مامان دوس
چه لذتی بالاتر از اینکه خواب باشی پسرت بیاد بالای سرت و بهت بگه مامان دوس .
وای که خیلی حال می ده . بعدم بگه مامان بغل و بیاد توی بغلت بخوابه .
این موضوع دیشب واسه من اتفاق افتاد . خسته بودم وقتی رسیدیم خونه خوابیدم . محمد با پرهام بازی می کرد . دیدم پرهام آمد کنارم و گفت مامان دوس (یعنی مامان دوستت دارم ) . کلی خوشحال شدم . بعدم کنارم خوابید و گفت مامان بغل .
دیگه چی توی زندگیم می خوام .
از کارهای جدید پرهام اینکه:
کلی رقصش خوب شده آقا می گه من نمی دونم از کجا یاد گرفته اینجور می رقصه میشینه و با قر کمر بلند می شه .
روزهایی که با هم هستیم اگه آهنگی روشن باشه مگه می ذاره من بشینم می گه باید با من برقصی اگه یک ساعت هم برقصی بازم خسته نمی شه همین که بشینی می یاد و بلندت می کنه ، جز اینکه آهنگ رو خاموش کنی ، خونه آقا هم مامان باید این کار رو بکنه . خوب باید هم رقصش خوب بشه .
روی مبل می پره و آقا باید براش دست بزنه و بخونه ، اگه نخونه می گه آقا آقا بخون .
مامان می گه روی رختخوابا می ره و می پره ، یاد بچگی های خودمون افتادم که می رفتم روی رختخوابا می پریدیم .
وقتی می خواد صدامون کنه می گه آقا ، بابا ، مامان . حالا دقیقا با کی کار داره ما که نمی دونیم .
حرف زدنش یه کم بهتر شده
به زهرا می گه زهبا،
روبروی خونمون پارکه ، تابستان پرهام رو می بردیم چرخ و فلک ، حالا هر وقت از کنار پارک رد می شیم می گه مامان تاب بازی . جالب اینجاست که بعضی مواقع به محمد می گم پرهام رو بگردونیم تا خوابش ببره ، در حال خوابیدن هم هست همین که از کنار پارک رد می شیم سریع بلند می شه و می گه تاب بازی ، مامان تاب بازی.
خدایا شکرت واسه تمام نعمتهایی که بهم دادی.
" تمامی عکسایی که گذاشتم همگی قدیمی هستند . "