پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

پرهام مهربونم

سفر به کنگان

1393/8/7 8:33
نویسنده : فریده
1,513 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته یکی از همکارام باهام تماس گرفت و گفت می خوان از طرف اداره ببرند کنگان ، ما هم از خدا خواسته سریع گفتیم اسم من و پرهام هم بنویس و این گونه شد که چهارشنبه(30/7/93) ساعت یک بعدظهر به سمت کنگان حرکت کردیم .

 

یه کوچولوی بامزه به اسم مانی  که حدوداً یک سال از پرهام کوچکتر بود توی این سفر همراهمون بود. خیلی رابطه خوبی داشتند ، در حقیقت پرهام خیلی احساس بزرگتری واسش می کرد و مواظبش بود .

 

توی راه مانی بیشتر کنار ما می نشست .

 

طرفای ساعت 7:30 بود که رسیدیم کنگان  و سریع رفتیم به سمت دریا .

مامان مانی می گفت : چند هفته قبل کیش بودیم و مانی از آب به شدت می ترسه ولی همین کوچولو با پرهام افتاد و با هم رفتن داخل آب . بعد مانی لباسش رو درآورد ، بعد شورتش و کاملاً لخت توی آب دراز کشیده بود . اینم از عوارض دوست ناباب

 

 

ولی خوشبختانه پرهام اصلاً دوست نداشت اینجوری خیس و کثیف بشه .

همکارام می گفتن جالبه که پرهام کارای اونو تقلید نمی کنه .

 

 

جالب این جا بود که هر چی به مامانش می گفتم کاش بچه ها رو بیرون می آوردیم می گفت ولش کن مانی که سرما می خوره بذار حسابی بازی کنه . بدبوبدبوبدبو

مانی کلی توی آب بود و آب بازی کرد بعد که بیرون آمد مامانش گفت من فقط واسش یه تاپ شورت آوردم ، حالا باد هم می آمد . متفکرمتفکرمتفکر

. وقتی هم که رفتیم سوپری که شیر بخریم مانی گفت بستنی می خوام وای که پرهام هم گفت منم بستنی می خوام ، فکر کردم مامانش مخالفت می کنه ولی مامانش رفت و یه بستنی گنده واسش خرید منم مجبور شدم واسه پرهام یه بستنی ولی کوچیک بخرم . کچلکچلکچل

نمی دونم توی این مواقع باید چطور با پرهام رفتار کنم . سوالسوالسوال

 

روز پنچ شنبه رفتیم به سمت دیر ، اونجا بچه ها می خواستند خرید کنن ، پرهام توی مینی بوس خوابش برد و من  تا بلندش کردم از خواب پرید به خاطر همین خیلی بدعنق شد و مرتب بهانه می گرفت و گریه می کرد .

واسه خرید جای خیلی خوبی بود ، قیمت جنسا ارزون تر از شیراز بود .

دو تا فروشگاه رفتیم و حرکت کردیم به سمت کنگان .

ناهار خوردیم و دو مرتبه رفتیم به سمت دریا.

 

اینم غروب دریای کنگان

با زحمت تونستم چند تا عکس ازش بگیرم.

کنار دریا پارک بازی بود که پرهام حسابی هم سرسره بازی کرد.

شب هم با پرهام رفتیم توی آب ، اینبار دیگه مانی نیامد. ، امواجش خیلی بلند بود به خاطر همین اصلاً نمی شد دست پرهام رو رها کنم . خودمم حسابی خیس شدم

 

روز جمعه صبح هم بچه ها خرید کردند و من و پرهام رفتیم پارک ولی اینقدر توی پارک بدو بدو کرد که منم رفتم توی فروشگاه که حداقل اونجا امنیت داشته باشه .

ساعت 1 بعدظهر هم به سمت شیراز حرکت کردیم و ساعت 7 رسیدم به شهرمون

 

سفر کوتاه ولی خوبی بود ، کنگان و دیر چیز خاصی نداشت فقط دریا بود ، با ساحل صخره ای ما فقط یه تکه کوچیک ساحل شنی پیدا کردیم و بچه ها بازی کردند.

 

مثل سفر قبل خانمهای بازنشسته و مسن تر بیشتر شاد بودند ، می رقصیدن و آواز می خوندن ، مخصوصاً یه خانم مسن اونجا بود که فوق العاده صدای خوبی داشت .

امیدوارم همه شاد باشند و سرخوش.

خدایا شکرت که سفرمون بی خطر بود.

پسندها (6)

نظرات (43)

عشق يعني ...
7 آبان 93 9:56
خوشم میاد که مادر پسری با هم میرید گردش و اصلا فکر بابای بیچاره رو نمی کنید. خدا رو شکر که سفر راحت و خوبی داشتین چه قدر این طور سفرها می چسبه به آدم . عکس های کنار ساحل پرهام خیلی عاشقانه است . فدای دامادم بشم که رفته تو حس و به غروب نگاه می کنه
فریده
پاسخ
تازه کجاشو دیدی ، تو فکرم که با پرهام یا تنها یه سفر برم مالزی . اینجور راحت ترم ، یه آقا بالا سر ندارم هی بگه : چرا مانتوت کوتاهه ، چرا موهات بیرونه ، چرا رفتی ، جرا آمدی کلی کیف می کنم، تو که حسابی به آقای کلید چسبیدی و گرنه خودم می بردمت
مهسا
7 آبان 93 11:06
عکس ششم خیلی جالب بود. پرهام همچین ژست گرفته ه ه ه.. همیشه تو گشت و گذار وخوشی عزیزم.... دوست ناباب رو خوب اومدی
فریده
پاسخ
برگشتم وبلاگ و شمردم تا رسیدم به عکس ششم ، آره راست می گی به نظرم بهترین عکسش همین شده. جای شما سبز بود
بابا و مامان
7 آبان 93 11:10
به به همیشه به شادی وسفر به سلامتی
فریده
پاسخ
مرسی خانم گل
بابا و مامان
7 آبان 93 11:11
وای مامان من موندم عجب مامان بی خیالی وای تصورشم نمی تونم بکنم حالا بچه مریض شد یا نه
فریده
پاسخ
خیلی بی خیال بود ، شب اول که آمد یه بیل گنده دستش بود که هر لحظه اختمال داشت بخوره توی چشم خودش یا پرهام. شب دوم یه فندک مامانش خرید و داد دستش و به جای تفنک استفاده می کرد . روز سوم هم رفت یه خودکار بلند واسش خرید ، که من بهش می گفتم خودکار آقا غوله . وای که من هر وقت این بچه راه می رفت می مردم و زنده می شدم. حساب کن توی اتوبوس خودکار دستش بود خدا رو شکر مریض نشد حالا اگه بچه ما بود ...
بابا و مامان
7 آبان 93 11:12
پرهام جونم عکسات خیلی نازه همیشه سلامت باشی عزیز دلم
فریده
پاسخ
مرسی دوست خوبم
مامان
7 آبان 93 13:43
ای جووووونم.پرهام مهربونم .فدات بشم خاله که احساس بزرگی می کنی. خدا رو شکر که بهتون خوش گذشت عزیزم. ان شاالله همیشه به سفر و گردش و شادی.
فریده
پاسخ
آره حسابی احساس بزرگتری می کرد ولی بدی اش این بود که به حرفای من کمتر گوش می کرد . حاضر نمی شد دستم رو بگیره و هر کاری دوست داشت انجام می داد . ولی از این مستقل بودنش نهایت لذت رو برد.
مامان
7 آبان 93 13:44
میگم فریده جون کنگان دقیقا کجا میشه؟ جغرافیام ضعیفه
فریده
پاسخ
کنگان مربوط به استان بوشهره ، با شیراز 6 ساعتی فاصله داشت ، تقریبا نزدیک به عسلویه می شه
مامانِ یسنا
8 آبان 93 9:06
چه همکارای باحالی... چه خوب که همکارا پایه اینجور برنامه ها هستین. خوبه که دریا بهتون نزدیکه ... چه غروب زیبایی ... باید یه برنامه واسه سفر جنوب بچینم. خوش و خرم باشین
فریده
پاسخ
شما چرا ؟؟؟شما که دریا کنار خونتونه. باور می کنی این برنامه ها رو همکارام که سنشون خیلی بالاس جور می کنن ، بعضی هاشون حداقل 5 ساله بازنشسته شدن ولی دلشون از ما ها خیلی جوانتره .
مامانِ یسنا
8 آبان 93 9:08
خصوصی داری
فریده
پاسخ
مامانی آواخانوم
8 آبان 93 16:55
سلام مامانی مهربون پرهام عزیزم کجایی؟؟؟تو هم خبری ازت نیست؟؟؟؟ پرهام چطوره؟خودت خوبی؟؟؟؟؟
فریده
پاسخ
سلام مامان آوا ، خوبی عزیزم؟؟ چه عجبی یادی از ما کردی؟؟دلمون برات تنگ شده . دیگه مرتب بیا
مامان فهیمه
9 آبان 93 1:37
آفرین فریده جون دومین سفرم رفتی با پرهام جونم آفرین آفرین معلومه بهت حسابی خوش گذشته بود تو سفر اول که بازم رفتیااااااااا خدا روشکر عزیزم ایشالا همیشه به سفر و شادی.آف ین به پسر گلمون آقا پرهام که انقدر خوش سفرهعکسای کنار غروب آفتاب لب ساحلت عااااالی بود البتع به خاطر حضور پرهام جونم بوداااااا
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، جای شما سبز بود. پرهام سفر اول خیلی بهتر بود ، به نظرم اونجا چون بچه ها از خودش بزرگتر بودن آرومتر بود ولی توی این سفر مثلاٌ مانی دست مامانش رو نمی گرفت پرهام هم می خواست نشون بده بزرگ شده حاضر نمی شد دست منو بگیره. ولی در کل خوب بود.
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:18
نظر من کو؟؟؟؟؟
فریده
پاسخ
دلم نمی خواد تاییدش نمی کنم تو الان باید دستات رو به آسمون باشه و دعا کنی که از زیر عمل سالم بیرون بیای ، اینجا چیکار می کنی
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:23
خخخخخخخخخخخخخخخ من هستم فردا میرم عمل تا نظرمو نبینم نمیرم
فریده
پاسخ
ایول چه سریع جواب دادی ، خوشم آمد. برو یه کم دست به دامان ائمه بشو تا فردا از زیر عمل در بیای ناراحت نباش اگه زبونم لال ... خودم واسه آقای کلید آستین بالا می زنم و یه زن خوشکلش می دم .
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:24
فکر کردی من از اون مادر زنهام که با یه عمل خونه نشین بشم . نه عزیز من ، من با گوشیم روز عملم میام و این جا سر میزنم ببینم چه خبره
فریده
پاسخ
بیچاره پسرم ، مادر زنش به سرعت نور جواب می ده
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:28
اتفاقا وصیت کردم که یه زن خوب بگیره و خونه واده دار باشه و به بچه هام هم برسه . اما طلاها و مانتو هامو بهش نده .
فریده
پاسخ
دقیقا برعکس می شه ، طلا و مانتوهاتو می ده به اون خانمه که خیلی خوشکل تر و بهتر از تو هست بعد بچه هاتو از خانه می کنه بیرون و کیف می کنه. پس لطفاً خودت زنده بمون و نزار اون خانم خوشکله که خیلی هم خانواده داره بیاد به جات
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:29
خب نظم من و تایید کن بزار هم تو به کارهات برسی هم من برم سراغ کاارهام
فریده
پاسخ
از دست تو دختر
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:30
تا ظهر هی میام سر بزنم تا نظرم و ببینم . واگرنه این قدر برات نظر می زارم که تا سه روز فقط نظرای منو جوا بدی
فریده
پاسخ
ای خدا ، ای خدا ، دیگه دارم از پا در می آم
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:31
هنوز که از رو نرفتی ؟ می خوای بازم نطر بزارم
فریده
پاسخ
آخ جون چقدر نظر ، اونم از بهترین و پایه ترین دوستم
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:32
وای فریده کنار دفترمون یه خیمه زدن . همش ز این شعر های خوشگل محرم گذاشتن. تازه چایی هم می دن دیگه نمی خواد من چایی دم کنم نمی دونم چه حال و هوای معنوی بهم دست داده
فریده
پاسخ
واسه چند روزت چایی بگیر وفریزش کن ، اینجوری فقط می خواد گرمش کنی ، توی هزینه ها هم صرفه جویی می شه
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:32
فریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده پرهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
فریده
پاسخ
قففففففففففففففففففففففففففففل نع قللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللف
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:33
داری رو رگ حساسم دست میزاری هاااااااااااااااااااااااااااااا
فریده
پاسخ
من با واقعیت روبروت کردم . می گه حرف حق تلخه
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:33
این مدیر عامل ات کجاست ببینه تو بجای کار کردن داری وبلاگ بازی می کنی از رو هم نمیری
فریده
پاسخ
اگه سیستم منو چک کنه ، می بینه به جز نی نی وبلاگ و بلاگفا هیچ کار دیگه ای نکردم
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:34
یه زنبور از صبح من و ول نکرده هی از دفتر میره بیرون باز میاد تو بعد تو چشام زل میزنه می گه جووووووووووووووون فکر کنم می خواد با من کار خاکبرسری کنه
فریده
پاسخ
چشم آقای کلید روشن ، ببین یک ساعت تنهات کذاشته هاااااااااااا
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:36
وای فریده جناب همسر اومد. بزار یکم کاغذ بریزم دورم که بگم سرم شلوغه باز میام سراغت راستی نظر منو فراموش نکنی که تایید کنی
فریده
پاسخ
خدا خیرش بده که بالاخره آمد و گرنه هیچکدوممون کوتاه بیا نبودیم . من نظر شما رو همون روز اول جواب دادم ، به چشم الان تاییدش می کنم
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:36
قلــــــــــــــــــــــــــــــف خخخخخخخخخخخخخخخخخخ. طفلی دامادم. ممانش پا به سن گذاشته نمی تونه کلمات خوب تلفظ کنه
فریده
پاسخ
خدا خیرت بده که امروز اینقدر منو خندوندی خانم قلف عزیز
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:38
خوشت اومد؟؟؟ کار خاکبرسری دوست داری هاااااا؟؟؟ میگن دود از کنده بلند میشه . عزیزم برو شناسنامه تو یه نگاه بنداز از شما گذشته دیگه
فریده
پاسخ
دنیا آمدیم واسه کارهای خاکبرسری دیگه . اگه همینم ازمون بگیرن که دیگه کاری واسه انجام دادن نداریم
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:39
این قدر بیکار نشستی که همه نظرات من و تک به تک هم جواب میده
فریده
پاسخ
یکی از همکارام اینجا بود اینقدر سرم توی این کامپیوتر بود و داشتم جوابت می دادم که از رو رفت و رفت تو اتاق خودش
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:40
دیگه واقعا رفتم اما بازم میام میدونم دلتنگم میشی آخیییییییی اشک تو چشات حلقه زده عزیزم برمیگرده آخه گریه چرا؟ نه تو رو خدا قرص نخور میام باور کن میام خودکشی چراااا؟ نکن این کارهاتو به خاطر من میدونم دوسم داری بر میگردم قول میدم
فریده
پاسخ
بالاخره از دستت راحت شدم ، خدایا شکرت خدایا بازم بزرگی تو بهم نشون دادی
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:48
عزیزم خدا خیلی بزرگتر از این حرف هاست من هی میرم و میام نگرانم نشو پس کو این نظر من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فریده
پاسخ
بابا مگه می زاری ، بذار الان تاییدش می کنم
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:49
این زنبوره دید من بهش پا ندادم طفلی رفت .
فریده
پاسخ
نگران نباش ، برمی گرده . احتمالاً دیده آقای کلید آمده رفته یه جا قایم شده .
عشق يعني ...
10 آبان 93 10:55
آخ جوووووووووون نظرم تایید شد. خوب عزیز من از اول این کارو می کردی . این قدر خودت و من و از کار نمی انداختی . دامادم و یه مااااااااااااااااااچ گنده از طرف من بکن . سفر مالزی رو هم خوب اومدی .
فریده
پاسخ
بیچاره کلید عزیز با تو چیکار می کنه فکر کنم اگه نمی آمد تو رو بگیره ، هر روز می رفتی در خونشون و می گفتی من که از همه خوشکل ترم ، منو نمی گیری .
عشق يعني ...
10 آبان 93 11:07
ببینم امروز کاری می کنی که تا فردا بخوام برم عمل شماره چشم 6 شماره بره بالا.
فریده
پاسخ
اینجوری که تو پیش می ری نمره چشم ات تا 10 پیش می ره
عشق يعني ...
10 آبان 93 11:23
ای بابا از دست این حاج خانم های محله مون : الان صاحب ملک دفترمون ( حاج خانومه ) اومده تو دفتر کلی از روضه و مسجد و ... این جورچیزها برام گفته . ( حالا من خودم کلا آدم معتقدی هستم ) بعد میگه اگر می خوای من دوست داشته باشم موهاتو بکن تو شما باشین چی جواب می دین ؟ من دلم نمی خواد موهام تو باشه . تازه این جا خیلی هم مراعات می کنم و اصلا به ظاهرم نمی رسم . چون محیط کاریه. منم گفتم باشه اما محل ندادم. خب خانوم خوبیه اما دلم نمی خواد کسی بهم تذکر بده .
فریده
پاسخ
چه جالب ، بی خیال باش و خودت باش ، مهم نیست بقیه چی می گن . اگه من بودم می خندیدم و می گفتم شوهرم گفته اگه موهاتو بکنی داخل طلاق ات می دم ، حاج خانوم باهاش حرف بزن شاید به حرف شما گوش بده . با مسخره ردش کن بره . یا بهش می گفتم حاج خانوم ترو خدا رو صورتم اسید نپاش ، قول می دم موهامو از ته بزنم
عشق يعني ...
10 آبان 93 11:24
تازه دیروزم یه خانومه اومده تو دفترم . مثل این کارگاه هها اومده تو صورتم میگه دختر خوب سراغ داری من گفتم با منین ؟؟؟/ گفت آره یه دختر خوب برای پسرم می خوام . خدایی تو باشی چی می گی ؟
فریده
پاسخ
واقعاً که ... خوب آدرس منو بهش می دادی
عشق يعني ...
10 آبان 93 11:24
این شاله وقت کنم یه پست در این باره می زارم
فریده
پاسخ
حتماً بذار ، خیلی جالب می شه
عشق يعني ...
10 آبان 93 12:33
فریده خدایی کی این قدر دوست داره که کل صفحه نظرات اون برانت بیاد؟؟؟؟؟/ ( قفل خود شیفته ) ( ببخشید قلف خود شیفته )
فریده
پاسخ
تو عزیزمی ، من اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم، جدی می گمااااا
عشق يعني ...
11 آبان 93 9:43
فکر نمی کردی یه ساعت دیگه عمل داشته باشم اول بیام این جا من یه ساعت دیگه عمل دارم
فریده
پاسخ
وای عزیزم ، انشاالله عملت بی خطر باشه ؛ چه چقدر تو خوبی
مامان فهیمه
14 آبان 93 16:13
خانمی خصوصی رو چک کن
فریده
پاسخ
مهسا
15 آبان 93 20:19
فریده جون متاسفانه باقلوا به تاخیر افتاد.. ایشالا امتحان بعدی.. چه خبر عزیزم؟؟؟ خوبی خوشی؟؟؟
فریده
پاسخ
ایرادی نداره ، انشاالله امتحان بعدی رو با موفقیت پشت سر می زاری. منم چند مدت دیگه تحمل می کنم ، اولش خیلی ناراحت شدم ولی بعد که فکر کردم دیدم ایرادی نداره شاید خدا داره صبر و تحملت رو محک می زنه .
مامان
15 آبان 93 23:21
فریده
پاسخ
مرسی
عشق يعني ...
17 آبان 93 9:43
سلام فریده جون فقط اومدم بهت خبر بدم که من خوبم . زیاد نمی تونم پای سیستم بشینم چشام خسته میشن . خدا رو شکر همه چی راحت تر از اون چیزی بود که فکر می کردم
فریده
پاسخ
خدا رو شکر ، خیلی خوشحال شدم ، همین جور نگرانت بودم . دیگه روزهای بی عینک شروع می شه .
مامان لیانا
17 آبان 93 16:09
فدای پرهام بشم که اینقدر تو سفر اقا بوده فریده جون خیلی عکسای قشنگی گرفتی مخصوصا اون غروب خورشید محشره..انشالا تمام ایران و بعدش هم کل دنیارو بگردین..یه بار پیام گزاشتم انگار ثبت نشده بود منتظر عکسای بوشهر هستم
فریده
پاسخ
وای چه دعای خوبی کردی ، من عاشق سفرم . مسافرت رو خیلی دوست دارم . مخصوصاً دوست دارم کشورهای دیگه رو هم ببینم. انشاالله با شما ، مینا ، پریسا و زینب جون و بقیه دوستان جور بشه و دور دنیا رو بگردیم
مامانی غزل جون
17 آبان 93 23:48
سلااااام فریده جون ماشالله به این پسر ناااااااااااز عکس غروب خیلی قشنگ شده ایشالله همیشه به شادی باشه عکس های بوشهر هم بزار ببینیم همیشه شاد باشی دوست خوبم
فریده
پاسخ
سلام زینب جون ، مرسی عزیزم ، چقدر خوشحال شدم که به وبلاگ پرهام آمدی . در اولین فرصت عکسای بوشهر رو هم می زارم