آغاز سال یکهزار و سیصد و نود و پنچ شمسی
سلام ، سلام ، صد تا سلام
سال نو مبارک، امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشیم ، پر باشه از شادی ، سلامتی ، تندرستی و بعد از همین اینا پر باشه از پول .
سال جدید ساعت 8 و 0 دقیقه و 12 ثانیه صبح روز یکشنبه اول فروردین ماه شروع شد.
و ما هم مثل همیشه سر سفره هفت سین سال جدید رو با پسر و همسر عزیزمون شروع کردیم.
یا مُقلّبَ القلوبِ و الأبصار
Oh reformer of hearts and minds
ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها
يا مُدبِّرَ الليلِ و النَّهار
Director of day and night
ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها
یا مُحوِّلَ الحَولِ و الأحوال
and transformer of conditions
ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت
حوِّل حالَنا إلى أحسنِ الحال
Change ours to the best in accordance with your will
حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
روز اول سال طبق چند سال گذشته با تولد بهار شروع شد .
بهار شمع چهارسالگی رو فوت کرد و وارد پنچ سال شد .
اینم یه عکس دسته جمعی به همراه نگار ، بهار ، زهرا و کیارش . جای نیما و کیانوش تو عکس خالیه تا تقریباً همه نوه ها حضور داشته باشن.
روز چهارم سال با مراسم لوله اندازون نوشین جون ( زن دایی پرهام ) ادامه پیدا کرد ، اینم یه خبر خیلی خیلی عالی که پرهام به زودی صاحب یه پسر دایی ناز می شه.
از روز شنبه 7/1/95 من اداره آمدم و محمد چند روزی رو مرخصی گرفت و پدر و پسر کنار همدیگه بودن تا من به خانه برسم .
روز سیزده با توجه به اینکه جمعه بود و فردا باید سرکار می رفتیم و پرهام هم بعد از سه هفته باید صبح زود بیدار می شد و به مهد می رفت ،تصمیم گرفتیم راه دور نریم و سیزده رو تو پارک ایرانی با خانواده گذروندیم .
اینم یه عکس سه نفره . نوشین جون ، پرهام و یه نی نی که به سلامتی اواخر مرداد ماه به دنیا می آد.
پسر بچه دوربین گریز ما .
خدا رو شکر امسال رو خیلی خوب شروع کردیم ، امیدوارم تا آخرش پر باشه از خبرهای خوب و شاد .