پسرمامان
سفری که رفتیم چند تا چیز واسم جالب بود که گفتم تا یادم نرفته توی وبلاگ بنویسم.
پرهام تا الان با هواپیما یا ماشین خودمون مسافرت رفته بود، این اولین بار بود که سوار اتوبوس یا مینی بوس می شد.
( واسه گشت شهری از مینی بوس استفاده می کردیم )
دیدید وقتی می خواهید سوار هواپیما بشید با اتوبوس میرید تا نزدیک هواپیما .
حالا پرهام سوار اتوبوس شده بود و هر لحظه انتظار می کشید که اتوبوس وایسه تا سوار هواپیما بشه .
وقتی واسه شام نگه داشت ، پرهام می گفت حالا بریم سوار هواپیما بشیم ، مامان هواپیما کجاههه؟؟
اون موقع بود که فهمیدم توی اتوبوس همش حرف هواپیما می زد منظورش چی بوده ؟؟
ولی حالا دیگه توی شهر هر وقت اتوبوس می بینه سریع می گه : مامان اتوبوس ، اتوبوس ما کجاههه؟؟؟ (کجاههه رو به همین غلیظی تلفظ می کنه )
سوار مینی بوس که می شدیم می رفتیم روی صندلی های عقب می نشستیم ، پرهام با تعجب می پرسید مامان در نداره ؟؟؟؟
نه اینکه همیشه توی ماشین در کنارش قرار داشت ، واسش جای تعجب داشت چرا توی اتوبوس و مینی بوس در ماشین کنارش نیست.
توی اتاق هتل پنکه سقفی بود ، اینقدر ذوق پنکه می کرد که خدا می دونه در حد یه هتل 7 ستاره اونجا رو قبول داشت .
مسئول روشن و خاموش کردن پنکه بود . و از این مسئولیت هم کلی لذت می برد . پسر مامان اصولاً عاشق هر چیزی هست که بچرخه .
کلاً توی هر چیزی خیلی کنجکاوی می کرد و این واسه من خیلی جالب بود سئوالهایی می پرسید که همه خیلی خوششون می آمد.
خودتون می دونید که عکسا هیچ ربطی به سفرمون نداره . همین جور دلم خواست گذاشتم.