پرهام و دل درد
شب پنچ شنبه 92/12/15 رفتیم خونه مادر شوهرم ، مهمانی دوره ای بود و همه خانواده جمع بودن ، یه لحظه دیدم پرهام داره گریه می کنه ، گفتم چی شده ، خواهر شوهرم گفت هیچ اتفاقی نیافتاد ، الکی گریه می کنه .
پیش خودم گفتم ، پرهام هیچ وقت الکی گریه نمی کنه ، هیچ بچه ای الکی گریه نمیکنه ، تعجب کرده بودم .
بعد رفت و با امیرحسین شروع کرد به بازی کردن ، دومرتبه صدای ریسه رفتنش بلند شد ، رفتم بغلش کردم ولی گریه اش بند نمی آمد، بچه ها گفتند داشته توپ بازی می کرده افتاده و شروع کرده به گریه .
پرهام مرتب لباسش رو بالا می زد و اشاره به شکمش می کرد ، پیش خودم گفتم نکنه کسی پا گذاشته روی شکمش . خیلی نگران شدم .
پرهام رو بردم داخل اتاق ، کیمیا ، دختر عموی پرهام، گفت زن عمو پرهام چی شده ،گفتم اشاره به شکمش می کنه ، نمی دونم چی شده ، وروجک خانم سریع گفت زن عمو پس دلش درد می کنه .
پرهام یه تکه گریه می کرد و با هیچ چیزی نمی تونستم سرگرمش کنم ، نگران شدم ، نکنه خدای ناکرده طوری شده باشه . مریم (خواهر شوهرم ) واسش چای نبات آورد ولی نخورد . اصلاً ساکت نمی شد.
تصمیم گرفتیم پرهام رو ببریم دکتر.
از خانه مادر شوهرم تا خانه خودمون که برای برداشتن دفترچه بیمه رفتیم و از خانه خودمون تا بیمارستان یه تکه گریه کرد .
رفتیم داخل بیمارستان و نوبت گرفتیم بازم گریه اش قطع نشد . همین جور که داشتم توی راهرو پرهام رو راه می بردم ، یه خانم ازم چند تا سئوال کرد و بهم گفت لباسش رو آزادتر کنم ، لباساشو کمتر کردم و شروع کردم باهاش حرف زدن ، آروم شد .
نوبت که به ما رسید دکتر پرهام رو روی تخت خوابوند و به شکمش دست زد ، پرهام هم خوشش آمده بود و می خندید ، دکتر گفت چیزی نیست ، رودل کرده بهش نبات داغ بدهید ، یه قطره هم بهش داد.
خدا رو شکر آمدیم خونه دیگه خوب شده بود و شب راحت خوابید.
وروجک فقط می خواست مهمانی ما رو خراب کنه که موفق شد .
توقع که نداشتید توی اون شرایط بتونم عکس و فیلم تهیه کنم ،
تمام این عکسا تقلبی بوده و صحت زمانی ندارد .