پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

پرهام مهربونم

اصفهان سفر دوم پرهام

1391/3/24 11:48
نویسنده : فریده
533 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه ١٢ اردبیهشت (١ می ) روز جهانی کار و کارگر بود . به خاطر همین این روز رو  تعطیل کردند. منم روز چهارشنبه مرخصی گرفتم ،‌پنچ شنبه و جمعه هم که خودم تعطیل بودم . پس با محمد صحبت کردم و اونم چند روز مرخصی گرفت و تصمیم گرفتیم به اصفهان برویم .

 روز دوشنبه بعد از اداره مستقیم به سمت خونه رفتیم کارامون رو کردیم وسایلمون رو جمع کردیم و به خونه آغا آمدیم .مامان ناراحت بود که پرهام غذا نمی خوره . داخل حیاط بهش پوره سیب زمینی دادم و تقریبا ساعت 8 شب بود که به سمت ارسنجان حرکت کردیم .

 ساعت ١٠ شب به ارسنجان رسیدیم  اونجا پرهام کلی شیطونی کرد . دیگه می تونست از پله های خونه عمه بالا و پایین بره که یکبار هم از پله ها افتاد .ساعت ٢ نصف شب بود که بعد از کلی شیطنت خوابید.

فردا صبح مریم و احمد آقا به سر کار رفتند و ما تنها خونه بودیم . گذاشتیم پرهام خوابش رو کرد و زمانی که بیدار شد ساعت ١٠ شده بود .

به  محل کار مریم رفتیم که کلید خونه رو تحویل بدهیم . پرهام با عمه مریم به داخل مهد رفت اونو داخل استخر توپ گذاشتیم ولی پرهام اصلا نمی دونست باید چکار کنه محیط کاملا براش ناآشنا بود یه کم نشست و وقتی یکی از شاگردهای مریم داخل استخر رفت که باهاش بازی کنه پرهام زد زیر گریه . بعد با مریم به داخل کلاسش رفتیم وقتی که وارد شدیم همه شاگردها گفتند سلام شاداب باشید . پرهام هم دلش اندازه یه بچه گنچشک ، همین که صدای بچه ها رو شنید زد زیر گریه که خدایا اینها چی می گن چرا صداشون اینقدر بلند هست .

شکلک های جالب محمد

خلاصه ساعت ١ بود که به سمت اصفهان حرکت کردیم و ساعت ٦ بود که به هتل اصفهان رسیدیم و ساکن شدیم .

شب که شد کالسکه پرهام رو برداشتیم و پیاده به سمت سی و سه پل حرکت کردیم .

روز چهارشنبه هم به باغ پرندگان ،‌کوه صفه ،‌ته کابین صفحه (که خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا زمانی که به بالای کوه رسیدیم و به کافی شاپ رفتیم  )،‌باغ گلها و پل خواجو رفتیم

روز پنچ شنبه به سمت کاشان حرکت کردیم . به ابیانه رفتیم  باد شدیدی می وزید به خاطر همین محمد و پرهام بعد از اینکه یه گشت کوچولو داخل این روستای زیبای قرمزپوش زدند سوار ماشین شدند و من تنهایی داخل روستا دور زدم و عکس و فیلم گرفتم .

بعد از ابیانه به سمت کاشان حرکت کردیم ساعت حدود ٣ ظهر بود که به کاشان رسیدیم به حمام فین کاشان و تپه های سیلک رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت فقط هوا شرجی بود که کمی اذیت شدیم .

شب هم حرکت کردیم به سمت اصفهان .

صبح جمعه با محمد و پرهام به بازار امام رفتیم و کمی خرید کردیم . زمانی که می خواستیم گز و سوهان بخریم پرهام بغل مرد فروشنده رفت و کلی با هم بازی کردند . آقاهه می گفت چقدر اجتماعیه . اصلا به شما توجه هم نمی کنه . از مغازه بیرید بیرون ببینم گریه می کنه .ما هم از مغازه رفتیم بیرون و دیدیدم که بچه  اصلا عین خیالش هم نیست.

شکلک های جالب محمد

ساعت ١ بعداز ظهر هم به سمت شیراز حرکت کردیم و ساعت ٧ بود که به سلامتی به شیراز رسیدیم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

manoos
27 خرداد 91 5:58
بابا، چه قلم خوبی‌ داری از خوندن این پست لذت بردم

مریم واسم گفت که هم‌کارهاش از دیدن پرهام کلی‌ خندیده بودند

جیگرشو برم، کلی‌ دلم واسش تنگ شده

فعلا


مامانی نازلی طهورا
3 تیر 91 0:46
گل پسر قند عسل تولدت مبارک





خاله جون مرسی که تولدم رو بهم تبریک گفتی .منم تولد طهورا رو از همین حالا تبریک می گم


سمانه(مامان محمدرهام)
3 تیر 91 1:53
تولد تولد تولدت مبارکککککککککککککککککک

الهی 120ساله شی وهمیشه سالم وشاد باشی عزیزم





وای چقدر خوشحال شدم که به یادم بودی و تولدم رو تبریک گفتی فکر می کردم فقط خانوادم به یادم هستن ، پس دوستای ندیده ای هم دارم که منو دوست دارن. منم شما و محمد رهام رو خیلی دوست دارم





عرشیا
3 تیر 91 10:44
تولد تولد تولد مبارککککککککککککککککککککککککککک


مرسی که به یادم بودید