پسر کلاس اولی من
باز آمد بوی ماه مدرسه . بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر،ماهِ مهربان . بوی خورشید پگاهِ مدرسه
از میان کوچه های خستگی . می گریزم در پناه مدرسه
باز می بینم زشوق بچه ها . اشتیاقی در نگاهِ مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط . خنده های قاه قاه مدرسه
باز هم بوی باغ را خواهم شنید . از سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید . سرخ بر تخته سیاه مدرسه
باز آمد بوی ماه مدرسه . بوی بازی های راه مدرسه
پسر من کلاس اولی شد ،
چهارشنبه 29/7/96 اولین جلسه بچه های اول ابتدایی بود ، ما هم خوشحال و خندان آماده شدیم و با پرهام رفتیم مدرسه ، مراسم ساعت 8 صبح شروع می شد .
من و پرهام جزء اولین نفراتی بودیم که وارد مدرسه شدیم ،
مراسم با سخنرانی موسس مدرسه ، مدیر ، ناظم و مدیر بخش زبان مدرسه برگزار شد و بعد از اون اسامی بچه ها و معلم ها رو خوندن و از بچه ها خواستن تا با معلم خودشون وارد کلاس بشن .
معلم امسال پرهام ، خانم بهرامپور هست و از این بابت بسیار خوشحالم .
و معلم بخش زبان ، خانم زبرجد.
چند دقیقه ای با معلم داخل کلاس بودن و بعد مامانا رفتن و با معلم آشنا شدن و تمام .
کل مراسم بیشتر از یک ساعت و نیم نبود.
و ما منتظر موندیم تا روز شنبه اول مهرماه.
اول مهرماه هم بعد از اینکه پرهام لباس فرم پوشید و از زیر قرآن رد شد با همدیگه رفتیم مدرسه ،
بچه ها سر صف ایستاده بودن تا نوبت کلاس اونا شد و همراه معلمشون وارد کلاس شدن.
با پرهام خداحافظی کردم و بهش گفتم که ساعت 11 می رم دنبالش.
از اونجایی که امسال تصمیم داشتم واسه پرهام سرویس بگیرم ، مدیر مدرسه گفت کسانی که دنبال سرویس هستن اسم بنویسن ، منم اسم و مشخصات و آدرس پرهام رو دادم .
به مسئول سرویس گفتم که امروز خودتون می آرید ، گفتن به این شماره تماس بگیرید .
ساعت 10 زنگ زدم به مسئول سرویس ، گفتن آرهههههه امروز بچه ها با سرویس می آن و شما ساعت 11:30 منتظرش باشید ،
از ساعت 11:20 تا 12:30 من منتظر سرویس پرهام جلوی اداره موندم . و بیشتر از ده دفعه به مسئول سرویس زنگ زدم که پسر من هنوز نیومده . و هر دفعه می گفت سوار سرویس شده ، منتظرش باشید ، روز اول هست و ممکنه یه مقدار ناهماهنگی پیش بیاد.
منم دل نگران ، داشتم می مردم .
تا اینکه به فکرم رسید زنگ بزنم مدرسه و بپرسم واقعا پرهام سوار شده یا نع.
زنگ زدم ، مدیرشون گفت ، پرهام تو مدرسه هست و خودتون بیاید دنبالش
حال من اون لحظه دیدنی بود، از یه طرف خدا رو شکر کردم که پسرم سالمه و الان جاش امن هست و از طرف دیگه از بی مبالاتی مسئول سرویس حرص می خوردم .
خلاصه با عجله خودم رو رسوندم و دیدم تنها تو راهرو مدرسه داره قدم می زنه ، بهم می گه مامان از فردا زودتر بیا دنبالم تا تنها نباشم . منم قول دادم و با همدیگه راهی اداره شدیم .
یک هفته ای طول کشید که وضعیت سرویس پرهام روبراه شد ، دیگه ساعت 7:20 سوار سرویس می شه و ساعت 15:45 روبروی اداره پیاده می شه .
اینم گوشه ای از روزهای اول مهرماه پسرک مامان .
خدایا ممونم که لذت داشتن یه پسر کلاس اولی رو بهم دادی ،
خدایا کمک کن که وسیله ای باشم که زمینه پیشرفت اونو مهیا کنم.
خدایا از پسرم یک انسان خوب ، متعهد و مسئولیت پذیر بساز .