پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

پرهام مهربونم

پرهام من

1393/2/27 10:12
نویسنده : فریده
428 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام

خوبید ؟ خوشید ؟ در صحت و سلامت به سر می برید ؟ خدا رو شکر . ما هم خوبیم .

ولی متاسفانه تمام عکسای دوربین و موبایل من روی کامپیوتر مخفی می شن و نمی تونم عکس خاصی رو براتون بذارم . به خاطر همین پست مربوط به سفرمون رو بعداً می ذارم . آخه کلی زحمت کشیدم و عکس گرفتم .

پرهام هم حالش خوبه و روز به روز شیطون تر می شه .

از کارهای خوبش اینه که اگه خواب باشیم ما رو اذیت نمی کنه و اجازه می ده راحت استراحت کنیم . خودش رو با چیزی مشغول می کنه من که عاشق این رفتارش هستم .

از اخلاق های بدش هم این که جدیداً خیلی با گوشی موبایل ور می ره . تقریباً با گوشی من کاری نداره آخه اصلاً روش بازی نیست ولی گوشی محمد رو گوشی خودش می دونه و هر وقت می خواد می گه گوشی من کو؟

چند شبه که داریم پرهام رو جدا می خوابونیم . امیدوارم که بتونیم موفق بشیم .

همچنان  شیشه می گیره و نتونستم این عادتش رو ترک بدم . یعنی حوصله اش رو ندارم . شاید می ترسم که دیگه شیر نخوره . آخه با لیوان زیاد شیر نمی خوره .

هر وقت می ریم بیرون برگشتنه بهم می گه خوش گذشت .

حواسش به وسایلش هست ، اونا رو خراب می کنه ولی باز هم حواسش هست . مشهد که رفته بودیم آمدم از داخل کیفم گوشی موبایلم رو بردارم که یه برگه از کیفم افتاد . بهم گفت مامان افتاد ، گفتم مهم نبود ، دستم رو ول کرد و سریع رفت اون برگه رو برداشت و بهم داد .

بیرون که می ریم دستمون رو ول نمی کنه . به هیچ وجه و این خیلی خوبه .

دیروز داشتم لباسش رو عوض می کردم بهم می گه گریه کردی؟ ، گفتم نه ، بازم پرسید مامان گریه کردی ؟

بهش می گم مامان من با داشتن پسر خوبی مثل تو و بابای مهربونت چه دلیلی داره گریه کنم . بهم می گه دوستت دارم .

شنیدن این حرف از پرهام که اصولاً از خودش احساسی نشون نمی ده واقعاً لذت بخش بود .

مشهد که بودم واسه سلامتی همه بچه ها دعا کردم . امیدوارم خداوند همه بچه ها رو در پناه خودش نگه داره.

 

پسندها (4)

نظرات (10)

عشق یعنی
27 اردیبهشت 93 13:48
الهییییییییییییییییییی فداش بشم که بالاخره مامانت نیومد بگه وای از دست پرهام و ازت تعریف کرد. چه قدر خوبه که حواسش به همه چی هست. این طوری می تونه بهتر مراقب خودشم باشه . خب چرا برای دامادم یه گوشی نمی خرین . تازه اگه قراره تنها بخوابه که دخترم و بفرستم
فریده
پاسخ
دخترت رو بفرست اینجوری خیال ما هم راحت تر می شه . داری می فرستی گوشی موبایلت هم بفرست که خیال شما هم راحت بشه . گفتم از پرهام یکم تعریف کنم ، پسرم بازار زده نشده .
مامان مهدی کوچولو
27 اردیبهشت 93 13:58
سلام عزیزم زیارت قبول ماشااله چه گل پسری شده پرهام جون ولی سعی کن زیاد گوشی بهش ندی چون هرچی بزرگتر میشه وابستگیش به موبایل هم بیشتر میشه ممنون از دعای قشنگت برای بچه ها
فریده
پاسخ
خواهش می کنم تا الان هر کاری کردم موفق نشدم ، آخه وقتی خودم و محمد همش داریم با گوشی مون ور می ریم چطور می خواهیم از پرهام توقع داشته باشیم . معضلی شده این موبایل
ღღ دردونـــه تـــــــم ღღ
27 اردیبهشت 93 14:13
سلامـــ...ـــ وبلاگ تکونی و تقویم با عکس های کوچولوی دلبند شما وبنگر = دردونه تم دنیای کودکانه جدید حتما سری بزنید دوستتون داریممممممم
فریده
پاسخ
اتفاقا سر زدم و عکس پرهام ، کیان و مهدی جون رو آنجا دیدم.
امیرحسین کوچولو نفس ما
27 اردیبهشت 93 18:12
زیارت قبوووووول.... کلی منتظر پست جدید با عکسهای مشهد بودم. ماشاالله به پرهام جووونم حسابی آقا شده... چه کیفی داره شنیدن دوست دارم از زبون فرزند
فریده
پاسخ
واقعا لذت بخشه اونم از زبون پرهام که کمی تا اندکی بی احساسه. پست جدید هم سریعاً می ذارم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
28 اردیبهشت 93 11:23
سلام زیارت قبول مامان فدای نازی پسر شیرینم که اینقده دلش مهربونه
فریده
پاسخ
مرسی خاله جون ، امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید و سایه تون بالای سر یاسمن جون و محمد پارسای عزیز باشه
مامانی کسرا
28 اردیبهشت 93 18:27
اوووو اینجا رو ببین چقدر خبرای باحالی اتفاق اوفتاده!!! زیارتتون قبول شما رفتید مشهد ؟چه یهویی و بیخبر؟!!! انشالله همیشه به گردش و شادی ، واسه اون خبر خوب خیلی خیلی بهتون تبریک میگم امیدوارم مستمر باشه و ادامه دار امیدوارم به زودی بتونی شیشه شیر رو هم بگیری و تمااااام بهترینها رو واستون آرزو میکنم . در پناه خدا
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم منم امیدوارم ادامه داشته باشه ، پسر به تنبلی پرهام دیده بودی؟ و شاید مامان به تنبلی من ؟ نمی دونم شیشه رو ازش بگیرم یا نه ؟ خیلی دودلم. توی خیلی از مسائل پرهام دودلم .
مامان رها
28 اردیبهشت 93 19:05
الهى من فداى پرهام جونم بشم قربونت بشم انشالله هميشه زنده باشى
فریده
پاسخ
خدا نکنه عزیزم ، ان شاءالله سالم و سلامت باشی و سایه ات همیشه بالای سر آنیساجون باشه .
مهسا
29 اردیبهشت 93 14:00
ای جان... چقدر حواسش به مامانش هست
فریده
پاسخ
آره خدا روشکر . می دونه که مامانش خرس تنبله و باید خوابش رو کامل بکنه به خاطر همین اذیتم نمی کنه.
پریسا مامان کیان
6 خرداد 93 15:12
به به چه نوشته قشنگی. منم کلی ذوق کردم که دیگه تو این مطلب پرهام هیشکی رو نزده و چیزی رو نشکسته و پدرت رو در نیاورده. ماشالله به پسر نازنینمون. خدا حفظت کنه مرد کوچک
فریده
پاسخ
مرسی دوست خوبم ، دیدم پسرم داره بازار زده می شه ، گفتم حالا فردا که خواست ازدواج کنه خانمش بهش سرکوفت می زنه ،گفتیم کمی هم تعریف کرده باشیم .
بهاره مامان الینا
28 خرداد 93 9:53
مامان پرهام جون چقدر قشنگ و جالب می نویسی خیلی از طرز نوشتنت خوشم اومد پسر خیلی نازی هم داری بووووووووووووس من لینکتون می کنم اگه دوست داشتید به وب ما هم سر بزنید و دوست داریم با پرهام جون دوست باشیم
فریده
پاسخ
ممنون عزیزم ، منم آمدم وبت و خیلی خوشم آمد ، من با کمال میل شما رو لینک کردم .