پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

پرهام مهربونم

پرهام ناز نازی

1392/8/11 12:21
نویسنده : فریده
542 بازدید
اشتراک گذاری

بزرگترها می گن بچه وقتی زمین خورد نباید بهش اعتنا کنی تا خودش بلند بشه ، اینجوری مرد می شه ، ناز نازی بار نمی آید و واسه هر چیز کوچکی وای و واویلا راه نمی اندازه .

ما هم یه مدتی همین کار رو می کردیم خیلی واسم سخت بود ولی بعضی مواقع بهش توجه نمی کردم .

تا اینکه با یه مشاور صحبت کردم و اون گفت این کار فوق العاده اشتباه است . این که وقتی بچه آسیب می بینه بهش توجهی نکنی  یا اینکه وقتی زمین می خوره و گریه می کنه بزنی به زمین و بگی زمین کور هست باعث می شه که بچه احساس دردش رو پنهان کنه  و نتونه در آینده احساس واقعی اش رو بیان کنه . به خاطر همین هست که مثلا ما خسته هستیم و یه نفر به ما می گه خسته شدی سریع این احساس خستگی رو پنهان می کنیم و می گیم نه خسته نیستم . و یا در بیان احساسات واقع مون دچار مشکل هستیم .

ما هم متنبه شدیم و تصمیم گرفتیم هر وقت پرهام به جایی خورد همون قسمت رو ببوسیم  ،نوازش کنیم و باهاش همدردی کینم .

جالب این جا بود که همین که به اون قسمت آسیب دیده توجه می کردم پرهام سریع بلند می شد و بدون اینکه دیگه گریه کنه به بازی اش ادامه می داد.

روز پنچ شنبه پرهام گریه کنان پیش من آمد و دستش رو بهم نشون داد یه کمی از پوست انگشتش کنده شده بود بدون اینکه خون بیاد منم گفتم مامان چیزی نشده و با دستم پوستش رو جدا کردم و بوسیدم  . ولی مگه پرهام بی خیال می شد گریه ،گریه که چسب، چسب . رفتم واسش چسب آوردم زدم روی انگشتش. از اون روز تا حالا اجازه نمی ده چسب رو بکنیم . از اون دستش کاری نمی کشه ، وقتی به دستش اشاره می شه گریه می کنه . محمد می گیه شاید زخمش عمیق بوده ولی اگه عمیق بود یه قطره خون می آمد . خلاصه پسرمون حسابی لوس شده.

نمی دونم از یه طرف دوست ندارم لوس باشه و از یه طرف باید به احساساتش اهمیت بدم . حالا چطوری این دو تا رو از هم جدا کنم نمی دونم !!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

پریسا مامان کیان
11 آبان 92 22:57
ای بابا چقدر سخته درس زندگی.

یه وقتایی فکر میکنم مامانم چه جوری مارو بزرگ کرده. دو تا بچه پشت سر هم.تو سن خیلی کمتر از الان من. بدون هیچ روانشناس و کتابی.

منم سعی میکنم وقتی کیان به جایی خورد و دردش گرفت بوسش کنم و سریع حواسش رو پرت کنم.

راستی میگم نکنه خدای ناکرده پرهام جون دستش در رفته باشه. چون میگین تکونش نمیده و ازش کار نمیکشه به این موضوع شک کردم. این اتفاق برای خواهرم تو کوچیکی افتاده بود. حتما چک کن فریده جون.

مرسی از راهنمایی ات . دیشب چسب اش رو با کلی دردسر جدا کردم از وقتی چسب روی دستش نیست دیگه حواسش پرت شده و با دو دستش کار می کنه .
عسل (طراحی قالب با عکس نی نی )
12 آبان 92 20:18
سلام برو به این ادرس :http://themes.persianskin.com/files/internet-08/ ببین رنگ این قالب خوبه ؟ اگه خوبه بگو همین رنگی برات درست کنم با من چت من این قابو خواستی بگو عکس های مورد علاقتو با قاب همین رنگی درست کنم راستی اگه این خوشت نیومد برو دنبال یه قالب خوشرنگ که اون رنگی میخوای انتخاب کن و بع ادرسشو بده من اون رنگی برات درست کنم بگو از بین عکسات از کدوماش استفاده کنم (همش خوبه) اما بگو از کدومش توی بالا و از کدوماش کنار پستا و از کدوماش کنار ستوناش استقاده کنم بگو که من شروع به کار شم
عسل (طراحی قالب با عکس نی نی )
12 آبان 92 20:20
نی نی تلگرافتونو چک کنید تلگراف دادم چک کنید و پاسخشو بهم بدید با من چت کنید یادت نرهدتلگرافتونو که دادم چک کنید
مامان آوا
18 آبان 92 9:47
سلام عزیزم خوبی؟چندروزه ازت بیخبرم خوبی؟چه خبرا؟اوضاع .احوالت چطوره؟پرهام جان چطوره؟خودت خوبی؟خوش میگذره هوای شیراز که فک کنم الان دیگه باید خیلی سرد باشه؟
من که حسابی الان در بیحوصلگی به سر میبرم


مرسی مامان جون آوا
همه چی خوبه ممنون که به یادمون هستی .
آره شیراز هم حسابی سرد شده
مامانی کسرا
18 آبان 92 18:19
عزیزم
من موندم ماها چجوری بزگ شدیم!چون من یکی که هر چی بلد بودم به روانشناس گفتم گفت اشتباهه خانم!!!
موفق باشی مامانی مهربون


چیکار کنیم.
یه کلاس کودکی می روم متوجه شدم چقدر خودمون هم مشکل داریم و خبر نداریم.
پریسا مامان کیان
18 آبان 92 21:54
سلام مامانی . من پرهامم. گفتم خاله پریسا از طرف من واست نامه بنویسه بگه مگه من این روزا عکس و خاطره نداشتم که هیچی واسم نمینویسی؟ بیا لا اقل دو تا عکس بذار وقتی من بزرگ شدم کیف کنم. دستت درد نکنه مامان گلم.
بوووووووووووووووس


حتماً پرهام جان ، دیگه مرتب مطلب می ذارم .
ممنون از خاله پریسای گل که یادآوری کرد.
پریسا مامان کیان
19 آبان 92 12:25
سلاااااااااااااام
مبارک مبارک قالب جدید مبارک. انشالله کلی خبر خوبی وسلامتی از پرهام جونمون توش بنویسین. خیلی قشنگه. با کارایی که دیدم متفاوته.


مرسی عزیزم . فکر نمی کنی یه مقدار شلوغ شده؟
پریسا مامان کیان
19 آبان 92 18:20
به نظر من قالب شادیه. من خوشم اومد. منم اول میخواستم آبی سفارش بدم. قشنگه
فریده
پاسخ
ممنونم دوست خوبم
پریسا مامان کیان
19 آبان 92 22:31
وااااااااااااااااااااااای صفحه ورودیش خیلی شیک شده. وقتی وبلاگ باز شد فکر کردم اشتباهی اومدم. دقیقا همون حسی که وقتی به یک خونه پر از تغییرات وارد میشی رو داشتم. شوک وبلاگی. مبارکه . منم برم تو فکرش.
فریده
پاسخ
شما منو به فکر این تغییرات انداختی ، دست گلت درد نکنه . مرسی دوست خوب
پریسا مامان کیان
19 آبان 92 22:33
هااااااااااااااااااااااااا تغییراته خوبی ودادین هاااااااااااا خوب وشده هاااااااااا
مرسی پریسا جون . امیدوارم کردی
مهسا
20 آبان 92 0:59
سلام عزیزم. نی نی ندارم اما در اینده از مطالبتون حتما استفاده خواهم کرد.
فریده
پاسخ

مرسی عزیزم که به وبلاگ پرهام آمدید . وارد وبلاگتون شدم واقعا زیبا بود . خیلی زیبا نوشته بودی . من شما رو لینک می کنم .
به امید دیدار
مامان آوا
20 آبان 92 8:19
سلام مامانی خوبی عزیزم؟
پرهام جونم چطوره؟خوبه؟
اولا قالب جدیدت مبارک واقعا زیباست
وای عزیزم اون عکس ورود به وبش چقد ملوسه
الهی
خدا حفظش کنه
ببوسش عزیز دلم رو
بعدشم
تو چرا اینقد سخت میگیری
بچه س دیگه باید لوس باشه باید زمین بخوره باید گریه کنه باید نازشو بکشی باید همه اینچزهارو ببینه وبا واقعیات همیشه روبرو بشه ولی نه با این حساسیت.
آخه مگه پدر ومادرای ما در تربیت ما چندتا کتاب روانشناسی رو خوندن آیا ما لوس وننر واز خود راضی بار اومدیم؟
به نظر من باید خیلی آروم و منطقی از کنار این مسایل گذشت
زیاد خودتو درگیر نکن
آوا یک سال بود که به شدت از گربه میترسید ومن هم به هزار در زدم که به این ترسش غلبه کنم
میدونی؟با خودم فکر کردم گفتم آخه من که مامانش هستم مگر نه اینکه از گربه میترسم!پس چطور اینقد به دخی فشار میارم که نترسه!!!!!!
باورت میشه؟الان که بیخیالش شدم دیگه آوا اون ترس سابق که البته وحشت سابق رو نداره
فریده
پاسخ
مرسی دوست خوبم . ممنون از راهنمایی ات .
مهسا
21 آبان 92 13:17
عزیزم خیلی ممنونم. خیلی لطف دارید.منم لینکتون کردم.
فریده
پاسخ
مرتب بهتون سر می زنم. موفق باشید