پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

پرهام مهربونم

سال گذشته

1393/1/6 12:36
نویسنده : فریده
337 بازدید
اشتراک گذاری

سال نود و دو  با تمام فراز و فرود های خودش سپری شد  و ما یکسال بزرگتر شدیم ، فکر کنم فقط دارم از نظر جسمی بزرگتر می شم ولی از نظر روحی و شخصیتی همین جور توی دهه ده  یا نهایتاً بیست زندگی ام هستم .

بگذریم

سال 92 ، سال عجیبی بود ، فراز و فرودهای زیادی داشت .

خودم بر خلاف سالهای قبل که فقط می رفتم اداره و خونه ، یه کلاس خودشناسی و یه کلاس بورس شرکت کردم .

کلاس خودکاوی واقعاً کلاس جالبی بود روی صفتهایی کار کردم و به شکر گذاری رسیدم که همیشه روی آنها مشکل داشتم با کسانی بودم و هستم  که برای همدیگه بدون نقابیم ، از همه اسرار و رموز همدیگه خبر داریم و برای هم دیگه نمی تونیم نقاب بزنیم .

توی این کلاس یاد گرفتم که همه افراد و کسانی که دور و برم هستند بدون استثنا خوبند و اگه من از کسی خوشم نمی آد به خاطر اینه که از صفتی که اون شخص داره خوشم نمی آمد و اون صفت هم داخل خود من هست که من اون صفت رو دوست ندارم . پس مشکل از من هست نه اون شخص .

یاد گرفتم که صفات رفتاری شخص رو از خود فرد جدا کنم ، مثلاً فلانی آدم خوبی هست ولی من از صفت رک بودن اون خوشم نمی آمد .

بعد رفتم کلاس بورس که به طور کلی توی پول و مادیات بود . اونم کلاس جالبی بود ، توی بورس یه کوچولو سرمایه گذاری کردم تا بتونم تجربه کسب کنم که البته با ضرر سال رو تمام کردم  .

یه اتفاق نه چندان خوب واسه محمد پیش آمد که حسابی حال همه رو گرفت ولی درعوض در آخرین روزهای سال واسه کاشت مو اقدام کرد.

پرهام بزرگتر شد ، امسال تا حدودی مشکل غذا خوردنش بهتر شده و یا شاید به عبارتی من تونستم به این حس که بچه باید خیلی بخوره غالب بشم .

امسال کمتر مریض شد ، خدا رو شکر .

که تجربه ام رو بعداً می نویسم.

پرهام شیطون تر از قبل شد . شیطون که چه عرض کنم بلا شد .

چهار تا فرشته به جمع خانواده اضافه شدند .

اول آناهید بود که خدا رو شکر با وجود آن همه استرسی که تمام خانواده مخصوصاً مامانش داشت به سلامتی به دنیا آمد و همه ما رو خوشحال کرد ، فکر کنم خبر سلامتی و سالم بودن آناهید بهتر خبری بود که امسال شنیدم .

خداوند تمام دکترهای بی وجدان رو نابود کنه که نه ماه تمام مادری رو نگران کردند ، نه ماه تمام ...

بعد به دنیا آمدن رژا  بود که شهریور ماه قدم به این دنیای خاکی گذاشت .

و بعد دوقلوهای حمید (داداشم ) بود . کیارش و کیانوش.

دوقلوهایی که حسابی همه ما رو ترسوندند . احتمال می دادیم هر کدام یک کیلو وزن داشته باشند ولی خدا رو شکر سه کیلو بودند که به دنیا آمدند و چشم همه ما رو روشن کردند .

پس پرهام امسال صاحب دو تا دختر عمه ناز شد و دو تا پسر دایی ، که در ضمن تنها پسر دایی های پرهام هم هستند.

در پست های بعدی عکساشون رو  می ذارم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عشق یعنی
7 فروردین 93 9:57
چه کلاس های باحالی رفته بودی نگفته بودی مطالبی که در مورد کلاسهات گذاشته بودی خیلی عالی بود. کاش می تونستی بیشتر برامون مطلب بزاری. راستی کاشت مو هم نتیجه شو به من هم اعلام کن البته با هزینه هاش چون فکر کنم کم کم باید برای آقای کلید اقدام کنم . آخه همه میگن از وقتی ازدواج کرده داره کچل میشه خب خدارو شکر که سال خوبی و پشت سر گذاشتی این شاله امسال برات بهتر از سال پیش باشه
فریده
پاسخ
آره خیلی کلاس خوبی بود ، در مورد کاشت مو هم اینجا هر نخ مو 250 تومان بود ، که جمعاً دو میلیون و پانصد شد . البته می دونی که شوهر من یه تار بیشتر کم نداشت بقیه رو به عنوان انعام دادیم . سه روز طول کشید که کاشت و بعد از یه هفته هم کامل خوب شد . خیلی درد هم نداره فقط زمانی که سوزن می زنن درد می گیره که محمد می گفت دردش از آمپول دندانپزشکی کمتره ولی چون تعدادش زیاده یه کم اذیت می شن. بذار همه موهاش بریزه بعد خرجش کن .
پریسا مامان کیان
8 فروردین 93 1:34
به به فریده جونی. سورپرایزم کردی با 3 پست جدید. بد بیا که ما هم 4-5 تا پست جدید داریم خدا رو شکر که سال 92 رو با تمام حسای خوب و بد پشت سر گذاشتیم. چه قدر کلاسای باحالی رفتی. منم واقعا احتیاج به یک کلاس خودکاوی دارم. در زمینه اقتصاد هیچ حرفی برا گفتن ندارم. مبارک باشه تولد این 4 تا کوچولو انشالله. به به آقا محمد کلی خوشتیپ کردن. مبارک جفتتون باشه این خوش تیپی
فریده
پاسخ
قبل از اینکه نظرها رو تایید کنم آمدم و پست های زیبات رو دیدم ، تولد کیان جون مبارک باشه ، ببخشید که با تاخیر گفتم ، چقدر تلاش کردم که همون روز بهت تبریک بگم ولی یه پسر بازیگوش کافی هست که آدم همه چیز یادش بره
امیرحسین کوچولو نفس ما
16 فروردین 93 0:37
اون دو خط اولی که نوشتی مصداق حس من به خودمه.چه حس مشترکی.... موهای آقای پدر مبارک باشه.همسر منم رو به خشکسالیه باید یه فکری به حالش کنم
فریده
پاسخ
زمانی که رفته بود واسه کاشت ، منم باهاش رفتم و خیلی توصیه کردم که خوب بشه . خانمه به شوهرم گفته بود خانم شما جزء موارد نادر هست که اینقدر حساسه ، معمولاً خانمها می آید اینجا و می گن خوب کار نکن .
مامان شیما
18 فروردین 93 9:41
سلام دوست جونم مبارکه هم تولد کوچولوهامون هم خوشتیپی بابایی
فریده
پاسخ
مررررررررسی