خبر مهم من
فکر کنم خبر مهم رو که اعلام کنم ، همه حالشون بهم بخوره و توی دلشون کلی بد و بیراه بهم بدن . ولی چیکار کنم از نظر من خبر مهمی بود . از همین اول کار از همه دوستان عذرخواهی می کنم و امیدوارم اگه یه روز پرهام بزرگ شد و دید که این خبر رو من به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات زندگی اش نوشته ام ازم دلگیر نشه .
از اول می گم :
پرهام که تازه دنیا آمده بود یه روز به داداشم گفتم کاش می شد بچه ها پی پی (مدفوع ) (البته گلاب به روتون) نمی کردند . دادشم (حمید ) خندید و گفت حالا بذار ، همین موضوع چنان اهمیتی پیدا می کنه که خدا می دونه ، یه روز سفته باید ببریش دکتر ، یه روز شله باید بهش دارو بدی ، رنگش چنان اهمیتی داره که خدا می دونه ، قوامش . همه اینا جزء یکی از دغدغه های زندگی ات می شه . اون روز خندیدم .
ولی خدایی خیلی موضوع با اهمیتی بود . کافی بود شل باشه ، باید دست به دعا می شدم که خدایا خوب بشه ، کافی بود دو روز نداشته باشه اونم مصیبتی بود .
هر روز که زنگ می زدم خونه از مامان می پرسیدم پی پی کرد ؟ چه رنگی بود ؟ بعد که میفهمیدم خیالم راحت می شد . باور کنید یکی از دغدغه های اصلی ام بود .
آغا و مامان بهم می خندیدن و هر وقت زنگ می زدم خونه فوری می گفتند : پی پی کرده رنگش هم خوب بوده .
زمان گذشت و پرهام بزرگتر شد و دیگه باید از پوشک اونو می گرفتم ، بهش سخت نگرفتیم شاید به همین دلیل و یا شاید به خاطر اینکه توی این موضوع فوق العاده پسر تنبلی هست .
کم کم یاد گرفت ، جیش رو می گفت ولی متاسفانه پی پی رو نه .
به نظر می رسید که راحت تره ایستاده این کار رو بکنه .
تا اینکه
خبر خوب ما به وقوع پیوست
یه شب گفت مامان پی پی دارم ، بهش گفتم پی پی داری یا پی پی کردی ،
گفت پی پی کردم .
گفتم : منم نمی شورمت . همین جور کثیف بمون . با حالت گریه گفت بشور ، بشور .
گفتم قول می دی دیگه قبل از اینکه پی پی کنی بهم خبر بدی ، خندید و گفت باشه .
رفتم سمتش ولی در کمال ناباوری دیدم هیچ کاری نکرده . بردمش دستشویی و اونجا کار خودش رو کرد .
باور کنید اینقدر خوشحال شدم که اگه برای روز زن بهم یک کیلو طلا داده بودند به این اندازه خوشحال نمی شدم .
خلاصه کلی ازش تعریف و تمجید کردم . فردا به مامان و آغا گفتم و حالا هم به عنوان یه خبر خوب توی دنیای مجازی ثبتش کردم .
ببخشید که خبر خوب من ، بوی خوبی نداشت.
دعا کنید که دیگه یاد گرفته باشه.