پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

پرهام مهربونم

شکستن سر پرهام

1394/6/4 12:03
نویسنده : فریده
2,521 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 27 مرداد 94 پرهام سرش شکست . خانه آقا زیر میز ناهار خوری رفته بود  ، بعد که می خواست بیرون بیاد سرش به لبه میز خورد و شکست .

 

اولش گریه کرد ، بعد که مامان بهش گفت بیا بهت بستنی بدم آروم شد ،  ولی اجازه نمی داد به سرش دست بزنم و می گفت درد داره .

 

ظهر  که خوابید آروم موهاش رو کنار زدم و نگاه کردم .

ای واااااااااااااااااااااااااااای من .

سرش به اندازه یه بند انگشت باز شده بود و خونی بود .

 

عصر که از خواب بیدار شد عکس از قسمت شکستی گرفتم و واسه داداشم فرستادم که چیکار کنم .

 

اونم گفت ببرید درمانگاه تا براش بخیه بزن. دیگه با ترس و لرز اول بردمش حمام و موهاش رو شکستم وبعد رفتیم درمانگاه ، دکتر اونجا هم گفت بخیه کنید .

 

وای که بخیه زدیم و چقدر بی زبون پسرم گریه کرد ، خیلی شرایط بد و سختی بود . امیدوارم واسه هیچ بچه ای اتفاق نیافته .

 

دیگه دکتر بهمون آنتی بیوتیک داد و قرار شد مرتب ضد عفونی اش کنیم و بعد از یک هفته دیگه بخیه اش رو بکشیم.

 

شکستن سر پرهام

 

پسرم در حال کشیدن نخ دندون

پرهام

 

و این هم نمایی از پشت سرش

پرهام

 

دیروز هم رفتیم بخیه رو کشیدیم ، یه کوچولو گریه کرد ولی خدا رو شکر مثل اون روز نبود .

امیدوارم همه بچه ها سالم باشن و هیچ پدر و مادری ناراحتی و گریه بچه اش رو نبینه.

پسندها (2)

نظرات (10)

مامان یسنا
4 شهریور 94 13:13
سلام فریده خوبم الهی عزییزم ... پرهام خوشگلم ... آخی الهی چه تحملی داشت بعد شکستگی آروم شد با بستنی
فریده
پاسخ
سلام دوست خوبم خودش می گفت درد ندارم ، فقط بهش دست نزنید، حتی حمام که بردم و سرش که شستم چیزی نگفت ولی موقع بخیه خیلی خیلی اذیت شد.
مامان یسنا
4 شهریور 94 13:16
ایشالله زود زود خوب بشی عزیز دلم الهی دیگه هیچوقت ازین اتفاقات به سراقت نیاد پرهام خوشگلم
فریده
پاسخ
ایشالله امیدوارم از این اتفاقا واسه هیچ بچه ای پیش نیاد
مامان فهیمه
4 شهریور 94 18:19
وای آخی چقد ناراحت شدم تا دیدم آپ شدی با این عنوان عزیزم چقد اذیت شده طفلی
فریده
پاسخ
آخه ببخشید که ناراحتت کردم. ایشاالله علی کوچولو همیشه سالم باشه .
عشق یعنی...
5 شهریور 94 12:43
واااااااااااااااااااااااااااای فریده . الهی بمیرم اول عکس شو دیدم حالم بد شد از نگرانی . درسته که اتفاقه و شاید برای هر کسی بیوفته اما خدا رو شکر که بدتر از اینها نبوده. الان بهتره؟ خیلی ناراحت شدم واقعا حالم گرفته شد یه بوس گنده از طرف من از پیشونی نازش بکون
فریده
پاسخ
مرسی دوست مهربونم . الان که دیگه بخیه رو کشیدیم و خیلی خوبه . ما بچه که بودیم خیلی خیلی سرمون می شکست و مهم هم نبود ، نمی دونم چرا جدیداً اینقدر بهش اهمیت می دن ، من که اصلاً موافق بخیه زدن نبودم می گفتم خودش خوب می شه ولی محمد خیلی اصرار داشت که آخیه بچه ام جاش رو سرش می مونه و باید حتماً بخیه بشه
بابا و مامان
8 شهریور 94 11:04
وای الاهی بمیرم عزیزم خدا را شکر که بی خطر بوده
فریده
پاسخ
مرسی دوست من ، آره خدا رو شکر به خیر گذشت.
بابا و مامان
8 شهریور 94 11:05
مامان جون صدقه یادت نره
فریده
پاسخ
باشه ، حتماً . ممنون از یادآوری ات
مامانی غزل جون
19 شهریور 94 9:31
عزیزممممم پرهامی.. ای شالله الان دیگه خوب شدی عزیزم منم یه بار بچه بودم سرم شکست و زودی خوب شدم میبوسمت عزیزمممم
فریده
پاسخ
ممنون زینب جون ، الان دیگه خوبِ خوبه ، خدا رو شکر . منم بچه که بودم زیاد سرم شکسته ولی هیچ وقت به بخیه نرسید.
مامان اعظم
22 شهریور 94 17:20
سلام فریده خانم. خوبید؟ آخی عزیزم. چقدر ناراحت شدم دیدم گل پسری سرش بسته و شکسته. بلا به دور باشه خاله بیشتر مواظب خودت باش گلم تا اینطوری دردت نگیره فریده جون متشکرم به خاطر جواب قشنگت تو پرسش و پاسخ
فریده
پاسخ
سلام و صد تا سلام ممنون دوست من. امیدوارم هر تصمیمی که می گیری خیر و صلاح خودت و خانواده ات داخلش باشه.
مهسا
22 شهریور 94 18:29
وای خدا بد نده عزیزم. پرهام... نازی.... الان بهتر هست؟؟؟؟
فریده
پاسخ
مرسی مهسا جان . آره فقط زمانی که بخیه می زد اذیت شد بعدش دیگه آروم بود . واسه کشیدن بخیه هم یه کوچولو گریه کرد.
مامانی کسرا
23 شهریور 94 12:49
خدا رو شکر که خطر جدی نبودی چقدر خوب که آجازه داده واسش بخیه بزنن! انشالله همیشه سالم باشه و دلخوش
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم اولش که نمی دونست چه خبره ولی زمانی که شروع کرد به بیحسی زدن و بخیه کردن واااااااای خیلی اذیت شد . مخصوصاً خودم هم سرش رو گرفتم که تکون نخوره دیگه حسابی داغون شدم. خیلی گناه داشت