نزدیک شدن به سفر
دوستان شماره معکوس داره به آخر می رسه و من و پرهام فردا (دوشنبه 27/5/93) ساعت 8 شب به سمت کوهرنگ حرکت می کنیم ، بسیار برامون دعا کنید که خیلی محتاجیم .
مخصوصاً که به هر کی می گم با تعجب می گه یعنی محمد نمی خواد بیاد ؟؟؟
خودت تنهایی از عهده پرهام برنمی آیی .
آقا که کلاً مخالفه و دیروز کلی باهام بحث کرده که خودت تنهایی برو و پرهام رو بذار پیش ما .
آخه بدبختی اینجاست که من تا حالا با پرهام تا یه محله بالاتر هم نرفتم ،
تنها جایی که با پرهام رفتیم و برگشتیم پارک روبروی خونمون بوده .
خیلی دلهره دارم و می ترسم که خدای ناکرده اتفاقی برای پرهام بیافته
ولی با خودم عهد کردم که اگه دیدم سختمه از هتل زیاد بیرون نرم .
خوبی اش اینه که چند روز مادر و پسر با هم تنهایی عشق و حال می کنن .
تصمیم دارم کاری کنم که حسابی بهمون خوش بگذره ، با پرهام بلند شم ، با هم بازی کنیم ، با هم جیغ بزنیم، با هم بگردیم و با هم بخوابیم .
کاری کنم که پسرم بفهمه مامان داشتن چطوریه .
به قول سودابه جون مامان کسرا نباید بهش سخت بگیرم ، زیاد بهش بکن و نکن نگم .
زیاد هم خسته اش نمی کنم که کلافه بشه .
به امید اینکه برگردم و ازخاطرات خوب سفر و اینکه پرهام چقدر پسرخوبی بوده بنویسم .