پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

پرهام مهربونم

سومین سفر هوایی پرهام به مشهد

1393/2/29 9:53
نویسنده : فریده
767 بازدید
اشتراک گذاری

روز شنبه (13/2/93) ساعت 6 صبح پرواز داشتم به سمت تهران و پیش به سوی نمایشگاه کتاب .

روز یکشنبه ساعت 11:30 برگشت به سمت شیراز . نمایشگاه خوب بود ، بسیار بزرگ و شلوغ . چیزی که توی نمایشگاه کتاب همیشه واسه من جالب بوده اینه که ما که مردم کتاب خوانی نیستیم و نمیدونم میزان مطالعه در کشورمون بسیار بسیار کمه ( فکر کنم 14 دقیقه در روز) با اینکه نسل جوانی داریم و اکثراً تحصیل کرده هستند ولی چرا اینقدر نمایشگاه شلوغ می شه .

بخش عمومی اش خیلی شلوغ تر از بخش تخصصی اش هم هست . چرا واسه این نمایشگاه اینقدر تبلیغات صورت می گیره . و چراهایی دیگه ای که جوابشون رو نمی دونم .

به هر حال خوب بود. واسه پرهام کتاب نخریدم

در حقیقت کتاب خاصی ندیدم که بگیرم . با اینکه ناشران بخش کودک و نوجوانش بسیار زیاد بود .

روز دوشنبه بسیار خسته و نالان رفتم اداره ولی زود برگشتم استراحت کردم و وسایل سفر رو جمع و جور کردم .

جالب بود بعد از دو روز و نصفی پرهام رو که دیدم اصلاً انگار که نه انگار . اصلاً نه ذوقی داشت که منو دیده ، نه اعتنایی کرد ، نه شوقی داشت . بی توجه به من تلویزیون نگاه می کرد ، حالا من داشتم از دوری اش میمردم .  واسه دیدنش بال بال می زدم .

این است تفاوت مادر یا پدر با فرزند .

از مامان پرسیدم توی این مدت اصلاً حالم رو پرسید ، مامان گفت : فقط یه دفعه پرسید موبایل بابام کجاست ؟

همین و بس .

از همین الان باید وسایل ام رو جمع کنم که فردا که پیر شدم باید بروم خانه سالمندان.

خلاصه روز دوشنبه وسایلمون رو جمع کردیم و روز سه شنبه (16/2/93) به همراه مامان و آقا به سمت فرودگاه حرکت کردیم . پروازمون ساعت 8:30 بود.

این عکس پرهام فرودگاه دستغیب شیراز هست

موقع تحویل بار

و اینجا پرهام توی هواپیماست و این هواپیمایی که دستش هست رو هواپیمایی بهش هدیه داد و من و محمد سریع درستش کردیم و بعد دادیم دست پرهام .

بعد که رسیدیم مستقیم رفتیم هتل ، هتل آرامیس که محمد از طرف پست بانک رزرو کرده بود . پرهام توی ماشین خوابید وقتی رسیدیم هتل پرهام رو روی تخت خوابوندم و اتاق رو بررسی کردم ، هتل شیک و قشنگی بود ، داشتم به محمد می گفتم  اتاق قشنگی هست که پرهام بلند شد و گفت پنکه نداررررررره .

یعنی از نظر پرهام چون که پنکه سقفی نداشته یا پنکه رومیزی پس هتل قشنگی نیست . پسرم فقط به پنکه اهمیت می ده .

استراحت کردیم و عصر رفتیم حرم

روز چهارشنبه من رفتم سرزمین موجهای آبی و حسابی به خودم خوش گذروندم با اینکه تنها بودم ولی فکر کردم که اونجا واسه خودم دوست پیدا می کنم که با سه نفر مشهدی دوست شدم .

عصر بازم رفتیم حرم و زیارت .

روز پنچ شنبه محمد رفت سرزمین موجهای آبی و من و پرهام رفتیم الماس شرق ، همون اول کار رفتم و ماشین کرایه کردم که پرهام خسته نشه . کلی گشتیم ولی چیزی چشمم رونگرفت که بخرم بجز یه انگشتر و دستبد نقره .

بعد پرهام رو بردم سرزمین عجایب و اونجا کلی بازی کرد.

عصر هم باز زیارت و امام رضا

روز جمعه آخرین روزی بود که می تونستیم حسابی لذت ببریم ، یه ماشین دربست کردیم و رفتیم طرقبه  ، 

توی طرقیه یه ماشین کوچیک دیدم و به پرهام گفتم مامان دوست داری برات بخرم ، اونم گفت بخر . رفتم داخل که بخرم دیدم یه هلیکوپتر داره که قشنگتره ، گفتم پرهام اینو بخر ، اون ماشین رو بذار سرجاش .

گفت دوست ندارم ، اینو بخر . (یعنی ماشین ) .

جالب بود پسرمون دیگه خودش انتخاب می کنه .

یه اخلاق خوب که پرهام داره و امیدوارم همین جور ادامه پیدا کنه ، اینه که هروقت می ریم بیرون بهانه جویی نمی کنه . تا الان ندیدم که بگه اینو می خوام یا واسه چیزی گریه کنه.

بعد رفتیم چالیدره و ناهار رو اونجا خوردیم ،

دو تا عکس سنتی هم گرفتیم  . که بعداً عکسا رو می ذارم.

بعد امامزاده یاسر و ناصر که همون موقع پرهام خوابید و من به خاطر پرهام از ماشین پیاده نشدم.

بعد هم پارک وکیل آباد .

و در آخر به سمت هتل حرکت کردیم چمدانها رو برداشتیم و به سمت حرم رفتیم که آخرین زیارت رو بخونیم .

ولی از اونجا که تولد امام جواد بود مسیر حرم رو بسته بودند و ما مونده بودیم که با دو تا چمدان باید چیکار کنیم . که راننده قبول کرد چمدانها داخل ماشینش بمانه و بعد بیاد دنبال ما .

همین کار رو کردیم و قرار گذاشتیم تا ساعت 21:30 همدیگه روببینم تا ما رو به فرودگاه برسونه . آخه مثلاً پروازمون ساعت 23:30 بود.

ساعت 22:10 وارد فرودگاه شدیم و سلانه سلانه به سمت سالن رفتیم . وارد سالن که شدم مانیتور رو نگاه کردم و دیدم نوشته پرواز مشهد شیراز ساعت 22:30 در حال سوار شدن به هواپیما.

با خودم فکر کردم یعنی مشهد شیراز هر یه ساعت پرواز داره و اینقدر ما به خاطر بلیط اذیت شدیم .

بعد فکر کردم نکنه ما اشتباهی 22:30 رو 23:30 خوندیم . بلیط ها رو درآوردم و شماره پرواز رو چک کردم . دیدم بعععععععععله پرواز ما ساعت 22:30 دقیقه بوده .

یعنی تصور کنید من چیکار کردم ،

گفتم محمد بدوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو.

پرواز ما داره بلند می شه . محمد بدو ، من بدو ، پرهام بدو.

و مامان و آغا که اصلاً نمی دونستند چی شده .

حالا هیچکدوم از گیت ها اسم شیراز نوشته نشده  بود ، خلاصه پرسون پرسون پیدا کردیم ، بلیط گرفتیم و سوار شدیم و ختم به خیر شد .

سفرمون حسابی هیجانی شد  . خدا رو شکر که خوش گذشت.

حرم امام رضا یه حس خیلی خوب رو به آدم می ده ، یه حسی که وقتی بیرون می آیی احساس سبکی می کنی ، احساس اینکه حامی داری و توی این دنیای بزرگ تنها نیستی .

خدایا شکرت که زیارت امام رضا رو نصیب من و خانواده ام کردی.

 

پسندها (4)

نظرات (16)

مهسا
29 اردیبهشت 93 13:58
1- عزیزم این خصلت ما هاست.. ادعا زیاد داریم... عمل نداریم...واسه همین نمیاشگاه شلوغه اما مطالعه کم... 2- پنکه نداره... خیلی بامزه بود. 3- عکس نقره ها که خریدی می ذاشتی ببینیم دیگه ه ه ...مبارک باشه ه ه 4- چه هیجانی بوده هواپیما سوار شدنتون.
فریده
پاسخ
جواب" 1- راست می گی . 2- یکی از اسباب بازی های مورد علاقه اش پنکه است در انواع و اقسامش داره ولی از واقعی اش خوشش می آید. 3- خودنمایی محسوب نشه . 4- واقعاً کلی هورمون کورتیزول ترشح کردیم .
مهسا
29 اردیبهشت 93 19:04
خودنمای ی ییی آهان... نمی شه حالا یواشکی بهم نشون بدی؟؟ من نقره خیلی دوست دارم...
فریده
پاسخ
فقط به خاطر تو می زارم . حالا مشکل اینجاست که نمی دونم کجا گذاشتم . ولی پیداش می کنم و عکساشو می زارم
مامان مهدی کوچولو
29 اردیبهشت 93 22:54
مجددا زیارت قبول عکسها خیلی خوشگل شدن حتما عکس خریداتم بزار ببینیم
فریده
پاسخ
باشه حتماً می زارم ، هرچند خرید خاصی نکردم.
عشق یعنی
30 اردیبهشت 93 10:30
خدا رو شکر که مشهد بهتون خوش گذشته. این شاله زیارت خونه خدا و هر جای دیگه که دوست دارین. تو الماس شرق چیز خاصی نداره . باید از طبقه پایین الماس شرق وارد مجتمع وصال و پرسون می شدی اونجا رو هم میدید بد نبود. من از وقتی اونجا میرم دیگه الماس شرق نمی رم. آفرین موج های آبی هم رفتی ؟ من که مشهدیم هنوز نرفتم . یعنی کلا دوست ندارم تو آب برم. آفرین ب پرهام مهرونم که اینقدر فهمیده و آقاست.
فریده
پاسخ
موجهای آبی نرفتی نصف عمرت برفنا. من فقط مشهد می روم که بتونم برم موجهای آبی . اونوقت شما تا حالا نرفتی . یکی از همکارام می گه امام رضا بطلبه بریم سرزمین موجهای آبی . دوست نداری بروی توی آب . یعنی حمام هم نمی ری پس خدا به داد کلید برسه چه بوی گندی می دی تو . شوخی کردم دوست خوبم
مامانی آواخانوم
31 اردیبهشت 93 17:25
سلام عزیزم ممنونم از همدردیت
فریده
پاسخ
خواهش می کنم ، سعی کن زودتر به روال عادی زندگیت برگردی هرچند خیلی سخته .
مامان یسنا
1 خرداد 93 10:00
ایول ایرانگردی. زیارتتون قبول... پنکه نداااااااااره..... عکسای پرهام جون همشون ناز شده... عکس لباس محلی رو هم بزار خب چه خوب که خوش گذشته بهتون... خداروشکر که ختم به خیر شد
فریده
پاسخ
ممنونم . عکس با لباس محلی حتماً می زارم . آره خدا رو شکر به خیر گذشت وگرنه نمی دونم باید چکار می کردیم.
بابا و مامان
1 خرداد 93 14:57
عزیزم زیارتتون قبول الاهی خوب مامان هتل پنکه دار براش رزرو می کردیدفدات بشم با اون خواسته های خاصت همیشه خوش باشید و سلامت منظر عکسهای قشنگتون هستم عکسها عالی بود مامان
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، باید براش مهمانسرا می گرفتیم ، آخه کدوم هتل این روزا پنکه سقفی داره . عکسای جدید هم به زودی می زارم.
عشق یعنی
3 خرداد 93 9:21
کلی خندیدم از جواب دادنت. نه از جاهای عمومی خوشم نمیاد مخصوصا وقتی فکر می کنم یه عده خانم با اون پوشش و تیپ هاا می رن تو آب بعد با خودم می گم از کجا معلوم اینا تمیز باشن یه موقع مریض نشم اگه حمام هم مثل قدیمی ها عمومی بود حتما کپک می زدم
فریده
پاسخ
به این چیزها فکر نکن ، تازه وقتی رفتی اونجا می فهمی که چقدر خوش اندامی . اعتماد به نفست می ره رو هزار.
مهسا
3 خرداد 93 11:17
من بی صبرانه منتظر دیدم نقره ها هستم... صحبتهاتون با عشق یعنی... کلی خندیدم. دلتون شا باشه عزیزم. خوش اندام...
فریده
پاسخ
حتماً می ذارم . خوشحالم که باعث خنده ات شدم . ولی باور کن من هر وقت می رم استخر تا هفته ها از خوش اندامی خودم داد سخن سر می دم . اعتماد به نفس کاذب به همین می گن .
مامان هستی
3 خرداد 93 14:46
خاله جون زیارت قبول گلم
فریده
پاسخ
ممنونم .
مامانی کسرا
3 خرداد 93 23:25
زیارت قبول خدا رو شکر بهتون خوش گذشته وااای چه استرسی، اصلا نمیتونم تصورشم بکنم! من از بس استرس پرواز کشیدم شبا همش خواب میبینم دارم از پرواز سوئد جا میمونم خصوصی یه نظر واست میذارم گلم
فریده
پاسخ
ممنونم عزیزم ، از معرفی سایت ها هم خیلی خوشحال شدم . لطف شما همیشه شامل حال من بوده .
مامان رها
5 خرداد 93 0:42
سلام به کلبه رویایی خوش اومدید اینجا میتونید مطالب جالبی پیدا کنید و از اونا استفاده کنید ! خوش حال میشم ما رو لینک کنید لطفا . خواهشا . حتما نظر بذارید و ما رو خوش حال کنید همیشه به ما سر بزنید و هر روز با مطالبی جالبتر از دیروز مدیریت ( رها مامان آنیسا ) وب 2 ( آنیسا تک ستاره آسمانها ) آدرس وب 2 ( anisa69.Niniweblog.com) باتشکر از شما دوستان گرامی
فریده
پاسخ
وای خیلی جالب بود ، آمدم وبت ولی متاسفانه وقت نکردم نظر بذارم ، حتماٌ هر روز بهت سر می زنم
پریسا مامان کیان
6 خرداد 93 15:10
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فریده جونی. خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم خیلی دلم هوای حرم و موجهای آبی داده. خدا قسمت کنه جفتشو با هم انشالله. منم از مشهد رفتن تو کلی خاطره خب دارم. چه قدر باحال بوده پنکه پرهام عزیزم پسر نازت خیلی بزرگ شده. قیافه اش خیلی مظلوم نماس. اصلا نشون نمیده اینقدر شیطونه. از نظر قیافه هم خیلای به خودت شبیه شده. راستی عکس برام بفرست دیگه. من الان بیکارترین انسان روی زمینم عکس بفرست راستی این کلید چرا نمیره استخررررر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فریده
پاسخ
سلام پریسا گلی ، مگه ممکنه خوب نباشم وقتی می دونم شما امتحانت رو با موفقیت دادی ، وقتی می دونم که الان خوشحالی . تبریکات ویژه ما رو قبول کنید . معمولاً هر کی پرهام رو می بینه می گه خوش به حالت ، چقدر پسر آرومی داری ، معمولاٌ با افراد غریبه هم دیر آشنا می شه ، ولی همین که یکساعتی می گذره می شناسنش . الان دیگه خیالم راحته که کار خاصی نداره ، یه عکس خوب می گیرم و برات می فرستم. دوست دارم هواررررررررررررررتا. قفل معمولاً جاهای عمومی دوست نداره بره به خاطر مسائل بهداشتی ولی ان شاءالله یه برنامه ریزی می کنیم و با هم می ریم زیارت و سرسره بازی .
مامان اعظم
7 خرداد 93 11:40
زیازت قبول عزیزم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان
20 خرداد 93 14:13
پس نظرهای من کجاست؟ هرچی نظر دادم که نیست.؟
فریده
پاسخ
واقعاً، چرا؟؟؟؟ ممنون که دومرتبه گذاشتی
مامان فهیمه
31 خرداد 93 1:26
زیارت قبول همشهریه عزیز منم شیرازی ام خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم فکر کنم دوستای خوبی واسه هم بشیم اگه دوست داشتید به وب پسری سری بزنید و بهم بگید که موافق با تبادل لینک هستید یا نه
فریده
پاسخ
سلام همشهری ، چرا مایل نباشم ، من که شما رو لینک کردم .