آموزش پرهام (مهرماه)
پسری که تا دیروز اصلاً دوست نداشت شعر بخونه و تنها شعری که بلد بود یه توپ دارم قلقلیه بود حالا می بینم با خودش شعر می خونه و از خوندش لذت می بره ،
یه شعر تو مهد بهش یاد دادن به این مضمون :
بیاین با هم بریم به مهد کودک
پیدا کنیم دوستای خوب و کوچک
با همدیگه شعر بخونیم بخندیم
خوشحال و شاد در روی غم ببندیم
شعر های خوب یاد بگیریم بچه ها ما از مربی خوب و با صفا
همکاری و صلح و صفا و دوستی
ایمنی و هر چیز خوب که خواستی
بازم می گم نازدونه های کوچک
بیاین با هم بریم به مهد کودک
موقعی که این شعر رو دیدم که پرهام باید حفظ بشه ، گفتم عمراً که پرهام بتونه
ولی الان خیلی روان و راحت می خونه .
شعر پاییز و پاییزه رو هم بسیار عالی یاد گرفته .
پاییزه و پاییزه
برگ از درخت می ریزه
هوا شده یه کم سرد
روی زمین پر از برگ
ابر سیاه و سفید رو آسمون رو پوشید
دسته دسته کلاغها
می رن به سوی باغها
همه با هم یک صدا
قار و قار و قار و قار
البته پسر ما به جای قار و قار و قار می گه گار و گار و گار .
پرهام قبل از مهد اصلاً بلد نبود مداد تو دست بگیره و خیلی بَد دست می گرفت ولی الان خیلی خیلی بهتر شده .
اشکال هندسی هم علاوه بر اینکه شکلش رو یاد گرفته بلکه می تونه بکشه. مثل مربع ، مثلث ، دایره .
تو کلاسشون دو تا پرهام هست ، پسر من و پرهام رضایی.
اون روز رفتم مهد و دیدم تعدادی از نقاشی های بچه ها رو آویزان کردن ،از داخلش نقاشی پرهام رو پیدا کردم و کلی ذوقش کردم .
بعد که پرهام رو آوردم و بهش گفتم مامان آفرین این نقاشی شما هست گفت نع این که نقاشی من نیست این یکی هست و اونی که مربوط به پرهام رضایی بود بهم نشان داد .
خودم هم حدس می زنم اون که خودش بهم نشون داد نقاشی اش باشه آخه پرهام معمولاً تو نقاشی هاش دکمه لباس نمی زاره .
این روزها پرهام بیشتر شیطون شده ولی راحت تر می تونه تو خونه خودش رو سرگرم کنه . نقاشی می کشه ، اشکال رو می کشه یا بعضی وقتا با لگو خودش رو سرگرم می کنه . به نوعی هدفمند تر شده . و از این بابت من خیلی خیلی خوشحالم .
یه مدت می گفت مامان امیر ارسلان دوستمه.
یه روز که رفتم تو مهد دنبالش ، یه آقایی هم آمد و گفت امیر ارسلان و باران رو صدا کنید .(از قرار معلوم امیرارسلان و باران دوقلو هستن.)
من گفتم احتمالاً امیر ارسلان دوست پرهام هست ، منتظر شدم که بیاد ، یه پسر بلند قد و تپلی آمد بیرون . وقتی منو دید ، گفت تو مامان پرهامی ، گفتم آره ، گفت من دوست پرهام هستم ،با پرهام یه اذیت هایی می کنیم،واااااااااای یه اذیت هایی می کنیم .
گفتم خدا به داد مربی ات برسه .
اینم گوشه هایی از آموزش هایی که مهر ماه پرهام از مهد کودک یاد گرفته .