پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

پرهام مهربونم

مامان و بابا بزرگ عزیز پرهام

1391/10/2 12:47
نویسنده : فریده
452 بازدید
اشتراک گذاری

یکسال از زمانی که پرهام  به اضافه من و محمد به خونه آغا رفتیم  می گذره .

دقیقا پارسال اول دیماه باید به اداره می رفتم نگران پرهام بودیم که اونو کجا بذاریم . تصمیم صد در صد داشتیم که پرستار بگیریم دوست نداشتم زحمت پرهام گردن کسی بیافته و از طرف دیگه هم می گفتم بچه باید خونه خودش بزرگ بشه .

ولی وقتی خوب فکر کردم دیدم ما هر پرستاری که بگیریم هیچ شناختی از اون  نداریم و نمی دونیم زمانی که ما نیستیم چه برخوردی با پرهام داره پس تصمیم گرفتیم یه مدت محدود پیش مامان بذاریمش و  یه کم که  بزرگتر شد پرستار بگیریم .

مامان  و آغا پیشنهاد خوبی دادند  (یه پیشنهاد اکازیون ) و اونم اینکه به جای اینکه ما صبح ها پرهام رو به خونه اونا ببریم شب ها اونجا بمونیم که پرهام راحت اونجا بخوابه و  نخوایم مرتب اونو از این خونه به اون خونه کنیم ما هم به خوبی از این پیشنهاد استقبال کردیم.

شکلکهای جالب  و متنوع آروین

حسابی کنگر خوردیم و لنگر انداختیم به قول محمد کنگرش هم خیلی خوب بود جوری که دیگه نتونستیم تکون بخوریم .

یک هفته قبل از اینکه اداره بروم به خونه آغا رفتیم و اونجا موندیم که پرهام به محیط جدید عادت کنه . نگرانیم بیشتر این بود که پرهام فقط شیر خودمو می خورد و حاضر نبود سر شیشه بگیره خیلی باهاش تمرین کردم هم خودم و هم مامان ولی نشد که نشد. یک هفته بعد از اینکه به اداره رفتم مامان اینقدر با پرهام تمرین کرد که به شیشه عادت کرد.

زمانی که به خونه آغا رفتم پرهام هیچ حرکتی نمی کرد فقط روی دست برمیگشت.

زمستون بود مامان پرهام رو توی پتو می پیچید و کنار بخاری می گذاشت که  گرم بشه .

یه جای گرم و نرم حسابی براش درست می کرد . یک هفته بعد با تمرین های مامان پرهام سینه خیز رفت ، بعد گاگله کرد و بعد هم راه رفت. همگی رو اونجا یاد گرفت و حالا هم که داره حرف زدن رو یاد  می گیره .

شکلکهای جالب  و متنوع آروین

واقعا مامان و آغا واسه پرهام از بچه خودشون هم بیشتر مایه گذاشتن . من و محمد که مادر و پدر پرهام هستیم خیلی از اوقات حوصله اونو نداریم نق می زنه ، گریه می کنه ، جیغ می زنه ولی مامان با صبر و حوصله باهاش حرف می زنه و اونو راضی می کنه .

هروقت خونه هستم و پرهام گریه می کنه می بینم مامان و آغا بیشتر نگران پرهام می شن و فوری می خوان کاری کنن . مامان می گه به خدا از صبح تا حالا این بچه اصلا گریه نکرده و هر کاری خواسته براش کردیم  و هر چی خواسته بهش دادیم ولی شما که میاید بهش توجه نمی کنید و اونم گریه می کنه .

مامان که می گه شما چهارشنبه ها از اداره مستقیم برید خونه خودتون  و شنبه ظهر بیاید تا پرهام پیش ما بمونه . بدبختی هر وقت هم که خونه خودمون می بریمش مریض می شه و صدای مامان و آغا در می آید.

آغا  پنچ شنبه ها زنگ می زنه که ناهار اینجا نمی آید اگه که خودتون نمی آید پرهام رو با تاکسی تلفنی بفرسید اینجا.

یا اینکه مامان زنگ می زنه می گه بهش آب پرتقال دادی ؟میوه خورده ؟ ناهار براش چی درست کردی ؟ و حسابی که چه عرض کنم خیلی خیلی هوای پرهام رو دارند .

فکر می کنم مامان و آغا خیلی بیشتر از من پرهام رو دوست دارن .

آغا می گه این بچه رو بذار اینجا و شما برید خونه خودتون.

شکلکهای جالب  و متنوع آروین

از صدقه سر پرهام ما هم شبانه روز خونه آغا هستیم . از جمعه که می ریم اونجا ( که خیلی از وقت ها  ما از صبح جمعه می ریم چون بچه ها اونجا هستند )  دیگه خونه خودمون نمی ریم تا چهارشنبه شب . انگار فقط  ما یک روز و  نصفی خونه خودمون هستیم .

حالا مامان صبحانه برام می پیچه آماده می زاه رو اپن که با خودم ببرم اداره ، ناهار و شام هم که آماده می شه و ما می خوریم و میوه  و چای هم که بماند . هر وقت که می خوام به مامان کمک کنم می گه  تو برو به بچه ات برس که از همه چیز واجب تر هست . خدا خیرش بده من که خیلی مدیون مامان و آغا هستم و پرهام هم وقتی بزرگ شد باید قدردان اونا باشه .

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پرهام هم خیلی مامان و اغا رو دوست داره . همش به مامان چسبیده مامان می ره تو آشپزخانه هر جا باشه می دوه میره تو آشپزخانه.  مامان می خوابه اونم کنار مامان می خوابه . ما که میریم بیرون هیچ توجهی به ما نداره و براش مهم نیست ولی کافی هست که ببینه مامان می خواد بره بیرون همین که مامان چادرش رو برداره پرهام جلوتر از اون کنار در هال ایستاده . بالاخره اوضاعی داریم از دست این بچه یه وجبی.

خیلی وقتا به مامان حسودی می کنم پرهام خیلی اونو دوست داره .

شکلکهای جالب  و متنوع آروین

بعضی مواقع مامان می گه پرهام مامانت آمده برو پیش مامانت که یادش نره یه بچه هم داره . خیلی وابسته به مامان هست و خیلی اونو دوست داره .

امیدوارم  سایه شون همیشه بالای سر  ما باشه و بتونیم زحماتشون رو جبران کنیم.

شکلکهای جالب  و متنوع آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان کسرا
6 دی 91 8:52
سلام خوش به حالتون که چنین خانواده خوبی دارید . پسر نازتون اصلا کمبود شما رو احساس نمی کنه چون پدر و مادرتون تمامی جای خالی شما رو براش پر کرده . واقعا باید قدران آنها باشید . این نعمت رو من می فهمم که مجبور شدم پسرم رو زمانی که تنها 6 ماهه بود به مهد بفرستم .
مامانی کسرا
7 دی 91 1:41
یه لحظه شوکه شدم این کامنت رو از کسی به نام "مامان کسرا" دیدم اول فک کردم من نوشتم بعد دیدم نه بابا خلاصه خیلی باحال بود آدرس وبم نداده باهاش بیشتر آشنا شیم... بگذریم اومدم بگم منم دقیقا همین شرایط داشتم زمانیکه ایران بودم اما از لحظه ایی که با کسرا تنها شدم درسته که مشکلاتمون با هم بیشتر شده اما به همون نسبت به هم خیلی اوخت شدیم مواظب خودتون باشید
manoos
21 دی 91 8:04
سلام فریده جان شنیدم که رفته بودین قشم. انشا... که خوش گذشته باشه حسابی. منتظرم که خاطرات مرتبط با نوه ی خانواده اقای ابراهیمی و هاشم بور رو بنویسی راستی من قبلا کامنت گذاشته بودم اما انگار ...!! مواظب خودتون باشین c u soon
مامان شايان
25 دی 91 8:59
سلام عزيزم پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده ومنتظر دستاي پر مهر شماست تا بيايدو بهمون راي بديد شماره 22 ترو خدا زودتربيايد پايان روز دوشنبه زمانش تموم ميشه فقط بايد حتما به دو نفر راي بديد تا ثبت بشه ممنون اينم لينكش http://koodakeman91.niniweblog.com/post1099.php