برنامه روزانه ما
دوستان گله مند بودند که چرا دیر به دیر مطلب می زارم
ولی خودتون قضاوت کنید.
من و محمد ساعت6:30 صبح از خونه حرکت می کنیم که اون زمان پرهام خواببده . یه بوسش می کنم و به سمت اداره حرکت می کنم.
دور و بر ساعت 10 صبح با مامان تماس می گیرم و احوال پرهام رو می پرسم . بعضی مواقع چند کلمه باهام حرف می زنه . البته بعضی مواقع !!!!
ساعت 16:30 دقیقه به خونه برمی گردم که اون زمان هم پرهام خوابیده می خوام بوسش کنم که مامان می گه بوسش نکن بیدار می شه برو ناهارت رو بخور و بخواب . ما هم همین کار رو می کنیم.
پرهام معمولا تا ساعت 5:30 الی 6 عصر می خوابه . بعد که بیدار شد با مامان می ره مسجد . این روزها که عزاداری هست تا ساعت 8 شب اونجا می مونه و با بچه ها بازی می کنه.
بعضی روزها هم که با محمد مجبوریم واسه خرید یا چیز دیگه ای خودمون هم بریم بیرون . که در اون صورت خودمون هم نیستیم.
حالا از ساعت 8 ما سه ساعت بیشتر وقت نداریم تا با گل پسرمون بگذرونیم و لذت با هم بودن رو بچشیم .
توی این فاصله هم پرهام با آغا و مامان بیشتر بازی می کنه و خوش می گذرونه.
البته ناگفته نمونه از سر و کله ما هم بالا می ره .
ولی شبها پیش خودمون می خوابه ولی
دیشب (19/8/92) دیگه پیش ما هم نخوابید و پیش مامان خوابید.
نامرد هر کاری کردیم که بیا بخواب ، با گریه می رفت و کنار مامان می خوابید ، اجازه نمی داد حتی آغا روی تشک بخوابه .می رفتیم می آوردیمش گریه گریه بلند می شد در رو باز می کرد و می رفت پیش مامان. دیگه مامان گفت ولش کن . بذار همین جا بخوابه .
اینم از روزگار ما .
منم شدم مامان.