پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

پرهام مهربونم

شروع تولد پرهام

1392/4/22 14:33
نویسنده : فریده
1,203 بازدید
اشتراک گذاری

 روز دوشنبه 3/4/92 رسید .

قرار بود تولد خونه آغابرگزار بشه . علیرضا از بوشهر با خانمش و دو تا عروسک های خوشکل آمده بودند .زیبا هم که به خاطر حاملگی دوقلوهای قشنگش نمی تونست بیاید ولی زهرا و حمید آمده بودند .

صبح به خونه آغا رفتیم و من شروع کردم به تزئین هال و جابه جا کردن وسایل . همون موقع مامان گفت وای چاه آشپزخانه گرفته و آب بالا زده . قالی آشپزخانه رو بیرون بردند و مامان ، آغا و علیرضا شروع کردن به مهندسی کردن . محمد  صندلی سفارش داد ضبط صوت رو  راه انداخت و کلیه خریدهای بیرون با محمد بود . با حمیده سالاد درست کردیم و داخل ظرف های یکبار مصرف ریختیم . غذا رو سفارش داده بودیم و قرار بود خودشون بیارند . کیک هم قرار شد ساعت 9 شب واسمون بیارند.حمید میوه ها رو شست و زهرا هم کلی کمک کرد چه توی تزئینن خونه و چه توی جمع و جور کردن خونه.

همه چیز رو به راه بود به جز چاه آشپزخانه . علیرضا کوتاه نمی آمد که زنگ بزنیم و چاه تخلیه کن بیاد و می گفت خودم درست می کنم . حسابی دست و پامون توی همدیگه بود و مامان هم اعصابش خرد شده بودخلاصه ساعت 4:30 بود که زنگ زدم و مشکل چاه هم حل شد.تا جمع و جور کردیم ساعت 6 شد و قرار بود مهمانها ساعت 8 بیایند . سریع به خونه رفتیم و آماده شدیم برای تولد .

پرهام رو به آرایشگاه بردیم که موهاشو درست کنه .

کیک پرهام سر ساعت 9:30 آمد و همه رو سوپرایز کرد . خیلی خوب درست کرده بود.

پرهام و کیک تولد دو سالگی اش

راستی پرهام خودش شمع تولدش رو فوت کرد. پسرم دیگه مردی شده .

پرهام با کلاه

کلاً پرهام روز تولدش خوش اخلاق نبود.

از دعوتی ها مادر جون ،  مامان جون و آغا جون ، خاله مهناز، دایی حمید بجز زیبا، دایی علیرضا ، دایی غلامرضا ، عمه فرح ، عمه فروزان، عمه طاهره ، عمه آزاده ، عمه منصوره ، عمو مجید ، دختر خاله های و خاله  بودند. عمه مریم به خاطر آناهید و بعد مسافت نتونست بیاد.

کلی هم هدیه گیر پرهام آمد .

خودمون براش یه ماشین مرسدس بنز سفید گرفتیم .

کلی پول گیرش آمد . یه موتور ، دو تا آدم آهنی ، یه تفنگ ، چند دست لباس ، اردک اسباب بازی.

به هر حال کلی خوش به حالش شد.

تمام تلاشم رو کردی که بهترین تولد را برای پرهام بگیرم خیلی خسته شدم جوری که گفتم دیگه تولد نمی گیرم ولی ارزشش رو داشت .

برای پسرم بهترین های رو می خوام که سلامتی مهمترین اوناست.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ماماني كسرا
23 تیر 92 12:42
اووووو ببين ماماني چه كرده!!!!!!
خسته نباشي عزيزم
چه تولد قشنگي...
معلومه خيلي بهتون خوش گذشته و كلي خوشبحالتون شده
هميشه به شادي و خوشي .
انشالله سالهاي سال با سلامتي و شادي در كنار هم زندگي كنيد


مرسی عزیزم واقعا که خوش گذشت جای شما خیلی خیلی خالی بود.
عزیزم تولد کسرا هم که نزدیکه.
مامانی کسرا
18 مرداد 92 13:42
نیستی یا به ما سرنمیزنی؟



یه مدتی نبودم ولی حالا دومرتبه آمده ام