پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

پرهام مهربونم

پسر ما

1392/10/15 10:06
نویسنده : فریده
442 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته سه شنبه و پنچ شنبه تعطیل بود . یعنی من  و محمد فقط با گرفتن یه روز مرخصی می تونستیم چهار روز استراحت کنیم .

اول تصمیم گرفتیم توی این چند روز برویم بوشهر و حسابی خوش بگذرونیم . خیلی وقت هم بود که بوشهر نرفته بودیم . ولی با توجه به اینکه سه شنبه مامان می خواست شله زرد درست کنه پس عملاً سه شنبه از بین می رفت و ما باید صبح چهارشنبه حرکت می کردیم . گزارش آب و هوایی رو هم که دیدم متوجه شدیم که بوشهر بارانی است پس بوشهر کنسل شد .

تصمیم گرفتیم به کیش برویم که اونجا هم جور نشد .

پس تصمیم گرفتیم توی این فاصله و زمان دنبال خونه بگردیم . آخه تصمیم گرفتیم اگه بشه خونه رو عوض کنیم .

من که مرخصی رد کردم ولی محمد گفت صبح زود می روم اداره و ساعت 9 برمی گردم . ما هم قبول کردیم . صبح که از خواب بلند شدم دیدم بعععععععععععله داره برف می باره . خلاصه این برنامه هم به هم ریخت  .

چون توی آپارتمان زندگی می کنیم دریچه ها بالا است و نمی تونستیم حسابی از دیدن برف ها لذت ببریم . ما هم صندلی گذاشتیم و با پرهام بیرون رو نگاه می کردیم .

همین که از صندلی می آمدم پایین پرهام جیغ که بالا بالا . خلاصه حسابی ذوق کردیم که بالاخره شیراز هم برف بارید. از یه طرف دوست داشتم توی برف ها بیرون برویم  و برف ها روی سرمون بریزه ولی از طرف دیگه هم می ترسیدم به خاطر پرهام که مریض بشه . پس توی خونه نشستیم و از پنجره بیرون رو نگاه کردیم.

روز پنچ شنبه  هوا بهتر شد ما هم با محمد و پرهام رفتیم بیرون تا برف بازی کنیم . اول رفتیم سمت میانرود ، چند تا عکس از پرهام گرفتم و سریع گذاشتمش توی ماشین ، بعد رفتیم سمت گلستان ، اونجا حسابی برف جمع شده بود خوشبختانه پرهام توی ماشین خوابش برد . می گم خوشبختانه چون هوا حسابی سرد بود و دوست نداشتم پرهام سرما بخوره . ما هم از خدا خواسته با محمد پیاده شدیم حسابی برف بازی کردیم و حرکت کردیم به سمت خونه .

شب دعوت خونه مادرشوهر بودیم مستقیم رفتیم اونجا . امیرحسین هم آمد و دومرتبه همان دعواهای همیشگی پرهام و امیر حسین . پرهام میخواد بدو بدو کنه ولی امیر حسین دوست نداره . پرهام وقتی می بینیه امیر حسین نمی دوه . بهش می زنه.

پرهام و امیرحسین

امیر حسین خیلی پسر مهربونی هست ، کلاً از بچگی مهربون بود . پرهام بهش می زنه ولی اون اصلاً نه گریه می کنه نه اینکه واکنشی نشون می ده . فقط فرار می کنه .

حالا پرهام هم می زنه و هم خودش گریه می کنه . جل الخالق....

 

خلاصه اوضاعی بود .

 دیگه کار به جایی رسید که به امیر حسین می گفتم پرهام رو دوست داری محکم می گفت نننننعععععععع.

به قول امیر پرهام همه رو زد . من که شرمنده هستم .

پرهام و امیر حسین

پرهام ، امیر حسین رو خیلی دوست داره ، روزی 50 دفعه قصه امیرحسین رو واسش تعریف می کنم ، وقتی می بیندش حسابی ذوق می کنه و از دیدنش خوشحال می شه ولی روحیه و اخلاقشون با همدیگه متفاوت هست و این باعث می شه که با همدیگه مشکل داشته باشند.

تصمیم گرفتم دیگه نذارم پرهام و امیر حسین تا عید همدیگه رو ببینند شاید اینجوری بهتر باشه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان مینا
15 دی 92 10:20
برا دو گل پسرمامانی زیاد سخت نگیر این جنگ و جدلا بین دو پسر بچه همسن طبیعیه
فریده
پاسخ
ممنون از راهنمایی ات . ولی باید یه فکری به حالش بکنم . خوب اینجوری مامان و بابای امیر حسین هم ناراحت می شن .
عشق یعنی ...
15 دی 92 12:43
وای خوش بحالتون که برف اومده. یعنی برف اینقدر زیاد بوده که میشد برف بازی کرد؟ مشهد که فوق العاده هوا سرد و خشک هست و اصلا از برف هم خبری نیست.
فریده
پاسخ
شیراز منطقه های کوهستانی اش کاملاً برف نشسته بود . پارک هاهم پر از برف بودند . تازه الان هم داره برف می باره.
عشق یعنی ...
15 دی 92 12:45
بچه های همسن اکثر این مشکل و دارن . به نظرم وقتی می خواد دنبال امیر بدوه حواسشون و به چیزی که دوست دارن پرت کنین. تا این عادت از سرش بپره. وقتی مشکلی پیش میاد به نظرو عزیزم بهتره براش راه حل پیدا کنی نه این که ازش فرار کنی. البته ببخشید از جسارتم دوستون دارم
فریده
پاسخ
راست می گی ولی مشکل من اینه که پرهام عشق دویدنِ . و هیچ چیز دیگه ای رو به اندازه دویدن دوست نداره. می ترسم اگه اینجوری پیش بره این عادت بشه واسه پرهام که می تونه به امیرحسین بزنه و از طرف دیگه امیرحسین کینه پرهام رو داشته باشه و نتونن واسه همدیگه دوستای خوبی باشند . از یه نفر پرسیدم گفت از نظر روانشناسی در این طور مواقع باید کودک را بغل کرد و نوازش کرد که نوازش کردن رو یاد بگیره . می ترسم توی جمع دعوا بشه و این رفتارش رو تجدید کننه. در ضمن دوست دارم که دیگران ازم انتقاد کنن پس راحت باش .
مهسا
15 دی 92 13:00
عزیزم پیام من نیومد؟
فریده
پاسخ
نه عزیزم پیامی از شما به جز این دریافت نکردم.
مهسا
15 دی 92 23:11
ای بابا من کلی نوشتم که.. باشه دوباره می نویسم. عزیزم بچه ها اینجورین دیگه. خودت رو ناراحت نکن. اما حواست باشه... چون گاها این دعواهای بچه ها به دعوا و ناراحتی بزرگترها تبدیل می شه... که تمومی هم نداره... تازه به نظرم. پرهام جون بزرگ شده دیگه. می شه با صحبت کردن حل کرد. البته من بچه ندارم ..تجربش ندارم نمی دونم چجوری می شه رفتار کرد... ببخشید دیگه
فریده
پاسخ
مرسی که زحمت کشیدی و دومرتبه نوشتی و مرسی از راهنمایی ات . دقیقاً همین جوره که میگی . اگه این مسئله حل نشه مطمئناً مامان امیرحسین (جاری ام ) ناراحت می شه، حق هم داره هر کس دیگه ای هم جای او بود دلخور می شد. ولی می ترسم با صحبت کردن پرهام لجباز بشه .
مامان مهدی کوچولو
17 دی 92 17:49
خوش به حالتون حسابی برف بازی کردید نگران دعوای بچه ها نباش خودشون با هم کنار میان اگر به دلخوری بزرگترها منجر نشه بچه ها کوچیکن ولی دل بزرگی دارن زود با هم دوست میشن
فریده
پاسخ
راست می گی بچه ها دل بزرگی دارن ، با اینکه با هم دعوا می کنن ولی همیشه به یاد هم هستند . پرهام که در طول روز حداقل 20 بار اسم امیرحسین رو می آره.
عشق یعنی
18 دی 92 15:11
چه خوب حتما شما هم درست کن و ببینم شما چه می کنی فقط حتما موقع سرخ کردنش بزار خوب سرخ بشه و پودر سوخاریتم حتما یه پودر خوب انتخاب کن . چون من اصلا تجربه نداشتم و پودر سوخاری هم تعریفی نداشت.
فریده
پاسخ
مرسی از راهنمایی ات . حتماً درست می کنم
پریسا مامان کیان
19 دی 92 17:10
سلااااااااااااااااااااااااااااااام. خوبین؟ اِی بابا. بچه ها هر چی بزرگتر میشن مشکلات ما مادرها بزرگتر میشه. الان دیگه باید مواظب بازخورد رفتار پرهام تو فامیل و جامعه باشی. اتفاقا کیان هم تازگیا هر بچه ای رو میبینه یا موهاش رو میکشه یا میزنه تو صورتش. نمیدونم از کجا یاد گرفته؟؟؟؟با بزرگترا اینکارو نمیکنه. به نظر من امیر حسین باید از خودش دفاع کردن رو یاد بگیره. حال کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فریده
پاسخ
ای ول داداش دمت گرم. خود منم معتقدم بچه ها باید از همین کوچیکی یاد بگیرن از حقشون دفاع کنن ولی امیرحسین خیلی مهربون هست ، اصلاً بچه ای نیست که بخواد تلافی کنه . ولی اگه اونم می خواست بزنه دیگه وووووووواویلا می شد. شما هم نگران کیان جان نباش. بچه ها که با هدف این کار رو نمی کنن . در حقیقت با این کار می خوان توجه بچه ها رو جلب کنن
اعظم مامان زهرا
20 دی 92 21:47
چه کوچولوی نازی.چه وبلاگ خوشکلی داری خاله.
فریده
پاسخ
مرسی خاله که بهمون سر زدی .
اعظم مامان زهرا
21 دی 92 13:25
سلام.ممنون که اومدین.من هم شما رو لینک کردم دوست عزیز
فریده
پاسخ
ممنونم . مرتب بهتون سر می زنم
مامانی کسرا
21 دی 92 18:59
به به چه دوستای خوبی همیشه خوش باشید انشالله
فریده
پاسخ
مرسی دوست مهربونم
پریسا مامان کیان
22 دی 92 21:40
آهااااااااااااااااااااااااااای فریده کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ کجا قایم شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیا بیرووووووووووووووووووووووووون فریده جون آی فریده جون بیرون بیا وقتِ بهاره عزیز نوبه ی کاره خبر فوری (لطفا در سراسرِ نی نی وبلاگ پخش شود): یک عدد فریده گم شده است. از یابنده تقاضا میشود هر چه زودتر فریده را تحویل دهد.
فریده
پاسخ
این شکلک رو ببین دقیقاً مثل همین شکلک قهقهه زدم . خیلی باحال بود . لذت بردم . بابا نگردید من اینجام . آخه اینجا ایرانه و از اون مهمتر من شیراز زندگی می کنم . اینجا یه برف آمده اونم هفته قبل ، از اون زمان ما با مشکل اینترنت و سیستم گرمایشی روبرو هستیم ولی خدا رو شکر هنوز زنده ایم . برامون دعا کنید زنده بمانیم.
مامان آوا
23 دی 92 8:16
سلام به مامانی کم پیدای پرهام جونم قبلا بیشتر میومدی وکلبه مارو نورانی میکردی خانوم الان دیگه تشریف نمیاری عزیزم خوشبحالتون که اونجا برف میباره آوا که فقط توی کامپیوتر برف بازیی میکنه پرهام عزیزم رو ببوس میبوسمتون .
فریده
پاسخ
مرسی که بهمون سر زدید و ببخشید که یه مدت نبودم . اینجا برف آمده ولی می شه گفت تقریبا همه زندگی ما رو تحت شعاع قرار داده . همون بهتر که آوا جون برف مجازی می بینه و از آسیب های احتمالی برف در امان هست .
مامان یسنا
23 دی 92 11:02
سلام وبلاگ زیبایی دارین و از همه مهمتر یه پسر قند عسل ناز. خدا حفظش کنه جالبه . یسنای من با پرهام شما فکر کنم همسن باشن. اگه تاریخ کامپیوتر اشتباه نگه در ضمن منم مثل شما شاغلم. پس فکر کنم خیلی شبیه به هم باشیم به ماهم سر بزنین
فریده
پاسخ
چه عالی . ممنون که بهمون سر زدید .