پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

پرهام مهربونم

این روزا

1393/7/7 11:34
نویسنده : فریده
1,272 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته یه اتفاق ناخوشایند واسه مامانم پیش آمد . مامانم می خواسته کتری آبجوش رو برداره که دستش می سوزه و کتری از دستش ول می شه ،آب جوش از روی گردنش می ریزه تا روی سینه هاش  و همینطور کل دست راستش .

اون روز پرهام خانه آقا بود زنگ زدم تا احوالش رو بپرسم که دیدم مامانم بی حاله بهش گفتم مامان خواب بودی؟؟ گفت الان چه وقته خوابه!!! خلاصه احوال پرسی کردم و گوشی رو گذاشتم ،

ربع ساعت بعد زنگ زد که مامان می تونی یک ساعت زودتر بیای خانه گفتم شاید میخواد جایی بره ، گفتم آره زودتر می آیم ،

بعد می گه الان می تونی بیای ، ترسیدم گفتم طوری شده ؟؟؟ مگه نع یه کم دستم سوخته .

هول کردم ، مُردم ، گفتم حتماً یه اتفاق بدی افتاده که مامان اینجوری می گه ، خلاصه با سلام و صلوات رفتم خانه و دیدم که بعععععععععععععله

خلاصه رفتیم دکتر و پانسمان کردند و الان 13 روزه که حسابی مامانم درگیره

مامانای مهربون خیلی مواظب باشید .

مامانم که اینجوری شد ، پرهام هم بی خانه و آشیانه شد.

چند روز که خودم مرخصی گرفتم و پیش مامان موندم ، پرهام هم پیش خودم بود ، از اونجا که می دید دور و برش شلوغه اذیت کردناش شروع شد . از اون مدل اذیت کردنایی که من بهش می گم ظلم .

روزی که می خواستم بیام اداره مهناز قرار بود پیش مامان بمونه ، پرهام اصولاً خیلی رابطه خوبی با مهناز داره ، جوری که دیگه از خود بی خود می شه و هر کاری دوست داره انجام می ده .

شب دیدیم وحشتناک داره اذیت می کنه ، داره آتیش می بارونه . منم تصمیم گرفتم بذارمش خانه عمه آزاده .

کوچکترین عمه پرهام.

به مهناز گفتم فردا می زارمش خانه یکی از خواهر شوهرام .

اولش گفت نع بذارش همین جا خودم حواسم بهش هست ، بعد که دید تصمیم من قطعی هست بهم می گه پس بذارش خانه یکی از خواهر شوهرات که باهاش مشکل داری تا انتقامت رو بگیره .چشمکچشمکچشمک

کلی خندیدم ، خدا رو شکر من خواهر شوهرام رو اندازه تنها خواهرم دوست دارم .

فرداش که رفت خانه عمه آزاده پسرم اینقدر پسر خوبی بود ، اینقدر خوب بود که  فقط خدا می دونه ، اصلاً باورشون نمی شد که من می گم خانه مامانم اینا اذیت می کنه.

خلاصه این چند روزه پرهام مهمان خانه عمه آزاده است . عمه آزاده در این چند روز داره دو تا بچه بزرگ می کنه ، رژا و پرهام .

صبح بلندشون می کنه بهشون صبحانه می ده بعد دوتاشون رو می بره خانه مادر جون که اونجا بازی کنن ، موقع ناهار برمی گردونه خانه و بعد از ناهار دوتاشون رو می خوابونه . عصر ها هم می بره پارک .

آفرین به عمه آزاده ، حسابی فعاله .

اینجا هم دارن از سرسره برعکس می آن بالا.

جالبه رژا هنوز راه نمی ره ولی هر کاری پرهام می کنه می خواد اونم انجام بده.

خدا رو شکر پرهام هم خیلی راحت با عمه آزاد و رژا  اخت شده . خیلی خیلی .

اونجا قشنگ غذا می خوره ، با رژا بازی می کنه و خیلی پسر خوبه . عمه که خیلی از پسرم راضیه.

عمه آزاده ممنون که توی این شرایط تنهامون نگذاشتی و با وجودی که خودت اینقدر مشغله داری بازهم بهمون زنگ می زنی و اصرار می کنی که پرهام رو بیاریم اونجا .

خدایا من تکیه گاهی جز تو ندارم ،

  عزیزانم رو به خودت می سپارم ،

پس حافظ و نگهدارشون باش.

پسندها (7)

نظرات (25)

پریسا مامان کیان
7 مهر 93 13:51
سلااااااااااااااام فریده نازنینم خوبی؟ خدا رو شکر که حال مامانت رو به بهبوده. انشالله هر چه زودتر سلامتی کامل رو به دست بیارن. به نظر من خیلی کار خوبی کردی پرهامو گذاشتی پیش عمه اش. وجود رژا برای پرهام خیلی جذابه. کیان هم با کوچیکتر از خودش راحتتره. با بزرگترا هم خوبه ولی با همسنای خودش اصلا دوست نداره بازی کنه چون میزننش. به نظر من اگه پرهام یه خواهر یا برادر کوچکتر داشته باشه هم خودش خیلی خووب بزرگ میشه هم میتونه کلی از مسئولیتهای نگهداری از اون رو بر عهده بگیره. این سازنده ترین پیشنهاد بود از طرف من. ولی خب برای من و تو که روزانه 3 ساعت بچه هامونو میبینیم و با کلی مکافات و منت از این خونه به اون خونه داریم بزرگشون میکنیم همین یکی هم از سرمون زیادیه. اینم قانون نقض راه حل بالا. ایشالله مامان عزیزت دوباره سرحال میشه و پرهام برمیگرده پیش مادربزرگش. دلم بای دنیای نی نی وبلاگ هم تنگ شده بود....
فریده
پاسخ
واااااااااااای پریسا جون ، چقدر جای نظرات خالی بود ، کلی دلم واسه نظر گذاشتنت تنگ شده بود. بعضی وقتا که فکر بچه دوم می کنم خنده ام می گیره ،فقط خوشخالم که مامان شدم ولی اینقدر مشغله دارم که به تنها وظیفه ای که نمی رسم مادری هست . انشاالله مامانت همیشه سالم باشه ، من الان می فهم که چقدر پرهام مسئولیت داشته و من نمی دونستم ، چقدر مامانم با مدارا باهاش رفتار می کرده و من نمی تونم . اون روز کنارش خوابیدم و گفتم مامان زودتر خوب شو ، دیگه بلند شو ، من کم آوردم ، من خسته ام . اینقدر کم طاقتیم.
بابا و مامان
7 مهر 93 15:49
وای خدا ایشالاه که زود حالشون خوب میشه و سلامتیشون و بدست میارن
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، امیدوارم سایه شما هم همیشه روی سر خانواده باشه.
بابا و مامان
7 مهر 93 15:50
پرهام جون افرین به شما که پسر خوبی بودی عزیزم دست عمه جونم درد نکنه
فریده
پاسخ
پرهام که حسابی پسر خوبی بوده ، صبحانه و ناهار و میوه رو کامل می خوره و اصلاً اذیت نمی کنه .
مامان مهدی کوچولو
7 مهر 93 16:37
فریده جون خیلی ناراحت شدم از سوختگی دست مامانتون سوختگی خیلی بده انشااله که هرچه زودتر بهتر بشن خوش به حال پرهام جون که عمه به این مهربونی داره خدا حفظش کنه
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ببخش که ناراحتت کردم.
مامان
8 مهر 93 3:16
وااای چقدر ناراحت شدم برای مامانتون. انصصافا سوختگی خیلی چیز وحشتناکیه. چه مامان ماهی. بنده خدا هیچی نگفت که هول نشید،اما چه دردی رو تحمل کرده. ان شاالله هرچه زودتر لباس عافیت به تن کنن. دسته عمه آزاده هم درد نکنه که انقدر هوای پرهام جونو داره. رژا خانمم هزار ماشاالله جنبه شیطنتش بالاست هاااا. خدا حفظشون کنه.
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم واقعاً سوختگی خیلی بده ، خدا واسه دشمن آدم هم نیاره . مامانم با این حالش واسه پرهام صبحانه هم آماده کرده بود و نگران بود که پرهام صبحانه نخورده خدا خیر بده به عمه آزاده ، اگه نبود نمی دونستم پرهام رو باید چیکار کنم
سوده مامان مهیار
8 مهر 93 9:51
الهییییییییی مامانتون حالش بهتر بشه عجب عمه ای داره پرهام آفرین این خواهر شوهرای بیچاره فقط اسمشون بد در رفته ها
فریده
پاسخ
ممنون عزیزم ، واقعاً اسم بیچاره خواهر شوهرها و مادر شوهر بد دررفته ، خدا به داد برسه که خودمون هم قراره مادر شوهر بشیم
مهسا
8 مهر 93 10:00
وای چقدر ناراحت کننده بود.. ایشالا که مامانی زودتر حالشون خوب و خوب بشه. آفرین به عمع آزاده. دستش درد نکنه واقعا
فریده
پاسخ
ممنون از همدردی ات . بازم جای شکرش باقی هست که روی صورت و چشماش نریخته.
hamid
8 مهر 93 14:20
امدم تا عرفه معرفتم کمتر شد خواستم پاک شوم پست شدم بدتر شد امدم تا سر کویت به دو عالم ندهم دادی ام دست خودم کار از این بدتر شد . . . التماس دعا
عشق يعني ...
9 مهر 93 11:19
سلااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااام خوبی فریده جون؟ دامادم خوبه ؟ من نمی دونمچرا توقع داری که داماد به این فهمیده ای باید شیطنت کنه؟ ماشاله برزگ و آقا شده بزنم به تخته و شرایط و درک می کنم می گن کسی و می خوای بشناسی باهاش برو مسارفت . خوب توهم که یه سفر با پرهام جونم رفتی و بهت ثابت شده چه گل پسریه. هر چند که زیاد خوشم نمیاد با این دختر عمه بپره اما دیگه چاره ای نیست . شرایط سخت بوده و واقعا دست عمه جون هم درد نکنه که هوای پرهام مارو تو این شرایط داشته
فریده
پاسخ
تازه نیستی ببینی چقدر رژا دوستش داره ، بهش می گیم پرهام رو ببوس ، سریع لبش رو می آره و پرهام رو می بوسه . خودتو برسون که دامادتو بردن
عشق يعني ...
9 مهر 93 11:21
مامان بهترن ؟ سوختگی شون بهتر شده ؟ من که از روزی که فهیدم واقعا حالم گرفته شد و براشون دعا می کردم . این شاله که دیگه هیچ وقت از این اتفاق ها سراغتون نیار. چه قدر این مامان ها صبورن. بنده خدا اصلا به تو چیزی نگفته که تو نگران نشی. ببین چه قدر روشون فشار بوده که دیگه بهت زنگ زدن که بیای . این شاله که هر چه زودتر خوب بشن و خدا سلامتی و ازشون نگیره
فریده
پاسخ
خدا رو شکر بهتره ، از دعای شما دوستان بود که بهتر شده و گرنه به نظرم باید حالا حالاها درد می کشید وقتی رفته بودم خانه به مامانم می گفتم بریم بیمارستان می گفت نع آقا خانه نیست ، اگه بیاد خانه و ما نباشیم می ترسه .و تا وقتی هم که آقا نیامد حاضر نشد بریم بیمارستان همچین مامانای صبوری داریم ما . تازه اینم که به من زنگ زد ، پرهام بهش می گه : مامان به مامانم زنگ بزن بیاد پیش ات.
عشق يعني ...
9 مهر 93 11:23
منم از وقتی که میرم این خونمون خیلی درگیرم . صبح و تا ظهر دفترم . ظهر ساعت دو میرسیم و یه چیزی میارم می خوریم و یه ساعت استراححت باز دفتر تا نه شب. شب هم جنازه ام میرسه خونه و بدو بدو شام درست کردن و نهار فردا رو گزاشتن درگیر یه وام هستم فریده جون. دعا کن قبل سفرمون جور بشه همین روزها میام و از خودم می نویسم دفتر هم این روزها این قدر شلوغه که فرصت نمی کنم ه دل سیر بشینم پای وبلاگ دوستام بعضی وبلاگ ها هم تازگی که باز می کنم صفخحه سیاه میشه . فکر کنم سیستم ام مشکل داره
فریده
پاسخ
منم تا امروز نمی تونستم وارد وبلاگت بشم ، نمی دونم چرا؟؟ این روزا کارمون شده بدو بدو کردن و به هیچ جایی هم نرسیدن. نمی دونم امام زمان دیگه کی می خواد ظهور کنه ؟؟ خدایا مگه ازت چی می خواهیم یه وام ، اونم واسه ازدواج ، پس زودی جوری کن.
مامان هستی
11 مهر 93 1:31
سلام فريده جان خوبين؟بدي نرسه خيلي ناراحت شدم انشالله زود مامانتون خوب بشن جون ما هرجي داريم ازاين مامان ها داريم خيلي مواظبشون باشيد كه زودخوب بشن برهام جان رااز طرف من ببوس قربانت
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، واقعاً همین که می گی ، ما هر چی داریم از مامانامون داریم ، خدا کنه همیشه سالم باشند که ما حتی توانایی جمع و جور کردن خودمون رو هم نداریم .
مامان فهیمه
11 مهر 93 2:45
سلام فریده جون انشالا زود زود حال مامان مهربونت خوب شه.آفرین به پرهام جون که با مامانش همکاری میکنه و هوای مامانشو داره
فریده
پاسخ
مممونم
مامانِ یسنا
11 مهر 93 17:23
ای بابا. سوختگی خیلی بده.امیدوارم هر چه زودتر حالشون خوب بشه. چه خواهر شوهر خوبی. خدا حفظش کنه دوتا وروجک ببین.
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، خدا خیرش بده وگرنه نمی دونستم باید چیکار کنم.
مامان هستی
12 مهر 93 9:48
سلام فریدون جون مامان بهتر شدن ؟؟؟ پرهام جان را از طرف من ببوس من پرشب ساعت یک نصفه شب نظر دادم میبینم نیست ....
فریده
پاسخ
سلام عزیزم ، ممنون از لطفت . امیدوارم هستی جون همیشه سالم و سالمت باشه . مامانم خیلی بهتره ، هنوز درد داره ولی روز به روز داره بهتر می شه . نظرت رسیده بود ولی فرصت نکرده بودم تایید کنم
مامان اعظم
14 مهر 93 23:25
عزیزم پس عمه آزاده رو بچسب.... خدا به مامانتون سلامتی بده
فریده
پاسخ
ممنونم
مامان
16 مهر 93 1:51
فریده جونم.خوبی؟پرهام گلم خوبه؟ میخواستم حال مامانتونو بپرسم.حالش چطوره بهتر شده ان شاالله.
فریده
پاسخ
مرسی از لطف ات عزیزم ، خدا رو شکر مامانم خیلی بهتره ، زخماش بهبود پیدا کرده ، دردش خیلی کمتر شده ولی هنوز نیاز به زمان داره که کاملاً خوب بشه . پرهام هنوز می ره خانه خواهر شوهرم چون اونجا که باشه خیلی شیطونی می کنه و دوست داره مامانم باهاش بازی کنه ولی احتمالاً از شنبه دیگه می ره پیش مامان جون. هزار بار ممنون که احوال پرسی کردی ، امیدوارم خانواده شما همیشه سالم و سلامت باشن
مامان
16 مهر 93 19:57
قربونت بشم فریده ماهم.وظیفه م بود. خدا رو شکر که حال مامان رو به بهبوده.انشاالله دیگه هیچ اتفاق نا خوشایندی براتون پیش نیاد. ای پرهام شیطوووووون.خدا حفظش کنه. دوستون دارم.بوووووس
فریده
پاسخ
ممنون ، خوشحالم که دوست با معرفتی مثل شما دارم. امیر حسین کوچولوی ما رو ببوس . امیدوارم همیشه پاینده باشید.
عشق يعني ...
17 مهر 93 9:31
سلام دوست با معرفتم تو نظرات خوندم که حال مامانت بهترر شدن . خداروشکر این شاله که همیشه صحیح و سالم باشن . امشب دارم میرم تهران . درمورد وامی هم که بهت گفتم خداروشکر جور شد فقط برام دعا کن بتونم خریدم و انجام بدم .
فریده
پاسخ
سلام عزیزم ، خدا رو شکر مامانم بهتره و خدا رو هزار مرتبه شکر که وامت جور شد . الهی به سلامتی بری و برگردی و همون چیزی که دوست داری گیرت بیاد. زود زود بیا و واسمون تعریف کن
بابا و مامان
18 مهر 93 9:50
فریده
پاسخ
عشق يعني ...
22 مهر 93 12:03
سلام فریده جون دلم نیومد تو رو تا زمان گزاشتن پست جدیدم بی خبر بزارم ما دیشب از تهران برگشتیم خدارو شکر مبلمان و سرویس خواب و ویترینم و سفارش دادم و پنجم ماه دیگه برام می فرستن قیمت ها خیلیییییییی بالا بود اما من تونستم یه قیمت متوسط و چیزی که می خواستم بخرم از سرویس خوایم و ویترینم خیلی راضیم مبلمان هم خوبه بیشتر از اون نمی تونستم بخرم
فریده
پاسخ
خدا رو شکر ، باور کن خیلی خیلی خوشحال شدم ، چند تا تکه گنده جهزیه ات رو خریدی ،گاز و لباسشویی چیکار کردی ؟؟ خریدی یا نه این دوتا تکه که بخری می شه گفت دیگه چیز خاص دیگه ای نداری. ایشاءالله دیگه آماده شید واسه عروسی و زندگی مشترک .
عشق يعني ...
23 مهر 93 10:13
آره گاز و موقع شب چله ام کلید برارم کادو با اتو آورد. البته خونه ای که الان هستم گاز رومیی داره . لباسشویی و ظرف شویی رو هم تو ماه گذشته خریدم. از تکیه هایی که کلید باید بخره فقط فرش و آیینه و شمعدونم مونده. و از تکیه هایی که مامانم باید بخره جارو برقی و بخاری و فر و یه سری تزیینات و خورده ریزه آشپزخانه مونده این شاله اگر خدا بخواد برای بعد از محرم و صفر همه ی کارامون آماده میشه .
فریده
پاسخ
عالیه ، پس چیز دیگه ای نمونده ، دو ماه دیگه تا زندگی مشترک هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مهسا
23 مهر 93 13:53
خدا رو شکر مادرت بهتره. ببوسش از طرف من. فریده جون ن ن ن مرسی همیشه بهم روحیه می دی.. اینروزا استرس دارم. دعا کن واسم.
فریده
پاسخ
کاری دیگه ای غیر از دعا کردن از دستم برنمی آید وگرنه دریغ نمی کردم ، مطمئنم که نمره مورد نظرت رو می گیری ، فقط استرس نداشته باش و به معلومات اعتماد کن .
مامان اعظم
23 مهر 93 14:47
سلام...مادر بهتر شده ؟؟؟سلام برسونید
فریده
پاسخ
مرسی دوست خوبم ، خیلی بهتره ، شما به من همیشه لطف داشتید
مامان هستی
24 مهر 93 0:13
سلام مامان بهترشدن فريده جون؟برهام جون را ازطرف من ببوس
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، خدا رو شکر خیلی بهتره ، ممنون از احوال پرسی ات