پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پرهام مهربونم

روزهای مهدکودکی ما

1394/7/19 9:26
نویسنده : فریده
906 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر مهد کودک خوبه ، من که از مهد کودک پرهام راضی ام .

 

از اینکه پرهام رو گذاشتم مهد راضی ام و خدا رو شکر می کنم ، خدا کنه به همین منوال ادامه پیدا کنه .

 

صبح زود بیدار می شم و شروع می کنم وسایل پرهام رو می پیچم ، صبحانه ، میان وعده و ناهار . کیف اش رو که جمع کردم می رم تو اتاق و پرهام رو بیدار می کنم .

 

اگه شب قبل اش زود خوابیده باشه که به راحتی بیدار می شه ولی اگه دیر خوابیده باشه با کلی خواهش و التماس بیدارش می کنم .

 

دستشویی می ره ، دست و صورتش رو می شورم و آماده می شیم واسه رفتن به مهد .

 

پرهام

 

حتماً باید جوری به مهد برسیم که تا ساعت 8 صبح آنجا باشه ، آخه ساعت 8 تا 8:30 ساعت صبحانه است .

 

بعد که پرهام رو رسوندم خودم می رم اداره و مثل همیشه ولی کمی کمتر دلم شور می زنه که الان در چه حال هست .

 

طرفای ساعت 2:30 تا 3 بعدظهر هم می ریم دنبالش .

 

یه دفتر دارن به اسم دفتر غنچه ها که مربی اش داخلش می نویسه که پرهام اون روز چطور بوده و برای فردا باید چه کارهایی رو انجام بدهیم .

 

خدا رو شکر خود پرهام هم از مهد راضیه .

 

تنها مشکلی که دارم اینه که  خیلی کم ناهارش رو می خوره .

 

اون روز مربی ناهارش رو دیدم و گفت من به سختی به پرهام ناهار می دم  ،اصلا و با هیچ صراطی حاضر نمی شه ناهار بخوره .

 

میان وعده اش هم خیلی کم می خوره .

 

 

اون روز داخل ظرف میان وعده اش که نگاه کردم دیدم هیچی نیست .

با خوشحالی گفتم پرهام همه میان وعده ات رو خوردی ؟؟

گفت نه مامان ، امروز مهمونی دادم ، همه بچه ها مهمون من بودن .

پسندها (2)

نظرات (8)

عشق یعنی...
6 آبان 94 9:34
الهی بگردمش . مثل من دست و دل بازه . همش دوست داره مهمونی بده. شاید بس که درگیر بازی و سرگرمی میشه دیگه میلی به غذا پیدا نمی کنه
فریده
پاسخ
پسرم به مادر زنش رفته ، آخه تو که بچه نداری نمی تونی نظر درست و حسابی بدی ، ایشالله خدا دلت رو به دست بیاره و یه بچه شیطون بلا بهت بده . ترجیحاً دختر ، با چشمای آبی آسمانی .
عشق یعنی...
6 آبان 94 9:34
این پست ات یه جورایی ناراحت کننده بود. آخه اصلا ننوشتی که پرهام اذیت ات می کنه تا دل من خنک بشه
فریده
پاسخ
فکر کنم بیشتر از این ناراحتی که من دلم واست تنگ نشده بود ، تو چرا پست جدید نمی زاری ؟؟؟؟ چرا قسمت نظراتت مشکل داره ؟؟؟؟ چرا یه فکر درست و حسابی واسه خونه و زندگی ات نمی کنی ؟؟؟
مامان فهیمه
6 آبان 94 16:56
آفرین به پرهام جونم که انقدر خوب خودشو به شرایط وفق دادهوای خیلی خوبه فریده جون این مستقل شدن بچه ها وقتی دیدم نوشتی که چقد راضی هستی گفتم خدایا یعنی میشه یه روزم من بیام و یه همچین پستی بزارم عزیزم بچه دست و دلبازه خب مهمونی داده همه بچه ها رو
فریده
پاسخ
فهیمه جان چیزی که من تو این مدت فهمیدم اینه که باید به وقت خودش بچه ها رو بذاریم مهد ، زوتر از موقع اش باعث دلزدگی بچه ها می شه ، به نظرم سه سال و نیمگی نهایت چهار سالگی زمان خوبی باشه و بچه ها با رغبت و تمایل می رن مهد و بیشتر مطالب رو یاد می گیرن.
عشق یعنی...
9 آبان 94 8:53
راستشو بخوای واقعا حرص م در اومد که دلت تنگ نشده. خیلی دلم میخواد یه وبلاگ دیگه درست کنم . به زودی این شاله
فریده
پاسخ
شوخی کردم دوست من ، مگه می شه دلم واست تنگ نشده باشه ، من هر روز می آم وبلاگت و وقتی می بینم مطلب جدید نگذاشتی و قسمت نظراتت صفر هست دلم می گیره و قهر می کنم می رم تا یک ساعت بعدش که دومرتبه سر می زنم . تو دوست خوب و مهربان خودمی . ولی زودتر یه تصمیم درست و حسابی واسه دل ما بگیر و اگه می بینی بلاگفا دیگه خوب نیست زودتر خونه جدید بساز .
بابا و مامان
11 آبان 94 7:42
سلام خدا را شکر که پرهام جون راحت مهدش و می ره و دل مهربونتون ارامتر شده ایشاللاه که همیشه ارامش همراهتون باشه الاهی تصور می کنم چهرتون را وقتی که متوجه شدید پرهام مهمونی داده فدای اون شیطونیات
فریده
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم ، وقتی فهمیدم کلی خندیدم ،گفتم بازم خدا رو شکر که اگه خودت نمی خوری بازم به بچه های دیگه می دیدی.
مامان زهره
16 آبان 94 9:45
سلام فریده جون پسر نازی داری خدا برات حفظش کنه
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ممنون که به وبلاگ پرهام سر زدید ، با اجازه شما رو لینک می کنم
مهسا
22 آبان 94 12:42
خیلی خوبه که همه چی روبراه. نازی پرهام مهربون مهمونی هم می ده. ایشالا نهارش هم خوب بخوره.
فریده
پاسخ
مرسی دوست خوبم . منم امیدوارم وضعیت غذا خوردنش بهتر بشه .
مامانی
26 آبان 94 16:59
خداروشکر که راضی هستی فریده جون..مطمنا پرهام چیزای زیادی یاد میگیره و در کنار هم سنهای خودش شادتره...احتمالا صبحانه رو کامل و خوب میخوره که زیاد به ناهار اشتها نداره ومهم نیست رفتین خونه بهش بدهتو این عکس ماشالا انگار دبستانیه..بچه ها چه زود دارن بزرگ میشن
فریده
پاسخ
مرسی دوست من . منم خیلی راضی هستم تا زمانی که خونه بود چیز خاصی نمی تونستم بهش یاد بدم ولی الان هر روز یه چیز خوب یاد می گیره . احتمالا تو عکس بزرگ افتاده و گرنه از تمام همسن و سالهای خودش کوچولوتره و این مسئله یه کم نگرانم کرده .