تابستان خود را چگونه گذارنده اید
یادش بخیر ، بچه که بودیم بعد از عید لحظه شماری می کردیم که زودتر تابستان فرا برسه و فارغ از درس و مشق باشیم ، بازی کنیم ، شادی کنیم ، هر جا دوست دارم بریم ، تا هر وقت دوست داریم بخوابیم و در یک کلام هیچ محدودیتی نداشته باشیم .
ولی الان بچه پنچ ساله من از این حال خوش محرومه .
پرهام تقریباً توی ماه خرداد خیلی بَد به مهد کودک می رفت .
خیلی از روزها با گریه می رفت و اونجا حاضر نبود از من جدا بشه ، انگار بدش می آمد از محیط مهد ، دوست داشت کنار خودم باشه .
هر چه قدر بهش جایزه می دادیم ، باهاش حرف می زدم ، انگار نه انگار .
خیلی نگرانش بودم و تصمیم گرفتم تابستان به هر قیمتی هست نذارم به مهد بره .
قرار شد این سه ماه خانه مامان و آقا بمونه ، که اونا هم با روی باز قبول کردن ولی اتفاقی که افتاد این بود که متاسفانه مامان زمین خورد و پاش شکست .
تصمیم گرفتیم واسش پرستار بگیریم ، ولی مگه می شد که به هر کسی اعتماد کرد و بهترین سرمایه زندگی ات رو دستش داد .
خیلی گشتیم تنها یک مورد خوب پیدا کردم که اونم گفت من با دخترم می تونم بیام ، بازم قبول کردم و قرار شد همدیگه رو ببینیم .
روزی که همراه دخترش به خانه ما آمدند ، دیدم دخترش شیطونه و همگام با پرهام می خوان بدوند و اذیت کنن ، واقعیتش ترسیدم.
ترسیدم همدیگه رو هل بدن و خدایی ناکرده اتفاقی واسشون بیافته ، یا اینکه باهمدیگه دعوا کنن و بالاخره اون مادر بود و واکنشش طبیعی و این وسط پرهام آسیب ببینه .
و قضیه پرستار هم کنسل شد .
تا اینکه دیدم تو اداره واسه فرزندان همکار کلاسهای تابستانه گذاشتن .
ما هم طی یه عملیات انتحاری تصمیم گرفتیم روزهای فرد پرهام رو اداره بیارم ، روزهای شنبه و دوشنبه مهد کودک و روزهای چهارشنبه خانه مامان بزرگ .
به این ترتیب این برنامه عملی شد ،
هر شب قبل از خواب پرهام می پرسید مامان من فردا قراره کجا برم ؟؟؟ اگه جواب اداره یا خانه مامان بزرگ بود ، خوشحال می خوابید ولی اگه مهد کودک بود با اخم و ناراحتی می خوابید.
تا شهریور ماه کلاسها ادامه داشت ، ولی دیگه از شهریور با توجه به اینکه مامان هم یه کم بهتر شده بود تصمیم گرفتم حداقل این ماه آخر کامل خانه مامان بزرگ بمونه و حسابی از محیط های بیرون دور باشه .
و بدین ترتیب تابستان پسر ما در حال سپری شدن هست ، به امید روزهای خوب آینده .
عکسای بالا مربوط به باغ نیما است که با محمد و پرهام رفته بودیم.