پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

پرهام مهربونم

جشن تولد 5 سالگی پرهام

1395/5/25 11:13
نویسنده : فریده
1,237 بازدید
اشتراک گذاری

 

تولد پنچ سالگی پرهام با کش و قوس های فراوان انجام شد ، حالا تعریف می کنم چطوری !!!

 

طبق معمول هر سال همین که تقویم سال جدید رو دیدم به دنبال یه روز خوب واسه برگزاری تولد پرهام بودم .

 

 تولد پرهام تو ماه رمضان می افتاد و  از انجا که توی این ماه کلاً بی حال و کسل هستم و از طرف دیگه داداشم علیرضا و خانواده اش شیراز نیستند و نمی تونن توی این ماه به شیراز بیان ،

تصمیم بر این شد که تولد رو عید فطر برگزار کنیم ، اونم روز پنچ شنبه  95/4/17  که حداقل یه روز وقت داشته باشیم تا به کارا برسیم.

 

حالا قسمت سخت تر قضیه ، کجا برگزار کنیم که دو تا خانواده پرجمعیت بتونن شرکت کنن.

 

اولین گزینه موجود باغ عمه طاهره بود ،

 

با عمه طاهره و همسرش هم صحبت کردیم و قرار شد تولد اونجا برگزار بشه .

 

تم تولد هم تصمیم گرفتیم بر اساس رنگ باشه ، رنگ سیاه و سفید .

 

ولی وقتی وسایل تم رو خریدیم دیدیم که خیلی جالب نیست و به درد تولد بچه نمی خوره ، پس یه رنگ صورتی هم گذاشتیم کنارش . و تم تولد شد ، سفید ، صورتی و مشکی .

 

یه عالمه ظرف یکبار مصرف هم خریدیم که دردسر شستن هم نداشته باشیم ، قرار شد شام هم نزدیک باغ سفارش بدهیم که راحتر باشه .

 

ولی متاسفانه چند روز مانده به تولد، پسر عموی شوهر طاهره خانم فوت کرد .

 

حالا ما بگو که نمی دونستیم باید چیکار کنیم ،کجا تولد بگیریم ، کیک و غذا سفارش بدهیم یا نععع.

 

خلاصه به هر ترتیب تولد توی باغ کنسل شد ،

 

گزینه دوم  خانه مادر شوهرم بود  که اونم به دلایلی کنسل شد.

 

 گزینه سوم خانه مامانم بود که اونجا هم به خاطر کوچیک بودن و تعداد زیاد مهمانها کنسل شد  . هر چند تا روز آخر مامان و آقا فکر می کردند قراره اونجا تولد برگزار بشه .

 

بالاخره  تولد 50 نفره ما تبدیل به تولد 19 نفره خاندان ابراهیمی و در منزل خودمان شد.

 

روز چهارشنبه کیک سفارش دادیم ، شیرینی فروشی میترا که هر سال کیک رو اونجا سفارش می دادیم به خاطر اینکه دیر سفارش داده بودیم و از طرف دیگه این دو روز حسابی سرشون شلوغ بود قبول نکرد به خاطر همین کیک رو شیرینی فروشی آریا نزدیک به خونه خودمون سفارش دادیم .

 

روز پنچ شنبه از صبح درگیر مرتب کردن خانه و تزیئنات خانه شدیم .

 

ظهر خانه آقا ناهار دعوت بودیم ، بعد از ناهار هم به سمت خانه رفتیم ، بقیه کارا رو انجام دادیم و آماده پذیرایی از مهمانای عزیز شدیم .

 

این کیک تولد پرهام که عکس خودش رو روش زده بودیم .

کیک تولد پرهام

 

پرهام در کنار کیک تولد و عکسای پنچ سالگی اش .

تولد پنچ سالگی پرهام

 

پرهام در کنار دختر دایی ها  و پسر دایی ها

تولد پنچ سالگی پرهام

 

فوت کردن شمع پنچ سالگی و وارد شدن پسرم به سن شش سالگی .

تولد پنچ سالگی پرهام

 

بریدن کیک تولد توسط پرهام و بهار ، اون لیوان کنار کیک همونه که سفارش داده بودم .

 

 هدیه تولد هم تصمیم گرفتیم واسش یه دوچرخه بخریم ، بدون اینکه پرهام متوجه بشه محمد واسش خرید و توی انباری گذاشت ،

واااااااااای که وقتی دید حسابی ذوق زده و خوشحال شد .

 

پرهام بعد از رفتن مهمانها تقریباً دو نیمه شب .

 

واسه تولد پرهام خیلی خیلی  خسته شدم ، مخصوصاً اینکه تا روزهای  آخر نمی دونستیم مکان تولد کجاست و چیکار باید کرد

 

ولی فردای تولد یه اتفاق افتاد که خستگیم به یکباره از تنم بیرون رفت و اون اتفاق هم این بود که پرهام بهم گفت :

" مامان مرسی ، خیلی بهم خوش گذشت ."

اینا بهترین کلماتی بودن که واسه شنیدنش حاضر بودم هرکاری رو انجام بدم.

 

خدایا شکرت .

پسندها (7)

نظرات (7)

بابا و مامان
27 مرداد 95 7:42
سلام عزیز دلم تولدت مبارک باشه ببخشید با این همه تاخییر دوستت دارم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، شما همیشه به ما لطف داشتید.
بابا و مامان
27 مرداد 95 7:43
عزیزم یکم گرفتار زندگی شدم نمی تونستم بیام ایشالاه سر فرصت میام براتون میگم الان با گوشی اومدم دیدم پیام دادید دوستت دارم و ممنونم که به یادمون هستی
فریده
پاسخ
نگرانت شدم خانم، ایشالا همیشه سالم باشی و پرقدرت . منم دوستت دارم ، بچه های گلت رو ببوس .
شادی
30 مرداد 95 13:06
سلام عزیزم. حسابی خسته نباشید. واقعا چه تولد پر ماجرای داشتین عزیزم. باز هم خدا رو شکر که همه چیز به خوبی پیش رفته و مهم تر از همه گل پسرمون خوشحال و راضی بوده و این از همه مهم تر و ارزشمند تره. کیک تولدش هم عالی بود عزیزم. منم یکبار دیگه تولدش رو تبریک میگم. ایشالا همیشه تنش سلامت و لبش خندون باشه.
فریده
پاسخ
ممنون دوست من ، راست می گی واقعاً واسه پدر و مادر هیچ چیز به اندازه خوشحالی بچه اش ارزش نداره ، ایشالا شما هم همیشه شاد باشید و سلامت
بهار مامانی شایلین عسلی
13 شهریور 95 13:29
به به داماد خوووشگل و خووشتیپـــــــــم عشقـــــــــم مواظب خودت باش من و شایلین روزی یه باز میاییم سایتتون و عکس های عاقا پرهام رو می بینیم
فریده
پاسخ
مرسی بهار جونم ، منم عاشق شایلینم ، با اون چشمای دریایی رنگش بهار جون وارد وبلاگ شایلین که می شم ازم رمز می خواد ،ممکنه رمز رو واسم بزاری
مهسا
27 شهریور 95 19:14
عزیزم.... تولدش مبارک. عجب ماجرایی بوده. اما خدا رو شکر خوب برگزار شده.
فریده
پاسخ
مرسی مهسا جان ، جات خالی رفتیم یه سر زدیم به همشهری ات . چه شهر زیبایی ، چه صفایی ، چقدر عالی بود ، حیف که شما نبودی .
مرجان
1 مهر 95 2:15
وای عزیزم چه تولد خوشگلی گرفتی واقعا کیف کردم چه لباسای خوشرنگی پوشیدین افرین به اینهمه سلیقه فریده جونبازم تبریک میگم انشاالله جشن دانشگاهه این گل پسر بگیرید..فریده جون واقعا این گروه تلگرام مارو از وبلاگ خوندن دور کرد چون بیشتر اتفاقات ما توی تلگرام دنبال میکردیم دیگه از این تولدی که گرفتی بیخبر موندیم هرچند که من از اول شهریور هم نبودم و نتونستم به وبلاگ پرهام سر بزنم و اینکه همه اینقدر مشغله داریم که گروه تلگراممون هم کمرنگ شده
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، شما لطف دارید. ایشالا قبولی لیانا جون تو دانشگاه ، واااااااااای که تا اون موقع چقدر پیر شدیم مگه این بچه ها و کار خانه می زاره یه کم هم به خودمون استراحت بدهیم و یه سری به دوستان توی تلگرام بزنیم ، البته من دیگه حسابی جبرانش کردم و حضوری رسیدم خدمتتون . چیکار می کنی با زحمتای ما
مامان فهیمه
18 آذر 95 0:34
وااااااي چه عكسايي چه تولدي تولدش مبارك شرمنده بابت تبريك ديرم
فریده
پاسخ
مرسی فهیمه جان ، ممنونم . مرسی که به یادمون بودید.