پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

پرهام مهربونم

اندر احوالات ما

1393/2/10 11:01
نویسنده : فریده
325 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام 

بالاخره دستم به تایپ کردن رفت تا بیام  و اخبار این مدت رو بنویسم .

اول از آخر شروع می کنم :

قراره 16 اردیبهشت تا 19 اردیبهشت ، یعنی سه شنبه تا چمعه هفته آینده ، با مامان و آغا و صد البته با پرهام و محمد برویم مشههههههد.

حرم امام رضا

رفت روز سه شنبه ساعت 8:30 صبح و برگشت روز جمعه ساعت 22:30 .

مکان رو از پست بانک هتل آرامیس گرفتیم .

حالا خبر بعدی ،  احتمالاً روز جمعه 12 اردیبهشت با یکی از همکارام می رویم تهران واسه نمایشگاه کتاب و روز یکشنبه برمی گردیم . و این یعنی اینکه برای اولین بار دو شب جدا از پرهام می خوابم.

نمایشگاه

اول نمی خواستم قبول کنم ولی وقتی با محمد صحبت کردم منو راضی کرد که برم و قرار شد توی این مدت حسابی هوای پرهام رو داشته باشه.

این از خبرهایی که قراره در آینده اتفاق بیافته .

حالا می ریم سراغ روزهای گذشته وکارهایی که با پرهام انجام دادم.

صبح پنچ شنبه ها با پرهام می ریم پارک روبروی خونمون و کلی لذت می بریم ولی چون تا از خواب بیدار می شیم نزدیک هایی ظهر می شه تمام سرسره ها داغ شده پس با پرهام می ریم و روی چمن ها می شینیم و کلی عکس می گیریم . پرهام هم کلی ژست می گیره و می گه اینجوری ازم عکس بگیر.

بوستان ایرانی

بهش می گم به دوربین نگاه کن ، می گه نه ، اینجوری بگیر .

بوستان ایرانی

من هنوز  بعد از سی و اندی سال  هر وقت می خوام عکس بگیرم حتماً باید به دوربین نگاه کنم وگرنه فکر می کنم عکس گرفته نشده.

یه جمعه هم با محمد و پرهام رفتیم باغ وحش .

روز جمعه محمد تلویزیون تماشا می کرده که برنانه من و تو می گه باغ وحش شیراز سگ زنده داخل قفس شیرها می اندازه  محمد هم پیشنهاد کرد برویم باغ وحش .

آماده شدیم و رفتیم . اونجا سیروس قهرمانی رو دیدیم . شیر دیدیم ، یه عالمه خرس دیدیم ، میمون ، شتر ، شتر مرغ ، دیگه گراز . همه رودیدیم .

از جلوی قفس شیرها که رد می شدیم صدای شیر در می آوردم که شیرها یه تکونی به خودشون بدن ولی دریغ از یک حرکت کوچک ، همش خواب بودند . این شیرها حوصله تکون خوردن نداشتند چه برسه به اینکه بتونن یه سگ زنده رو بخورن.

داداشم می گفت شیرها رو معتاد می کنن که هم زیاد تکون نخورند و هم غذا کمتر بخورند ، نمی دونم والله . عکس های باغ وحش رو بعداً می زارم .

جمعه گذشته هم (5/2/93) رفتیم باغ  طاهره ، دوچرخه پرهام رو برده بودیم امیرحسین که آمد اونم دوچرخه داشت و کلی با هم دوچرخه بازی کردند . خدا رو شکر اصلاً با همدیگه برخوردی نداشتند و خیلی خوب با هم بازی کردند.

یه خبر خوب دیگه : اینقدر خوبه که باید توی یه پست جداگانه راجع بهش بنویسم .

پسندها (1)

نظرات (9)

عشق یعنی
9 اردیبهشت 93 9:44
اون خبر خوب دیگه چییییییییییییههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟ من الان ذهنم مشغول شده ودستم به کار نمیره . به به دامادم داره میاد مشهد . این شاله که بهتون خوش بگذره . مشهد فوق العاده هوا خوبه. دقیقا همون روزی که از مشهد می خواین بر گردی شاید ما بریم سفر نمایشگاه کتاب تهران هم من دو سال رفتم . به کتاب خیلیییییی علاقه دارم و الانم یه کتابخانه کوچیک دارم اما از وقتی ازدواج کردم حتی فرصت تکردم خاک روی کتاب ها مو بگیریم چه برسه که برم بخونم. برای نمایشگاه کتاب هم حتما قبلش برو تو سایت برای بن های تخفیف اش ثبت نام کن این شاله که بهت خوش بگذره
فریده
پاسخ
اون خبر خوب رو باید با ساز و دهل تعریف کنم ، الکی که نمی شه . ما دیدیم شما که نمی آید داماد رو تحویل بگیرید داریم خودمون می آریمش تحویل خانواده عروس بدهیم. راستی جاهای دیدنی مشهد کجاست ؟ شما به سلامتی راهی کجا هستید؟
عشق یعنی
9 اردیبهشت 93 9:47
یه چیز دیگه هم یادم شد بگم . رنگ لیمویی به پرهام خیلی میاد
فریده
پاسخ
مرسی
مهسا
9 اردیبهشت 93 13:06
وای ی ی چقدر خبرهای خوب... ایشالا به سلامتی برید سفر و برگردید. واسه ما هم دعا کنید. نمایشگاه کتاب... کار خوبی می کنی.. تنوع می شه. ایشالا که خوش بگذره. آفرین پرهام جون..چه ژستهایی هم می گیره بیچاره شیر... شاید هم افسردگی گرفتند. همیشه دلم می گیره اینجور حیوونها رو تو قفس می ندازن... خیلی نامردیه... انسانها خیلی خود خواه هستند...
فریده
پاسخ
باغ وحش کشورهای دیگه حیوانا آزادن و هر انسانی که دوست داره اونا رو ببینه داخل یه ماشین می شه و می ره به سمتشون . ولی توی کشور ما خرس رو گذاشته بودن توی یه قفس که حتی نمی تونست تکون بخوره . واقعاً ناراحت کننده است ولی من هر وقت به باغ وحش می رم از انسانها بیشتر می ترسم ، حساب کن انسان می تونه یه شیر با اون عظمت رو اسیر کنه .
مهسا
9 اردیبهشت 93 13:07
از فضولی ترکیدم...خبر خوب چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
فریده
پاسخ
اگه بنویسم کلی توی دلت بهم فحش می دی . ولی سعی می کنم همین امروز بنویسم.
مامان مهدی کوچولو
9 اردیبهشت 93 15:03
اون خبر خوبرو بگید دیگه من که دارم از ...میمیرم دیگه حالا باید مدام به اینجا سر بزنم ببینم از خبر خوب چه خبرپس خواهشا زیاد منتظرمون نزاریعنی چی میتونه باشه امیدوارم که سفر هم خوش بگزره التماس دعا
فریده
پاسخ
خبر خاصی نیست . اصلاً مهم هم نیست . باور کن اگه بنویسم خنده ات می گیره که چه چیزی می تونه برام مهم باشه .
مامان یاسمن و محمد پارسا
9 اردیبهشت 93 17:40
ایشالاه به سلامتی سفر خوب و خوشی داشته باشید فدای نازی پسر با اون ژست قشنگش
فریده
پاسخ
مرسی ، امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.
پریسا مامان کیان
10 اردیبهشت 93 14:59
وااااااااااااااااااااااااای فریده چه خوب که میری مشهد. تو رو خدا واسم دعا کنیاااااااااااااااااا اگه رفتی و برگشتی من هنوز درگیر مشکلات زندگی بودم خودت میدونی. همچین دو دستی میچسبی به ضریح تا خوشبختی و سعادت کامل منو نگرفتی ول نمیکنی. این از این وای خدا من قربونت برم پرهام جونم که اینقده قشنگ ژست میگیری. چه بلده شیطووووووون نمایشگاه کتاب خوش بگذره. برو حالشو ببر.
فریده
پاسخ
آره دیگه دارم می رم مشهد . برای شما هم دعا نمی کنم دلم می خواد خودت برو مشهد واسه خودت دعا کن حالا اگه پول بدی شاید برات دعا کنم
عشق یعنی
11 اردیبهشت 93 7:59
خب از نظر ما خانم ها جاهای دیدنی برامون همون مراکز خرید هستند کنار الماس شرق یه مجتمع زدند به نام وصال که از طبقه پایین به همدیگه متصل هستند و طبقه پایین وصال فروشگاه پرسون هست و پروما رو هم که حتما میدونی . شهر پدیده شاندیز هم قشنگه . داخل خود مشهد جای دیدنی زیاد نداره اما دقیقا نمی دونم هتل تون کجاست باید تو اینترنت سرچ بزنم ولی پارک حجاب تو خیام به حرم هم نزدیک خواستی اونجا برو و به پرهام هم خوش می گذره ورودی طرقبه و شاندیز ویلاژ توریست هست که اونجا هم مرکز خریده فرصت این که بری اطراف مشهد فکر نکنم داشته باشی چون باید برای هر کدوم حداقل یه روز وقت بزاری مثلا بری سد تبارک بری اخلمد آهان بابا قدرت هم خوبه بازم یادم اومد میام بهت می گم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، همه رو نوشتم اگه وقت شدم همه رو می رم . اگه آمدم نوشتم وقت نکردم برم حرم امام رضا نگی چرا؟؟؟
امیرحسین کوچولو نفس ما
15 اردیبهشت 93 2:37
به به انشاالله به سلامتی برید سفر و برگردید.... بیچاره شیرهااااااا
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم .