پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پرهام مهربونم

صفر تا نه ماهگی پرهام

1392/7/7 9:41
نویسنده : فریده
608 بازدید
اشتراک گذاری

کلاس خودکاوی که می روم یه قسمت به نام کودک درون داره . اون روز گفت از مادرتون بپرسید تا 9 ماهگی شما چه اتفاق هایی پیش آمده . ما هم قبل از اینکه از مامان جونمون بپرسیم گفتیم اول خودمون در مورد پرهام این نه ماهه رو بنویسم .

خوب ، پرهام که می خواستم طبیعی دنیا بیارم ولی گل پسرمون توی شکم مامانش پیپی کرد و مجبور شدیم اورژانسی سزارین بشم و چقدر از این بابت خوشحالم .

روزی هزار مرتبه خدا رو شکر می کنم که دستشویی کرد . من کجا و طبیعی کجا . از طرف دیگه دکتر هلاکویی هم می گه بچه هایی که سزاریانی به دنیا آمدن از نظر روحی وضعیت بهتری دارند و آسیب های کمتری هنگام تولد دیدن.

خلاصه پرهام بیمارستان دنا ساعت 5:10 صبح  به دنیا آمد.

این عکس شاید پرهام 2 ساعتش بوده .

عکس نوزادی پرهام در بیمارستان

بعد از بابا محمد ، عمه فروزان و خاله مهناز اولین کسانی بودند که پرهام رو دیدند .

نمی دونم چرا ولی می گفتند وقتی تو رو به اتاق آورده بودند لباسات خیس بوده که سریع عمه فروزان و مهناز لباساتو عوض می کنن.

پرهام جمعه به دنیا آمد به خاطر همین اتاق خلوت بود و به جز من هیچ کس دیگه ای داخل اتاق نبود.

همه چیز عالی بود به جز اینکه من شیر نداشتم و اصرار هم داشتم که حتما شیر خودمو بخوری. شب اول توی بیمارستان زیاد گریه کردی ولی یه خانم آمد و تو رو قنداق کرد و تا صبح خوابیدی .

صدای گریه بلندی داشتی .

من با اینکه سزاریان شده بود آنچنان دردی نداشتم نمی دونم من عمل خوبی داشتم یا بقیه که می گن وای و واویلا خیلی لوس هستند.

ظهر شنبه مرخص شدیم و با مامان و مادر بزرگ و بابا آمدیم خونه خودمون . از همون عصر همه واسه دیدنت می آمدن .

چند روز بعد از تولدت دهنت برفک زد . شاید مقصر من بودم و باید دقت بیشتری می کردم . جالب اینجا بود که نمی دونستیم چی هست و به محمد می گفتم محمد  شیرم اینقدر زیاده که روی زبون پرهام وایساده . بعد مامان آمد و گفت: وای بلند شید بچه رو ببرید دکتر این برفکه .

یه کوچولو زردی داشتی که با آب عناب که بهت دادیم خوب شدی .

شیرم کم بود و وقتی آب عناب بهت می دادیم حسابی می خوردی .

اینجا داری آب عناب می خوری

هنوز بند نافت نیافتاده بود که محمد اصرار کرد که تو رو ببریم حمام . عمه  فرح و مامان تو رو بردند حمام و من فیلم گرفتم . از اون به بعد من و محمد دوتایی تو رو حمام می کردیم .

خیلی خیلی از حمام کردن خوشت می آمد . هر وقت خیلی گریه می کردی سریع می بردیمت حمام اونجا آروم می شدی .

فکر کنم بند نافت یک هفته ای افتاد ولی مطمئن هستم کمتر از ده روز شد

آغا و مجید آقا داخل گوش ات اذان گفتند فکر کنم یک هفته بعد از تولدت بود.

فعلا تا اینجا رو داشته باش .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مارال
31 شهریور 92 10:14
چه پسمل خوشگلی. خدا بهتون ببخشه. راستی اگه قصد خرید شارژدارید به سایت ما سر بزنید. خوشحال میشیم.
بهار
2 مهر 92 7:56
اگه دوست داشتین به آدرس زیر سر بزنید. طراحی اختصاصی قالب وبلاگ . www.ghalebe-weblog.blogfa.com
مامانی کسرا
10 مهر 92 13:56
وااااااای خدا من قربون این پسمل خوشگل برم
چه خوب که نوشتی از نوزادیش


کاش ایران که امده بودی یه سر هم به ما می زدی . خیلی دوست داشتم ببینمت . هم شما هم کسرا جون .