پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

پرهام مهربونم

مادَر دوستت دارَم

1396/9/22 8:19
نویسنده : فریده
647 بازدید
اشتراک گذاری

چندین سال پیش ، یه روز صبح پرهام از خواب بیدار شد و بهم گفت مامان دوست دارم ، اون روز چقدر ذوق کردم و خوشحال شدم .

 

یه روز هم (11/9/96 ) پرهام از کیفش یه نقاشی بیرون آورد که روش نوشته بود مادَر دوستت دارَم ، اون روز هم شد بهترین روز زندگی من .

 

داستان از این قرار بود که معلم پرهام تو گروه نوشت که بچه ها امروز حرف  "ر"  رو یاد گرفتن و روی یه برگه نوشتن که مادر دوستت دارم شما با دیدن این  جمله احساستون رو بیان کنید ، ما هم گفتیم احتمالاً چیز خاصی نباشه ،

 

ظهر که پرهام با سرویس آمد جلو در اداره و با هم سوار ماشین شدیم ، چند تا از جزوه های من عقب ماشین بود ، پرهام گفت مامان اینجا نوشته آمار ، درسته ؟؟؟ گفتم آفرین پسرم دقیقا درسته .

 

گفت اینجا هم نوشته رود  ( کلمه رودکی بود ، که پرهام می تونست فقط تا رود اون رو بخونه ) منم کلی ذوق کردم و گفتم درسته و بخاطر اینکه اینقدر خوب تونستی این کلمات رو بخونی واست جایزه می گیرم .

 

گفت مامان صبر کن یه چیزی بهت نشان بدم ، همون موقع برگه نقاشی ای که روش نوشته بود مادَر دوستت دارَم  رو از کیف اش درآورد و بهم نشان داد ،

 

مادَر دوستت دارَم

 

  اینقدر ذوف کردم ، اینقدر ذوق کردم که ماشین رو پارک کردم و اونقدر بوسیدمش که خسته شدم ، بهش گفتم جایزه رو همین الان واست می خرم ، تو فقط بگو کجا بریم ، دیگه با هم رفتیم مجتمع نگین و پسرم یه تفنگ و یه پاستیل خرید .

 

مادر دوستت دارم

 

معلم پرهام نوشته بود که احساس تون رو از دیدن این نقاشی و نوشته بیان کنید ، واقعاً واسه من قابل وصف نبود ،بعد از چند روز پشت همون برگه یادداشتی رو واسه پرهام نوشتم که شاید سالهای دیگه با خوندنش بفهمه من در چه حال و هوایی بودم .

 

خدایا ممنونم ،  بی نهایت .

پسندها (6)

نظرات (2)

شادی
8 دی 96 21:03
الهیییییییییی عزیزم. چه لحظه قشنگی !!!!خدا برات نگهش داره و هر روز شاهد موفقیت های روزافزونش باشی.
فریده
پاسخ
ممنون از لطف شما محبت
مامانی غزل جونمامانی غزل جون
18 بهمن 96 11:48
وااااای عزیز دلم قربون پرهامم... خدا برات نگهش داره فریده جون... بوووس به روی ماهتونمحبتبوس
فریده
پاسخ
مرسی زینب جونم ، محبت