پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

پرهام مهربونم

ادامه سفر مشهد

1392/7/22 10:03
نویسنده : فریده
586 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنچ شنبه محمد و غلامرضا می خواستند بروند سرزمین موجهای آبی . پس پرهام با من بود . با آغا و مامان و نوشین رفتیم حرم . موقع نماز ظهر که شد دیدم پرهام می خواد اذیت کنه . منم آمدم آهنگ توی ده شلمرود رو واسه پرهام گذاشتم که نگاه کنه و ما هم بتونیم نماز بخونیم . ولی خیلی ضایع بود امام جماعت داشت سوره حمد و احد رو می خواند و آهنگ دلنشین توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود  هم بلند بود دیدم خیلی ضایع هست موقع سجده آهنگ رو خاموش کردم حالا پرهام گیر داده که برام روشن کن موبایل رو به سمت من می گیره و همین که من می خواستم موبایل رو بگیرم می گرفتش به سمت نوشین و حسابی ما رو گداشته بود سر کار . خلاصه نماز ظهر گذشت  و موقع نماز عصر گفتم بذار بهش کیک بدم که مشغول خوردن بشه . نماز که شروع شد پرهام تکه های کیک رو می کند و به سمت نفر کنار من پرتاب می کرد خلاصه اوضاعی بود .

زمانی که نماز تمام شد قرار گذاشته بودیم که کنار کفشداری با مامان همدیگه رو ببینیم وقتی رفتیم پرهام همین که مامان رو دید به سمتش رفت ما هم به خیال اینکه با مامان هست با نوشین به سمت در خروج حرکت کردیم وقتی رسیدیم دیدم مامان داره می آید گفت پرهام کجاست گفتم مگه با شما نبود اون موقع بود که فهمیدم بعععععععععععله گم شده این همه به محمد توصیه کرده بودم و حالا خودم سهل انگاری کردم .

 سریع به سمت کفشداری حرکت کردم دیدم اونجا نیست می خواستم برگردم که مامان گفت به اون سمت رفت ،‌ حالا جمعیت غل غله .

به سمت حیاط رفتم و گفتم خدایا توی این جمعیت کجا پیداش کنم که دیدم یه حوض وسط حیاط هست و فواره داره گفتم نکنه کنار آب ایستاده رفتم و دیدم بععععععععععععله داره نگاه فواره ها می کنه و خیالم راحت شد . آخه این بچه اصلا غریبی نمی کنه و اگه کسی دستش رو می گرفت راحت باهاش می رفت . خلاصه حسابی ترسیدیم هر چند که بیشتر از یک دقیقه طول نکشید ولی یه شک بهمون وارد شد .

روز جمعه هم به باغ وحش رفتیم که حسابی پرهام از شیرها خوشش آمده بود .

قفس شیر

هوا حسابی سرد بود و لرزیدیم .

و بعدش هم به چالیدره رفتیم و خوش گذروندیم .

چالیدره

دیگه وقت نشد به سمت طرقبه برویم هم سرد بود و هم وقتی نبود پس ناهار رو هم چالیدره خوردیم که جای تمام دوستان خالی حسابی خوشمزه بود.

اینم از یه عکس از پرهام زبون دراز و بابا جون

عصر هم دو مرتبه به حرم رفتیم و ساعت 10 شب به سمت فرودگاه حرکت کردیم پرهام توی ماشین خواب رفت و تا زمانی که از هواپیما بیرون می آمدیم خواب بود.

خدا رو شکر همه چی خوب بود مخصوصا که پرهام مریض نشد .

واسه تمام نی نی ها دعا کردم که همیشه سالم و سلامت باشند و سایه پدر و مادر ها بالای سرشون باشه . الهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ماماني كسرا
23 مهر 92 9:35
ديدي گفتم برو خوش ميگذره...
هوراااا كه كلي خوش گذشته و پرهام جون هم مريض نشده
خدا رو شكر گم نشده
ميدونم تو همون دوسه دقيقه تا پيداش كردي چقدر جوش زدي وااااي
مرسي واسه ما دعا كردي.
عكساي پرهام خيلي ناز شدن
ماشالله به اين مادر وپسر گل

مرسی از دعاهای زیبای شما.
واسه کسرا کلی دعا کردم. امیدوارم همیشه خندان باشید
مامان آوا
23 مهر 92 11:33
سلام مامانی مهربون پرهام جون خوبی عزیزم ببخش نمیدونم چرا گفتگوهای من چرا نمیان؟
مامان آوا
23 مهر 92 20:31
سلام مامان جون خوبی؟
زیارت قبول
الهی قربونش بشم پرهامو الان بهتر دیدمش حتما به خودت رفته که اینقد نازه
ماشالله که بابایی هم مث بابای آوا خیلی موهاش پرپشتن
حالا بشون بگیم که حسابی حالشون بگیره

دقیقا روی همین نکته هم حساس هستند
مامان آوا
24 مهر 92 17:19
خانمی سلام امروز نبودین ؟کجا بودین
خوبی پسر گلمون چطوره؟



مرسی که به یادمون بودید
مامان آوا
3 آبان 92 19:57
کججججججججججججججاییییییییی مامان ؟خیلی کم پیدایی؟


من آمدم مامان جون آوا