پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

پرهام مهربونم

زندگی در گذر است

1392/11/12 15:26
نویسنده : فریده
515 بازدید
اشتراک گذاری

از شنبه انتظار آمدن چهارشنبه رو می کشم ، هر روز صبح که از خواب بلند می شم می شمارم که چند روز دیگه  تا چهارشنبه مانده .

چهارشنبه خیلی خوشحالم چون پنچ شنبه و جمعه خونه هستم و خوش می گذرونم . ولی این دو روز هم به سرعت برق و باد می گذره و هیچی ازش نمی فهمم ، همیشه آخر شب جمعه توی این فکرم که شنبه اداره نروم  ولی چاره ای نیست باید رفت .

پنچ شنبه این هفته کلی به خودم رسیدم و بعد هم پرهام رو بردم حمام. این بچه عجب عشق حمامه !!!

شب هم با پرهام و محمد رفتیم خانه مادر شوهر گرامی ، مهمانی دوره ای بود .

نمی دونید این بچه چیکار کرد ، آبرو دیگه برامون نگذاشت ، همه رو زد ، از کوچیک بگیر تا بزرگ . زن دایی محمد آخر از همه آمد همین که نشست پرهام رفت بهش زد ، ماشاءالله دستهای سنگینی هم داره . زن دایی اش غش کرده بود از خنده . به خواهر شوهرم (فرح ) گفتم همه کتک خوردند ، من دیگه می تونم برم .

می رفت روی مبل ها و می پرید و به امیر حسین هم می گفت باید بپری . یه جا نزدیک بود امیر حسین بیافته .

محمد ، امیرحسین رو آورد پایین حالا گریه می کرد که چرا امیرحسین رفت پایین باید بیاد بالا ، تا با هم بپریم .

البته این عکس مربوط به قبل هست ، اینقدر جنب و جوش داشت که مگه می شد ازش عکس بگیری.امیرحسین در هر حالتی این لبخند رو روی لبش داره .

پرهام و امیر حسین

هر کی هم حرفی بهش می زد با حالت اعتراض بهش می گفت برو اداره ، برو اداره .

خلاصه اوضاعی بود ، خیلی آتش سوزاند ، نفس  همه رو گرفت .

جمعه هم رفتیم خانه آغا و پرهام با زهرا بازی می کرد . باید زهرا بیرون از حیاط باهاش دوچرخه سواری می کرد موقع ناهار نگذاشت زهرا سر سفره بشینه می گفت باید بیاید توی حیاط هرچی محمد گفت من می آیم ، می گفت تو نه، زهرا.

مهناز و مجتبی که آمدند  پرید بغل خاله مهناز . حالا نگو دسر دنت دستشه و تمام پالتوی مهناز قهوه ای رنگ شد بعد هم  نمی گذاشت مجتبی  بیاید توی خانه میگفت برو اداره ، برو اداره .

عصر که کلاس داشتم محمد منو رسوند و با پرهام رفتند خانه .

موقع برگشتنه دلم بدجور کیک کشید . رفتیم کیک گرفتیم و آمدیم خانه چند تا عکس ازش گرفتیم و جای همه خالی خوردیم .

پرهام

یه شمع هم پیدا کردم که این کوچولو بتونه فوت کنه  .

پرهام و کیک

این هم از دومین پنچ شنبه و جمعه بهمن ماه خانواده ما .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

پریسا مامان کیان
12 بهمن 92 15:53
سلاااااام. ماشالله ات باشه پرهام جون. مثل تَرَقه میمونی خاله(ترقه و فشفشه ی چهارشنبه سوری). تو هم کم شیطون نیستیا خاله جون؟؟؟؟؟؟ خدا رو شکر که زندگیتون گرمه و اینهمه رونق داره. کیک خوشگل هم نوش جونتون خواهر.
فریده
پاسخ
به یکی از همکارمون گفتم پسرم خیلی شیطونی می کنه ، بهم می گه تازه اولشه . پسر هم هست حالا حالاها بزرگ نمی شه . فکر کنم دیگه دارم به جایی می رسم که به قول معروف هیچ جا ، جام نیست . خدا به همه پسر دارها صبر بده .
مامان هستی
12 بهمن 92 19:52
ای جانمی جان،چه کیک خوشمزه ای...نوش جونت خاله جون
فریده
پاسخ
مرسی ، جاتون سبز .
مامان هستی
12 بهمن 92 19:52
خوب کاری کردی خاله جون که همه فامیل های بابایی را ناکار کردی...دمت گرم
فریده
پاسخ
بچه ام انتقام منو می گیره . اصلاً خودم بهش یاد دادم که به همه بزنه، دلم خنک بشه .
مامان هستی
12 بهمن 92 19:54
خاله جون بین خودمون باشه بابایی نفهمه
فریده
پاسخ
ایرادی نداره ، بابایی از خودمونه .
lمهسا
12 بهمن 92 20:52
بابا پرهام جون عجب شیطونی شده ها.... راستی مانی.. پسر داداشم بر عکسه.. تا اسم حموم می یادووداد بیداد میکنه.. به زور می برنش حموم..داستانی شده واسه خودش. راستی امروز به کمک پریسا جون رفتم پستای قبلیت و عکست رو پیدا کردم... خیلی خوشحالم از دیدنتون...
فریده
پاسخ
مرسی منم خیلی خوشحال شدم که توی وبلاگ کیان شما رو دیدم ، هر جا هستی شاد باشی ، سهم ما از زندگی فقط و فقط شاد بودن هست .
مامان مینا
13 بهمن 92 11:39
قربون پرهام جون که اینهمه اکتیو وشادهمامانی خوبه که گل پسر جنب و جوش داره و ماشالا سرزنده ست.من عاشق همچین بچه هاییم ایشالا کارن هم اینجوری بشه
فریده
پاسخ
منم همیشه از این مدل بچه ها بیشتر خوشم می آمد ، الان هم راضی هستیم ولی خیلی آبروریزی داره . فکر کنم در آینده اگه مهمونی برگزار بشه همه بگن اگه پرهام نباشه ما می آیم . فکرش بکن . خیلی وحشتناکه
عشق یعنی
13 بهمن 92 11:50
یعنییییییییی من الان این شکلیییییییییییااااممممممممم
فریده
پاسخ
بذار خودت نی نی دار بشی ، اون موقع با تمام وجودت لمس می کنی .
مامان مهدی کوچولو
13 بهمن 92 14:58
ماشااله به این همه انرژی مامانی پسر بچست دیگه باید شیطونی کنه به به چه کیک خوشمزه ای
فریده
پاسخ
ما که حرفی نداریم می ذاریم شیطونی کنه . خدا به داد اطرافیان برسه .
عشق یعنی
14 بهمن 92 8:47
وای منم نی نی .... حالا من این شکلیم
فریده
پاسخ
مخصوصاً نی نی ات دخترم باشه... خودتم هنرمند... چقدر بهش می رسی ، چقدر موهاشو خوشکل می کنی ... آخ جون دخترت رو می گیرم واسه پسرم . چه مادر زن خوبی گیر پسرم می آید. فکرش رو بکن نوه هامون چقدر ناز می شن ....
مامان آوا
14 بهمن 92 11:22
الهی چشم بد ازت دور باشه عزیز دلم پرهام که دیگه معلومه شبیه باباته ولی عکس خودتم بزار تا زیارتت کنیم عزیزم میگم کیکش خیلی بزرگه یا توی عکس اینطوری افتاده نوش جونتون
فریده
پاسخ
چشم حتماً یه عکس از خودم می زارم ، اصلاً باید یه پست اختصاصی واسه خودم بذارم و از خودم قدردانی کنم ، کسی که حواسش به من نیست . توی عکس کیکه بزرگ شده فکر نمی کنم بیشتر از یک کیلو و نیم بود .
مامان هستی
14 بهمن 92 11:52
سلام علیکم من بازم اومدم یه سلامی خدمت خاله گلم بکنم و برم
فریده
پاسخ
خیلی خوش آمدی ، خوشحالمون کردی.
مامان یسنا
14 بهمن 92 13:41
خوبه دیگه . قند عسل داری به این اکتیوی غصه چرا؟؟؟؟؟ منم کیک دوستون دارم هــــــــــــــــــــوارتا
فریده
پاسخ
ما هم دوستون داریم هواررررررررررتا .
عشق یعنی
15 بهمن 92 10:09
تازه من حاضرم برای دخترم بیامم خاستگاری پسرت ها آخ جون یه داماد شر و شیطون دارم
فریده
پاسخ
حالا که معامله جوش خورد ، پرهام رو می فرستم مشهد خودتون دیگه بزرگش کنید هر جوری دوست داری می تونی بزرگش کنی ، ما هم سالی یکبار می آیم دیدنتون . خدا خیرتون بده . خبر بده زودتر بفرستمش .
عشق یعنی
16 بهمن 92 9:15
آخ جوووووووووننننننننننننن فرزند آماده چه حالییییییییییییییی میده بفرستینش فقط لطفا لایه پنبه بزارینش که یه موقع زبونم لال اتفاقی براش نیوفته من الان جو مادر زن به خودم گرفتم راستی خبر داری جدیدا مادر شوهرها می گن دخترتون کارمنده؟ خونه داره ؟ مجلس هاتون و خوب برگزار می کنید؟ ماهی چه قدر حقوق داره ؟ یه وقت پسرمون نره سر کار... باید خدارو شکر کنم که تو فقط درخواست بزرگ کردنشو از ما داری
فریده
پاسخ
خیلی باحال بود ، کلی خندیدم ، همین که پسرم مادرزن به این باحالی داره بسه ، بچه ام در طول روز همش می خنده . می ترسم، ما که شانس نداریم باور کن حامله بشی ، پسر دنیا بیاری . حالا من مادر زن به این خوبی کجا پیدا کنم
مامان مهدی کوچولو
16 بهمن 92 13:36
عزیزم برو خصوصی
مهسا
16 بهمن 92 19:49
منم بردی پیش خودت.. بالا.. وای چه منظره ای هست
فریده
پاسخ
به شما می گن دوست پایه . چقدر خوشحالم که دوستای مجازی بسیار خوبی مثل شما دارم . از ته قلبم می گم که دوستت دارم . اونم خیلی زیاد
اعظم مامان زهرا
16 بهمن 92 23:55
___♥♥♥سلام دوســـت مـــــــن __♥♥_♥♥آپم _♥♥___♥♥آپم _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥آپم _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥آپم _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥آپم __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥آپم ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥آپم ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥آپم ____♥♥___♥♥__♥♥آپم ___♥___________♥آپم __♥_____________♥آپم _♥_____♥___♥____♥آپم _♥___///___@__\\__♥آپم _♥___\\\______///__♥آپم ___♥______W____♥آپم _____♥♥_____♥♥آپم _______♥♥♥♥♥آپم مبارک باشه
فریده
پاسخ
الان می آم
اعظم مامان زهرا
16 بهمن 92 23:56
نوش جان عزیزم زدن تو بچه ها یه دوره ی خاصی داره نگران نباشین خودش خوب میشه
فریده
پاسخ
امیدوارم .
عشق یعنی
17 بهمن 92 9:47
ببین اگه بچه ام پسر شد اول به تو خبر می دم که تو دست به کار بشی و یه دختر بیاری نظرت چیه ؟؟؟؟؟؟؟ بعد تو میشی مادر زن و من مادرشوهههررررررر من اگه مادر شوهر بشم این شکلی می شم
فریده
پاسخ
آخ جون ، من مادر زن می شم . اون وقت اگه گذاشتم دیگه روی پسرت رو ببینی . همچون خامش کنم که بگه مامان ، بابا دیگه کی هستند ، مادر زن رو عشقه .
عشق یعنی
17 بهمن 92 9:48
راستی یه پست برای ولنتاین گذاشتم. اگه چیزی به نظرن برسه ممنون میشم نظر بزاری
فریده
پاسخ
شما خودتون این همه هنرمند ، من هر ایده ای که بدم به درد شما نمی خوره . ولی به چشم الان می آم
مامانی کسرا
17 بهمن 92 21:38
میدونی که کسرا هم همین مشکلُ داشت،روانشناس گفت وقتی این کارو کرد برید خیلی با سرو صدا کسی رو که زده ببوسید و نازش کنید بدون هیچ توجهی به بچه! جواب میده. البته کلا ماله سنش زود از سرش میره نگران نباش موفق باشید
فریده
پاسخ
ممنون از راهنمایی ات . حتماً این کار رو می کنم . خودم که با یه مشاور صحبت کردم بهم گفت توی قالب بازی بهش یاد بده که این کارش اشتباهه. ولی هر چی فکر کردم نتونستم چنین بازی پیدا کنم . ممنون از لطفت
مامانی کسرا
17 بهمن 92 21:38
کسرا رو اشتباه نوشتم ،اومدم درستش کنم تائید شد! درستش کن
فریده
پاسخ
مامان آوا
19 بهمن 92 2:41
سلللللللللللللللللللللللللللللللللللللام خوبی عزیزم میبینم که روزهای استراحتت مارو تحویل نمیگیری و نمیای بهمون سر بزنی کلک چیکار میکنی هااااااااااا زود بیا جواب پس بده ببینیم
فریده
پاسخ
مرسی خوبم ، چیکار کنیم دیگه ،خودت دیگه ما رو درک کن . معمولاً روزهای استراحت تنها کاری که نمی شه کرد استراحته .
امیرحسین کوچولو نفس ما
19 بهمن 92 3:42
ای جونم پرهام شیطون.کاملا درکت میکنم عزیزم.امیرحسین فسقلی منم کتک میزنه اساسی.چشممونو درمیاره بس که تو صورتمون میزنه.به به چه کیک خوشگل و تپلی.نوش جونتون
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، زمانی این مسئله حاد می شه که می خواد به بچه های دیگه هم بزنه یا می خواد بهشون زور بگه . کیکه زیاد بزرگ نیست ، هنر عکاسی اونو بزرگ کرده .
عشق یعنی
19 بهمن 92 11:08
می گم ها مگه چه کار کرده که هدیه اش این قدر جذابهههههه؟ . فکر کن روز ولنتاین همسرتو صدا بزنی و بگی عزیزم بیا می خوام هدیه تو بدم بعد با کمربندریوفتی به جونش عجب سوپرایزییییییییی
فریده
پاسخ
وای مردم از خنده . چقدر از دیدن نظرات شاد می شم . البته اینم واسه خودش ایده ای هست تکراری هم نیست کلی جذابیت داره تازه ارزون قیمته . یه کار دیگه هم می تونم بکنم ، بهش بگم برو حمام دوش بگیر وقتی بدنش خیس شد با کمربند سیاه و کبودش کنم اینجوری حسابی والنتاین رو بهش تبریک گفتم .
عشق یعنی
19 بهمن 92 12:50
می گم ها این شوهرت طفلی گناه داره به خدا اصلا من از این که ازت برای ولنتاین نظر خواست پشییییییموووووووووووون شدممممممممممم
فریده
پاسخ
نه اتفاقاً خیلی باحاله . با اون قسمت فلزی کمربند هم بزنی . به یاد موندنی می شه ، به یاد موندنی اش می کنم . چند روز وقت دارم واسه خرید یه کمربند خوب ؟
فاطمه
5 اسفند 92 20:55
عزیزم چقدر بزرگ شده
فریده
پاسخ
ممننننننننننونم