پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

پرهام مهربونم

سفر به بوانات

1394/3/20 11:23
نویسنده : فریده
2,018 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز تعطیلی خرداد ماه رو تصمیم گرفتیم به بوانات بریم ، بوانات یکی از شهرستانهای اطراف شیراز هست که تقریباً سه ساعت با شیراز فاصله داره  و ما تا حالا به اونجا نرفته بودیم .

 

تعریفش رو زیاد شنیده بودیم و تصمیم گرفتیم این چند روز رو اونجا بگذرونیم .

 

13 خرداد ماه بعد از اینکه حسابی خانه رو مرتب کردم ، ناهار درست کردم و به همراه محمد و پرهام راهی بوانات شدیم . برای رسیدن به بوانات دو راه بود که ما از راه قادر آباد حرکت کردیم .

 

قادر آباد ناهار خوردیم و  قایق سوار کردیم.

 

پرهام و قادر آباد

 

یادش بخیر ، قبل از تولد پرهام ما اینجا آمده بودیم و با محمد قایق سواری کرده بودیم .

 

قادر آباد

 

  بعد از یه استراحت کوتاه به  سمت بوانات حرکت کردیم ،

 

پسرم پرهام در قادرآباد

 

ساعت 6 عصر بود که به بوانات رسیدم ، از طرف اداره مکان گرفته بودیم .

شب خوابیدم و صبح رفتیم یه مکان دیدنی به اسم پیرکده ، صبحانه رو اونجا خوردیم .

یه منطقه با چند تا درخت بود که آب هم از بینشون رد می شد .

 

پیرکده بوانات

 

ناهار رو امامزاده بزم خوردیم ، روبروی امامزاده بزم یه مکان گردشکری بود به نام  دهکده گردشکری و اقامتی خانواده عباس برزگر.

 

حالا این عباس برزگر کی هست ؟؟؟؟

 

این جور که پسرش برای ما توضیح داد یه فرد شیرازی که دستفروشی می کرده و درآمد خیلی کمی داشته ، از یکی از روستاهای بوانات زن می گیره و همون جا ساکن میشه .

 

تا اینکه یه شب بارونی چند تا توریست رو می بینه و اونا رو به خونه اش دعوت میکنه و با شامی که خودشون داشتن ازشون پذیرایی می کنن ،

 

بقیه داستان رو می تونید از لینک زیر بخونید http://www.tabnak.ir/fa/news/426939

 

خانه بزرگی بود که اتاقهای متعددی داشت ، هر کدوم از اتاقها به سبک روستایی و بسیار بسیار باصفا بود . اگه جا و مکان نداشتیم واقعاً یک شب همون جا می موندیم و لذت می بردیم.

 

خانه عباس برزگر

 

شاید در نگاه اول به نظر بیاد که عباس برزگر فرد خلاقی بوده که تونسته اینقدر موفق بشه ولی به نظر من هر کسی نان ذات خودش رو می خوره  و این فرد اینقدر مهمان نواز و خوش ذات بوده که خداوند چنین سرنوشت خوبی رو براش رقم زده .

 

این اتاق به شکل مدرسه های قدیمی درست کرده بودند با نیمکت های رنگ و رو رفته.

 

 

در این اتاق دار قالی بود و ابزارهای کار .

 

خانه گردشگری عباس برزگر

 

پسر عباس برزگر ، علی ، واسه ما توضیح می داد و اینقدر زیبا توضیح داد که به راحتی می شد فهمید که چقدر به کارش علاقه مند هست .

 

از هدفهاو نقشه هاشون واسه پیشرفت کار توضیح داد ، اینقدر باعلاقه بود که من از ته دلم واسش آرزو کردم که بیشتر از پیش تو کارشون موفق بشن .

 

صبح روز جمعه هم به  تفریحگاه محمد حنیفه رفتیم .

 

 

و بعد به سمت شیراز حرکت کردیم و تفریباً ساعت 2 بعدظهر شیراز بودیم .

 

یکی از اتفاقات جالبی که افتاد این بود که یکی از دوستام رو با خانواده اش اونجا دیدم ،  واسم تعریف کرد که شهرستان بوانات اینقدر پرآب بوده و اینقدر توی کوچه ها آب روان بوده که نمی تونستن کوچه ها رو آسفالت کنن .

 

ولی متاسفانه مانند تمام شهرهای ایران اینجا هم خشکسالی مشخص بود .

 

 

پسندها (2)

نظرات (17)

مامان فهیمه
24 خرداد 94 0:48
عزیزم همیشه به سفر و خوش گذرونی.مرسی از اطلاعات خوبت همشهریه دوست داشتنی
فریده
پاسخ
خواهش می کنم ، اگه جور شد می تونید یه سفر یک یا دو روزه به بوانات هم برید . البته به نظرم جاهای خوش آب و هواتر اطراف شیراز زیاده
عشق یعنی...
24 خرداد 94 12:05
خوب خودت داستان و تعریف می کردی این قدر وقت مارو هم نمیگرفتی . واقعا جالب بود . مو.ضوع اش و خوندم . یه جورایی شانس در خونش و زده واگرنه تو ایران ما خیلی ها هستند که از این کارها می کنند و سنگ تمام میزارن اما هیچ وقت رسانه ای نمی شن و هیچ کس هم متوجه نمیشه .یا خیلی از فداکاری هایی که وقتی طرف میمیره ازش تو رسانه ها فقط یاد می کنن. اما این بنده خدا واقعا هم خودش فعال بوده و هم خوش شانس بوده. به هر حال نوش جونش
فریده
پاسخ
پسرش تعریف می کرد که پدر من دست فروش بوده ، و همون جور که دست فروش واسه فروش جنساش داد و بیداد می کنه پدر منم واسه رونق گرفتن اینجا شروع کرده به تبلیغ کردن و سرو صدا راه انداختن که هوار هوار بیاید و منو ببیند ، همین کار باعث شده که علاوه بر اینکه اعتماد به نفس اش بالاتر بره همه هم به سمتش کشیده بشن
عشق یعنی...
24 خرداد 94 12:08
خیلی خوبه ادم جاهایی که ندیده رو بره ببینه . این شاله که همیشه تو سفر و به خوشی باشی و گاهی هم پرهام با شیطنت هاش حالتو بگیره تا دل ن خنک بشه . اصلا چه معنی داره من وبلاگ ندارم بعد تو هی میای از سفرهات می نویسی . من کلی جا رفتم اما دیگه کم کم همش داره یادم میشه . اما از شوخی گذشته باز خوبه نی نی وبلاگ هست و ما می تونیم بهت سر بزنیم و اگرنه حسابی دق می کردیم . بازهم تند تند برامون پست بزار
فریده
پاسخ
واقعیت اش می خوام شما رو از لیست دوستام حذف کنم ، آخه من دوستی که وبلاک نداره نمی خوام . اصلاً شما چرا مزاحمت واسه وبلاگ من درست می کنی . پسرم هم به خانواده ای که وبلاگ ندارن نمی دم . چه وحشتناک که آدم وبلاگ نداشته باشه. چقدر بی وبلاگی سخته یعنی شما بدون وبلاگ زنده هستید ، واقعاً جالبه
مامان ِ یسنا
24 خرداد 94 13:59
سلام دوست مارکوپولوی من ... چه جالب ... آفرین به آقای برزگر الهی همیشه خوش باشید و شاد
فریده
پاسخ
مرسی گلم ، ممنون از دعای خیرت
عشق یعنی...
25 خرداد 94 10:51
یعنی تو دلت میاد منو حذف کنی ؟؟؟؟؟ فکر کن من و پریسا نباشیم بعد تو به امید کی می خوای اینجا خاطرات تو ثبت کنی ؟ اصلا به امید کی میای نظرات تو کنترل می کنی ؟ یعنی اگر وبلاگم درست نشده چکار کنم ؟؟/ دوستام و مه رو از دست دادم. کلی تو فکرشونم . چند تاشون داشتن نی نی دار می شدن. چند تا شون نزدیک مجلس عروسی شون بود. چند تاشون داشتن به عشق شون میرسیدن . حالا چه جوری پیداشون کنم
فریده
پاسخ
گریه نکن ، نازی من اشتباه کردم ، اصلاً من غلط کردم. تو فقط گریه نکن . نمی خواد که بری تو فکرشون ، مطمئن باش اون طرف نی نی دار شده ، اونم عروسی گرفت تمام شد ، اون یکی هم عشقش فراری رفت . اصلاً چه معنی داره بجز من دوست دیگه ای داشته باشی . آخه دلم خنک شد بلاکفا قطع شد ، تا تو باشی به من خیانت نکنی
عشق یعنی...
25 خرداد 94 10:53
اصلا تو میدونی من روزی چند بار میام این جا و میرم ؟؟؟ میدونی من فقط همین یه وبلاگ و دارم ؟؟؟ بعد دلت میاد به من میگی مزاحم؟؟؟ خوب دلت برام سوخت این قدر آه و ناله کردم حالا بیا و با هم دوست شیم
فریده
پاسخ
اگه قول بدی بجز من به کس دیگه ای فکر نکنی دیگه بهت نمی گم مزاحم ، اون وقت می شی مراحم ، دوست ، رفیق ولی تا زمانی که بجز من به کسای دیگه هم فکر کنی منم دعا می کنم سرور بلاگفا اتیش بگیره ،
عشق یعنی...
25 خرداد 94 10:54
تازه من از طریق این وبلاگ می خوام برای دوستای مشترکیمون که بلاگفایی بودن پیغام هم بزارم
فریده
پاسخ
قرار شد توبه کنی و دور این دوستای ناباب خط بکشی . دیگه نبینم اسم اون دوستات رو بیاری هاااااااااااااااا.
مامانی غزل جون
26 خرداد 94 9:24
واااااااااااای چه جای باصفایی... همیشه به گشت و شادی عزیزم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم .
بابا و مامان
27 خرداد 94 11:42
سلام عزیزم همیشه به گردش و شادی داستان جالبی بود ممنون
فریده
پاسخ
مرسی گلم
مرجان
27 خرداد 94 17:52
خیلی خوشم میاد که اینقدر اهل سفر هستید انشالا همیشه دلتون خوش و لبتون پر از خنده باشه خانواده دوست داشتنی...معلومه جای باصفایی هست حتی با خشکسالی.. اون دریاچه قادر اباد هم باید جای قشنگی باشه..عزیز دلم پرهام هم خیلی قد کشیده لاغر شده
فریده
پاسخ
مرسی عزیز دلم ایشالله یه سفر حتماً بیاید شیراز تمام اینجاها رو با همدیگه می ریم و می گردیم. قادر آباد با اینکه یه شهرستان کوچیک هست که در مسیر جاده اصلی هم قرار نگرفته ولی به نظر می آید که بهش حسابی رسیدن.
مامان آرزو
30 خرداد 94 14:30
¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤------------------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ -------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤----------------------¤¤¤-¤¤¤-----------------------------¤¤¤ __¤¤¤¤¤--------------سلامي به لطافت عشق--------------------¤¤¤ _ ¤¤¤-----------پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است---------- ¤¤¤ ¤¤¤---------------------------------------------------------------------------¤¤¤ ¤¤¤--به نام دوست که زندگي و زيبايي لايق اوست----------------- ¤¤¤ ¤¤¤------بي شک مرگ پايان کبوتر نيست----------------------------- ¤¤¤ ¤¤¤----------در اوج نياز و بي نيازي هيچگاه خدا رو از ياد مبر--------¤¤¤ ¤¤¤--او در همه لحظه ها در کنار توست کافيست صدايش بزني--¤¤¤ _¤¤¤-------------اوست که به هر چيزي حس بودن مي بخشد---¤¤¤ __¤¤¤------------------اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ --------¤¤¤ ____¤¤¤-------------------سکوتم سرشار ز فرياد است--------¤¤¤ ______¤¤¤------------------سرشار ز شکر و سپاس-------¤¤¤ _________¤¤¤------به کلبه تنهاي هام سر بزن-------¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤-----لبت خندون، دلت شاد---¤¤¤¤ _____________¤¤¤---------زندگي به کام------¤¤¤ ________________¤¤¤-دلت سر شار از-¤¤¤ ___________________¤¤عشق به خدا¤¤ ______________________¤¤¤¤¤¤¤ _______________________¤¤¤¤ __منتظر قدوم هميشه سبزتم__ ¤¤ ________مهرت پايدار________¤ ,•’``’•,•’``’•,
فریده
پاسخ
عشق یعنی...
31 خرداد 94 12:04
باز رفتی مسافرت؟؟؟؟
فریده
پاسخ
سلام ، سلام ، صد تا سلام نه بابا چه مسافرتی ، ما همین جا در خدمتتون هستیم . دلم برات تنگ شده ، زودتر یه وبلاگ دیگه درست کن ، این بلاگفا دیگه بهش امیدی نیست.
عشق یعنی...
2 تیر 94 10:38
بلاگفا وصل شده اما وقتی وارد بخش مدیریت میشی فقط اطلاعات تا پایان سال 92 هست پست جدید هم که ثبت می کنم تو وبلاگ نشون نمیده
فریده
پاسخ
ای بابا ، یعنی چی ؟؟ قهر کن بیا نی نی وبلاگ خانه درست کن. البته باید همزمان دست به کار ساخت یه نی نی هم بشی و گرنه از اینجا هم اخراج می شی
عشق یعنی...
4 تیر 94 8:56
اگر اینجوریه عمرا بیام نی نی وبلاگ
فریده
پاسخ
وای حساب کن حامله بشی ، چقدر بخندم.
مهسا
7 تیر 94 20:02
این عباس برزگر خیلی جالب بود. عکسا هم عالی ی ی ی
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، منم خیلی از این خانواده خوشم آمد . خیلی با علاقه بودن
عشق یعنی...
14 تیر 94 11:43
این قدر اخرین پست ات که تولد پرهامه برام عزیزه که دلم نمیاد بیم اونجا و هی غر بزنم . اصلا دست و دلم به وشتن نمیاد . کلیییییییییییی هم مطلب و عکس برای نوشتن دارم . راستی دیروز ماه عسل و دیدی . اون اقای که شما رفتین پیش اش و اورده بودن . همون که شانس بهش رو کرده بود . روستایی که رفتین . سعی میکنم همین روزهای پست بزارم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، آره دیدم ، به نظرم خیلی جالب بود ، پسرش که پشت سرش نشسته بود واسه ما توضیح می داد. شهرستان بوانات روستای بزم بود. زودتر پست بذار که حسابی دلم تنگ شده.
محمد
16 تیر 98 20:28
سلام میخواستم بدونم از شیراز تا بوانات من ک وسیله ندارم چجوری باید برم ممنون
فریده
پاسخ
ببخشید من دیر پیام شما رو خوندم ، احتمالا تا الان رفتی و برگشتی😉