آینده پسرم که روز به روز داره بیشتر می شه .

 

 

بی خیال

 

سال گذشته پرهام از نظر صحبت کردن خیلی خیلی پیشرفت کرد . الان دیگه خودش قصه بز بز قندی رو تعریف می کنه . 

 

هر کاری که ازش می خوام انجام بده باید دلیل اش هم بگم.

 

همچنان بدو بدوهای خودش رو داره و از صبح تا شب  می دوه.

 

حالا بنویسم از عروسی بهترین عموی دنیا ، علی آقای مهربون .

 

تاریخ عروسی 26 اسفندماه بود که مصادف می شد با شب چهارشنبه سوری تصمیم گرفتم پرهام رو عروسی نبرم،  آخه چهارشنبه سوری اینجا تبدیل به میدان جنگ میشه .

 

ولی در نهایت پرهام رو هم با خودمون بردیم .

 

قبلش محمد و پرهام رفتن آرایشگاه و حسابی خوش تیپ کردن و با همدیگه رفتیم آتلیه و عکس گرفتم .

 

توی ماشین پرهام خوابش برد حالا ساعت 5:30  بود و مراسم از ساعت 6 شروع میشد دیگه من توی ماشین نشستم تا ساعت 7 تا آقا از خواب بیدار بشه ، تا یه موقع خواب زده نشه و نق نزنه .

 

 

کلاً پسر خوبی بود البته اگه دست به یقه شدنش با بچه های بزرگتر را حذف کنیم ، یا اینکه دستش که زیر در رفت رو فاکتور بگیریم ، یا اینکه زمانی که  آقایون می رقصیدن و پسر من می خواست از روی زمین شکلات برداره و داشت  زیر دست و پا له می شد رو نادیده بگیریم.

 

پرهام و امیر حسین

 

یعنی با بدبختی می تونستم ازش عکس بگیرم.

 

پرهام و سفره عقد عمو علی و زن دایی زهره

 

خدا رو شکر که با اینکه عروسی چهارشنبه سوری بود و بارندگی بود ، عروسی به خیر و خوشی تمام شد و دو مرغ عشق سر خانه و زندگی خودشون رفتن.

 

تا دقیقایی دیگه دفترچه سال نود و سه رو می بنیدیم و وارد سال نود و چهار می شیم .

 

تصمیم دارم سال جدید  بیشتر بخندم ، بیشتر به خودم و خانواده ام محبت کنم ، با انرژی تر باشم ، و هزار تا کار خوب دیگه .

 

دوستان عزیزم سال نو و عید باستانی رو به همتون تبریک می گم ، امیدوام سال بسیار بسیار خوبی رو داشته باشید.

دوستون دارم هوارتا.

 

خدای مهربونم سال جدید هم هوامون رو داشته باش.

 

پسندها (6)

نظرات (9)

نیوشا
1 فروردین 94 14:39
ما هم دوست داریم
فریده
پاسخ
مرسی
مامانی غزل جون
2 فروردین 94 14:08
عزییزم پرهام جون موهاشو چه خوشکل شدی اون شب... ایشالله همیشه به شادی فریده جونم ایشالله عروسی آقا پرهام سال خیلی خوبی رو برات آرزو میکگن سالی پر از موفقیت و شادی و سلامتی
فریده
پاسخ
مرسی خانم گل ، سال نو شما هم مبارک ، امیدوارم امسال پر باشه از موفقیت و پیشرفت واسه شما و آقا یاسر. ببوس دخترک قشنگم رو
مامان
3 فروردین 94 1:42
سال نو مبارک عزیزم. به به سال ۹۳ با جشن عروسی تموم شد. ان شاالله همیشه به جشن و عروسی باشید. چه خوش تیپ کرده پسری. بوووووس
فریده
پاسخ
سال نو شما هم مبارک ، امیدوارم امسال سال بهترین ها باشه واسه خانواده سه نفری تون. ببوس امیرحسین جان زیبا رو
مامان فهیمه
3 فروردین 94 6:24
سلام عزیزم عیدتون مبارک انشاالا که امسالم واستون با جشن و شادی شروع بشه و به پایان برسه عزیزم آقا رو چه خوشتیپم کرده ماشالا.فریده جون کاملا معلومه که اصلا راضی نبوده ازش عکس بگیری طفلی دوست داشته لحظه ای رو از دست نده ،واسه شیطونی
فریده
پاسخ
فهمیه جون ، سال خیلی خیلی خوبی رو واسه شما ، علی آقا و آقای همسر آرزو می کنم . امیدوارم امسال پر باشه از شادی ، سلامتی و خبرهای خوب. باورت می شه پرهام تا آخر شب عروس رو ندیده بود. بعد که از تالار آمدیم خانه و همه کلی زدن و رقصیدن ، بعد که رفتن و خانه خالی شد به من می گه مامان عروس !!!!!!!. تازه ساعت 3 نصف شب عروس خانم رو دید .
عشق یعنی
8 فروردین 94 12:52
اوه اوه بگردم این دامادو عجب تیپیییییییییییییییییی زده. مدل موهاش تو حلقم. یادم شد سال نو رو بهت تبریک بگم . می دونی که من چشم به پرهام میوفته به کل ازت فراموش می کنم حالا تصمیم گرفتم تو سال جدید یکم رابطه ام و باهات بهتر کنم و کمتر بهت گیر بدم
فریده
پاسخ
سال نو شما هم مبارک ، امیدوارم امسال یه دوقلو گیرت بیاد تا وقت سرخاروندن نداشته باشی . از اون مدل بچه ها که مرتب می کنن و شما هم از دستشونبشی و یه راحت از دستشون نداشته باشی و منم .
مامانی کسرا
10 فروردین 94 13:10
سال نوتون مبارک، سالتون باشه از سلامتی، عشق و محبت و خبرای خوب خدا رو شکر که عروسی بهتون خوش گذشته! انشالله همیشه جشن و شادی
فریده
پاسخ
سال نو شما هم مبارک، امیدوارم هر جا هستید شاد باشید و تندرست .
بابا و مامان
13 فروردین 94 9:40
الاهی ببین چقد ماشالاه ناز و خوشتیپ شدی عزیزمهمیشه به شادی گلم
فریده
پاسخ
مرسی خانم خانما، شما همیشه به من و پرهام لطف داشتید.
بابا و مامان
13 فروردین 94 9:40
سال نو مبارک عزیزم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، سال نو شما هم مبارک . امیدوارم سال خیلی خوبی پیش رو داشته باشید
مهسا
18 فروردین 94 18:45
موهای پرهام چه با مزه شده.. عیدتون هم مبارک البته با تاخیر.. ببخش فریده جون سرم شلوغ بود. بوس بوس سال خوبی داشته باشید.
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، با محمد رفتند آرایشگاه و موهاشو درست کرد ، وقتی آمد خانه دیدم همه موهاشو برده بالا ، انگار آناناس . دیگه دومرتبه رفتیم و درستش کردیم . عید شما هم مبارک ، امیدوارم سال خوبی داشته باشی دوست خوبم .