پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

پرهام مهربونم

پسر شیطون

1392/12/14 7:39
نویسنده : فریده
457 بازدید
اشتراک گذاری

وای که پرهام خیلی شیطنت داره ، از شیطنت گذشته ، خیلی اذیت می کنه .

28 بهمن ماه تولد 18 سالگی نیما (خواهر زاده ام ) بود .

مامان و نیما روی مبلی که مثلاً جایگاه نیما بود نشسته بودند ، پرهام هم آمد روی همون مبل و سعی می کرد نیما رو بلند کنه ، به مامان گفتم شما بلند شو بذار نیما و پرهام بشینن، مامان بلند شد ، حالا نمی گذاشت نیما بشینه ، می گفت ، جای مامانه ، اوضاعی بود تا راضی بشه .

حالا می خواست نیما شمع فوت کنه نمی گذاشت ، همین که شمع ها رو روشن می کردیم سریع فوت می کرد . محمد بلندش کرد و بردش پشت سر نیما . از اون بالا میخواست فوت کنه ،دیگه واسش فندک روشن می کردیم تا فوت کنه و بذاره نیما خودش شمع تولدش رو فوت کنه ،

بماند که همه از دستش یه دل سیر کتک خوردند.

پرهام

خیلی می دوه ، به نظرم اگه بهش کیلومتر شمار ببندم روزی 50 کیلومتر راه می ره .

اون روز رفتیم خونه فروزان خانم (خواهر شوهرم ) و با فیروزه بازی کرد، یه توپ والیبال آورد و باهاش بازی کردند 

فردا شب که نگاه کردم دیدم ناخن شصت پاش ، برگشته ، با دست جداش کردم ، بعد فکر کردم شاید اگه بدون چسب باشه دردش بگیره ، رفتم یه چسب آوردم و انگشتش رو بستم ،

اینقدر گریه کرد ، شاید 15 دقیقه همین جور اشک می ریخت ، می گفتم مامان طوری نشده ، فقط چسب زدم ، همین طور گریه می کرد ، حالا گریه اش بند آمده ، دیگه روی پاهاش راه نمی رفت ، با آقا دو دستش رو گرفتیم ، اونم دوتا پاهاش رو گرفته بود بالا و راه می رفت .

دیروز خونه آقا خیلی شیطنت می کرد و می دوید ، یه لحظه گفتم وای مامان از انگشتت خون آمده و بعد با روسری پای پرهام رو بستم ، دیگه نشست ، دفتر نقاشی و ماژیک رو بهش دادم و شروع کرد به نقاشی کشیدن ،

مامان می گفت کاش صبح که اینقدراذیت کرده بود این کار رو کرده بودم

ولی به این نتیجه رسیدم که خودش رو خیلی دوست داره  و میشه  با این ترفند حداقل چند دقیقه روی زمین اونو بشونی. 

وقتی با محمد داریم حرف می زنیم مگه می زاره میاد وسطمون ، می ره روی کمرمون ، روی پاهامون ،  خلاصه کاری می کنه که نتونیم یه کلام با هم حرف بزنیم .

پرهام جوناینجا داره از پاهای من می ره بالا.

حرف زدنش بهتر شده و تقریباً می تونه منظورش رو بیان کنه .

متاسفانه هنوز نمی گه که دستشویی داره و باید مرتب ببریمش دستشویی، کی یاد می گیره خدا می دونه .

هر چی فکر کردم که خدایا چه تشویقی در نظر بگیرم که پرهام خوشش بیاد و بگه که دستشویی دارم فکرم به جایی نرسید ، با شکلات و خوراکی که نمی تونم اونو راضی کنم ، کلاً میونه ای با خوراکی نداره ، تا اینکه دیدم فیروزه رو خیلی دوست داره .

حالا بهش می گم مامان هر وقت گفتی جیش یا پی پی دارم و رفتی دستشویی همون روز می برمت پیش فیروزه تا با هم بازی کنید . اونم همون لحظه می گه مامان جیش دارم ، مامان پی پی دارم ، الکی هاااا .

ببینیم کی در این امر موفق می شم .

پرهام کوچولو

این روزها دارم خونه تکانی می کنم ، در حقیقت آشپزخانه تکانی .

به دادم برسید الان یه هفته هست که درگیر یه آشپزخانه فسقلی هستم و هنوز تمام نشده .

با اجازه اینقدر آب بازی کردم که هود آشپزخانه سوخت. اینم از کار کردن من ، پارسال یه نیرو خدماتی گرفتم که کمکم کنه ولی بازم فایده ای نداشت ، فقط وقت تلف کن بود.

با یه وروجک بخوای خونه تکانی هم بکنی فقط خدا باید کمک کنه .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

صرافی مرکزی
13 اسفند 92 12:53
سلام...به ما هم سربزنید...
فریده
پاسخ
حتماً
عشق یعنی
14 اسفند 92 9:53
ادامه مطلب مو گذاشتم
فریده
پاسخ
آخ جون، من آمدم.
عشق یعنی
14 اسفند 92 9:55
فقط هود و سوزوندی. این که چیزی نیست. با این پسر شیطونی که داری باید کلاااااااا خونههههههههه مییییتررررررککککککیییییییید. می خوای که بیام کمک. کار کردنم خوبه ها. راستی به پرهام بگو اگه بگی جیش داری دختر خاله قفل و برات میگیرم . نتیجه می ده ها . امتحان کن
فریده
پاسخ
آخه پرهام خونه نبود اگه بود که حتماً کل خونه رو هوا بود . چرا بگم دختر خاله قفل می گم دختر خود قفل .
عشق یعنی
14 اسفند 92 9:57
پرهام جون با این شیطنت هایی که می کنی و حال همه رو میگیری داری به داماد مورد علاقه من نزدیک تر می شی. . . آخ که موقعی که بچه بودم کلیییییییی حرص می خوردم کسی شمع تولدم و فوت کنه
فریده
پاسخ
به جز شما هیچکی متقاضی پرهام نیست ، بیا ببرش واسه خودت . ولی به شرطی که برنگردونیش . فردا نگی به مادر زن زده ، به پدر زن زده ، تمام فامیل های زن از دستش در امان نیستند که ما پس نمی گیریم.
عشق یعنی
14 اسفند 92 11:45
خخخخخخخخخخخخخ منظورم دختر خودم بود . اشتباه نوشتم دختر خاله . من قلم پای اون دختر خاله رو می شکنم
فریده
پاسخ
منم تعجب کردم ، گفتم به همین زودی جا زد .
مامان مینا
14 اسفند 92 14:15
عزیزم ماشالا انرزیش زیادهبچه ی سالم پرتحرکه دیگهاره عزیزم منم در گیر خونه تکونیم ولی با کارن نمیشه شبا که میخوابه یه سری کارامو انجام میدم
فریده
پاسخ
پس فکر کنم تا سال دیگه خانه تکونی ات ادامه داشته باشه . اصلاً خونه تکانی خیلی مسخره است ، باید یه جایگزین دیگه واسش پیدا کنیم .
مهسا
14 اسفند 92 14:49
وای ی ی چقدر شیطون... تو این عکس هم معلومه یه فکرهایی داره..می خواد یه شیطونی دیگه بکنه معلومه خیلی هم اجتماعی هست و همه رو حسابی کتک می زنه.. خونه تکونی... خسته نباشی عزیزم. می خوایی بیام کمک؟؟؟
فریده
پاسخ
ممنون از ابراز همدردی شما دوست خوبم. امیدوارم هر جا هستی خندون باشی. پرهام از اجتماعی بودن فقط کتک زدن رو یاد گرفته ، مثل یه بچه خوب که نیست که وقتی کسی رو دید دوتا شعر از حافظ بخونه ، دوتا سوره قرآن بخونه ، حداقلش دو تا فرمول ریاضی بگه .فعلاً جزء قلدرهای محله است .
امیرحسین کوچولو نفس ما
14 اسفند 92 15:19
خسته نباشی مامانی.خدا قوت... ای پسر شیطون از پای مامان میری بالا مواظب باش نیوفتی پایین
فریده
پاسخ
ممنونم ، مشکل این جاست که می افته ، گریه می کنه بعد باید کلی نازش رو بکشم ، بعدم دو مرتبه از پاهام می ره بالا.
مهسا
14 اسفند 92 16:21
قلدر در محل
فریده
پاسخ
پریسا مامان کیان
17 اسفند 92 3:25
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فریده جونی. خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بدو بیا سه تا مطلب جدید دارم. دلم براتون تنگ شده بود. مرسی که این مدت احوال پرسمون بودی. بریم سراغ مطلب خُب عزیزِ من اینهمه شیطنت رو از بقالی سر کوچه که به ارث نبرده .ژِنِش از خودتونه. کم تو بچگی آتیش سوزوندین؟؟؟؟کم حالا آتیش میسوزونین؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا بچه هم به خودت رفته. کیان هر بار که شلوغی میکرد و من عاصی میشدم مامانم این حرفا رو بهم میزد. حالا بگیر تحویل. در آینده پسر پرهام و کیان هم از این بلاها سرشون میارن. خدا رو شکر به خاطر شیطنتا و شیرین زبونیاشون. برکت زندگین به خدا.
فریده
پاسخ
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دلمون برات تنگ شده بود ، چقدر خوب که برگشتی ، از دست شیطنت های پرهام که من ناراحت نیستم ، من دلم واسه محمد می سوزه ، آخه بچه که بوده خیلی آروم بوده حقش نیست که همش دنبال یه بچه شیطون باشه . البته شیطنت های بعضی ها رو که می شنوم به این نتیچه می رسم که پرهام اصلاً شیطون نیست. زودی بیام وبلاگت که حسابی دلتنگتم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
18 اسفند 92 9:12
سلام خسته نباشی مامان ای شیطون بلا چه کارا که نمی کنی
فریده
پاسخ
یاسمن جون و محمد پارسای گل رو ببوس
مامان یسنا
18 اسفند 92 11:13
سلام و صد سلام خسته نباشیدواقعا . با این وروجکا مگه میشه خونه تکونی کرد .من که تازه یه ماهه رفتم خونه جدیدم اما فکر کنم باز مرحله بعدی خونه تکونیم مونده . از دست یسنا که همینطور بریز و بپاش داره. خوش باشین بیا پیشم. چند تا پست جدید گذاشتم
فریده
پاسخ
الان می آم .
ماماني كسرا
19 اسفند 92 10:25
بيايم كمك؟ خسته نباشي واي از دست اين پسرا خدا حفظش كنه
فریده
پاسخ
مرسی دوست خوبم . شما هر چه زودتر بیا ایران تا بدونیم زیر همین آسمونی و خوش می گذرونی ، همین واسمون کافیه .هزار تا بوس واسه شما و کسرایی