روزهای مهدکودکی ما
چقدر مهد کودک خوبه ، من که از مهد کودک پرهام راضی ام .
از اینکه پرهام رو گذاشتم مهد راضی ام و خدا رو شکر می کنم ، خدا کنه به همین منوال ادامه پیدا کنه .
صبح زود بیدار می شم و شروع می کنم وسایل پرهام رو می پیچم ، صبحانه ، میان وعده و ناهار . کیف اش رو که جمع کردم می رم تو اتاق و پرهام رو بیدار می کنم .
اگه شب قبل اش زود خوابیده باشه که به راحتی بیدار می شه ولی اگه دیر خوابیده باشه با کلی خواهش و التماس بیدارش می کنم .
دستشویی می ره ، دست و صورتش رو می شورم و آماده می شیم واسه رفتن به مهد .
حتماً باید جوری به مهد برسیم که تا ساعت 8 صبح آنجا باشه ، آخه ساعت 8 تا 8:30 ساعت صبحانه است .
بعد که پرهام رو رسوندم خودم می رم اداره و مثل همیشه ولی کمی کمتر دلم شور می زنه که الان در چه حال هست .
طرفای ساعت 2:30 تا 3 بعدظهر هم می ریم دنبالش .
یه دفتر دارن به اسم دفتر غنچه ها که مربی اش داخلش می نویسه که پرهام اون روز چطور بوده و برای فردا باید چه کارهایی رو انجام بدهیم .
خدا رو شکر خود پرهام هم از مهد راضیه .
تنها مشکلی که دارم اینه که خیلی کم ناهارش رو می خوره .
اون روز مربی ناهارش رو دیدم و گفت من به سختی به پرهام ناهار می دم ،اصلا و با هیچ صراطی حاضر نمی شه ناهار بخوره .
میان وعده اش هم خیلی کم می خوره .
اون روز داخل ظرف میان وعده اش که نگاه کردم دیدم هیچی نیست .
با خوشحالی گفتم پرهام همه میان وعده ات رو خوردی ؟؟
گفت نه مامان ، امروز مهمونی دادم ، همه بچه ها مهمون من بودن .