پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

پرهام مهربونم

پسرک مو طلایی

1393/9/12 12:24
نویسنده : فریده
1,461 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ، سلام ، صد تا سلام

پسر کوچولوی مامان داره روز به روز شیطون تر می شه ، 

بعضی وقتا از اداره که برمی گردم می بینم تمام موهای سر مامان سیخ شده و  عصبانی هست ، می گم مامان چی شده ؟؟

می گه هیچی ، این پسرت ما رو دیوانه کرده ،من می رم  دعا خانه همسایه  .

 

یعنی در یه کلام فرار می کنه ها ااااااااااااااااااااااااااااا

 

بعد ما سریع ناهار می خوریم و حرکت می کنیم سمت خانه ، توی ماشین می خوابه ، می خوابه تا فردا صبح .

 

صبح شارژ و پر انرژی از خواب بلند می شه و بیچاره مامان و آقا هستند که باید باهاش بسازند.

به قول مامان خدا  شانس بده .

زمانهایی که عصر می خوابه خیلی بهتره به هر حال هم خودش و هم مامان یه استراحتی می کنن ، در کنار اینکه شامش هم نخورده نمی مونه.

 

برنامه زندگی ما اینه که صبح ساعت 6:30 از خانه حرکت می کنیم تا ساعت 16 که سر کاریم و تا می رسیم خانه معمولاً ساعت 16:30 هست ، ناهاری می خوریم اگه پرهام بیدار باشه که سریع می ریم خانه و اگه خواب باشه نزدیکای ساعت 18 می ریم خانه .

توی خانه هم یه کم این ور و اون ور می افتیم و بعد هم می خوابیم .

 

 

اخلاق نه چندان خوبی که پرهام پیدا کرده اینه که همش داره تلویزیون نگاه می کنه

یعنی فکر کنم روزی 4 الی 5 ساعتی به تلویزیون نگاه می کنه .

تنها خوبی اش اینه که وقتی می خوام بهش  غذا بدم اونقدر حواسش به تلویزیون هست که راحت می خوره .

ولی خیلی فکرم رو همین مسئله مشغول کرده و نمی دونم باید چیکار کنم .

 

تصمیم گرفتم که پرهام رو بذارم مهد.  البته هنوز دو دلم و توی یه پست جدا گانه راجع به مهدهایی که تا الان دیدم می نویسم.

 

پرهام این روزا یاد گرفته  مرتب بهم می گه مامان دوست دارم ،

یه روز که بهم گفت : مامان تو چقدر نازی .

بال درآورم ، کلی خوشحالی کردم .

 

حالا خدا کنه ما کاری کنیم که باب میل شازده کوچولومون نباشه سریع می گه دوستت ندارم ، دوستت ندارم .

تا الان هر وقت این حرف رو زده منم سریع گفتم ولی من تو رو دوست دارم .

 

تا اون روز که بهش گفتم منم تو رو دوست ندارم .

با یه حالت خاص می گفت مامان منو دوست نداری !! که سریع بغلش کردم گفتم مامان من عاشقتم.

 

پرهام نازنینم

 

اون روز به محمد گیر دادم که بهش رنگ ها رو یاد بده ، محمد گفت پسر من دوست نداره رنگ یاد بگیره ، اون دوست داره توپ بازی کنه  و شروع کرد باهاش توپ بازی کردن . پرهام توی دروازه بود و محمد باهاش بازی می کرد . بعد بهش یاد داد که با دست چپ توپ رو بگیره ، و با همین روش دست راست و چپ رو یاد گرفت .

متوجه شدم که به هر حال هر بچه ای با هر چیزی که دوست داره باید آموزش ببینه.

 

پرهام گلی

 

یه خبر خوب دیگه اینکه ما روز دوشبنه17/9/93  یه سفر به سمت کیش داریم .

این اولین سفر کیش من و پرهامه.

 

پرهامی

 

امیدوارم حسابی بهمون خوش بگذره ، جای دوستان هم خیلی خیلی خالیه.

پسندها (3)

نظرات (19)

عشق يعني ...
15 آذر 93 16:59
اوه اوه چه خبره اين جا داماد مو طلاييييي . من عااااااااااشقتم. فكر مي كنم وقتي پرهامو ميزاري خونه مامانتون اوووووووووج انرژي شو اونجا تخليه مي كنه خدا پدر و مادتون براتون صحيح و سالم حفظ كنه. منم ميااااااااااااااااااااااام كييييييييييشش بهترين زمان و داري ميري كيش اين شاله كه بهتون حسااااااااااااااااااابييييييييييييييي خوووووووووووش بگذره . در مورد توليزيون نگاه كردن پرهام هم . از اونجايي كه من هزار تا پيراهن پاره كردم . فكر نمي كنم مساله بزرگي باشه . حتي مي توني عادتش بدي به برنامه هاي آموزشي. تو يكي از پست هاي پريسا جون خونده بودم كه براي دامادم برنامه هاي كودك زمان خودمون و ميزاره مي بينه . چون برنامه هاي اين دوره و زمونه به در نمي خورن
فریده
پاسخ
سلام سلام ، خانم چشم عملی خوبی ؟؟ خوب بودی ، بهتر شدی ؟؟ من نمی دونم تو که هنوز شوهر داری هم بلد نیستی چطور راجع به بچه داری نظر می دی کوچولووووووو زودی بلیط بگیر واسه این چند روزه و بیا بریم کیش ، جا و مکان هم از من. دیگه از خدا چی می خوای ، فقط باید زودی آماده بشی . باور کن اونجا خیلی بهمون خوش می گذره. از طرف دیگه می تونی دامادتم از نزدیک ببینی
مامان فهیمه
15 آذر 93 17:34
هوررررررا بازم سفر خدا رو شکر همیشه سه تایی به سفر وخوش گذرونی باشین ایشالا میگم فریده جون چون خودت نیستی در طی روز پیشش از من میخوای حتما بفرستش یه مهدکودکه خوب اول یک روز درمیون شروع کن ببین چجوریه استقبال میکنه یا نه.ولی اون روز دکتره توی تی وی داشت میگفت مزیت های مهدکودک خیییییلی بیشتر از بدی هاشه.بچه هاییی که مهد رفتن خیلی راحت تر توی مدرسه هم از نظر آموزشی هم تربیتی میتونن باشن.منم گذاشتم علی سه سالش بشه بعد ببرمش با وجود اینکه خودمم توخونه هستم ولی چون علی یه خورده بچه ی آرومیه قبلا بهت گفته بودم.دوست دارم بره و بقیه بچه هارو ببینه که چجوری توی اجتماع با هم رفتار میکنن.واسه همینم بردمش این مهد نزدیکم.ن تا فعلا بازی کنه.همین جا هم بهم میگن باید هی جاهای مختلف ببریش که باز به محیط خاص عادت نکنه خودشو با هر شرایط و مکانی بتونه وفق بده. به نظرم همون مهدی که گفتم خیلی خوبه جوابتو دادم توی وبم یه جورایی توی مسیر محله کارتم هست ابته یه جوراااایی
فریده
پاسخ
ممنونم از راهنمایی ات ، تصمیم داشتم که از اول دی ماه یه روز در میان بذارمش ، ولی اینقدر مریضی زیاد شده که بازم دو دل شدم . ولی به هر حال باید از یه جایی شروع کنم . یه مرکز خلاقیت و نوآوری هم سر عفیف آباد باز شده ، راجع به اون اطلاعی نداری ؟؟ اون به من خیلی نزدیکه.
مامان فهیمه
15 آذر 93 17:40
واسه تی وی دیدن زیادم یه چیزایی شنیدم ولی نمیدونم چقدر صحت داشته باشه میگن خلاقیتو از بچه میگیره و ذهنو تنبل میکنه و از ایجور حرفااااا واسه همینم خیلی نگران میشم منم وقتی میبینم علی زیاد پای تلوزیونه اونم خیلی علاقه داره من خودم نمیزارم نگاه کنه پرهامم چون خودت نیستی و حتما به قول خودت یه کم وروجک بازی و شیطنت میکنه به خاطر همین مامانت ترجیح میده کارتون ببینه حقم دارن بیچاره ها ما مامان باباها اعصاب مصاب نداریم چه برسه به اونا. خلاصه که خواهر منم خیلی در گیره این جعبه جادویی میشم با علی بعضیا هم میگن نه این چیزا ربطی نداره به تلوزیون تازه دامنه ی لغاتشون میره بالا حالا ما مامانا موندیم این وسط
فریده
پاسخ
کلاً روانشناسا می گن تا دو سالگی اصلاً تلویزیون نگاه نکنن، و بعد از این سن هم فقط 20 دقیقه در طول روز . ولی مگه می شه ، تنها زمانی هست که حداقل می شینن و اجازه می دن که شما به کارهات برسی . از طرف دیگه گناه هم دارن ، هوا که سرد شده و نمی تونن زیاد بیرون برن ، همبازی هم که ندارن ، چیکار می تونن بکن. خودمونیم ما اصلا ً بچه ها رو درک نمی کنیمااااا
مامان یسنا
16 آذر 93 9:42
سلام سلام صدتا سلام به دوست جونی خودم یعنی این مامان جونا چی میکشن از دست این وروجکا... یسنا هم میره خونه مادرجونش. تا 10-11-حتی 12 میخوابه نمیدونم سال دیگه چجوری بفرستمش پیش آمادگی
فریده
پاسخ
سلام عزیزم ، خوبی ؟؟؟ یسنا گلی خوبه ؟؟ پس دخترمون حسابی خوش خواب هستند. نگران پیش آمادگی اش هم نباش زمان خودش به موقع از خواب بیدار می شه. من که خجالت زده مامانم هستم ، الهی همه مامانا تنشون سالم و سلامت باشه .
بابا و مامان
16 آذر 93 10:09
فدات بشم چه بلای سر این مامان طفلک میاری اخه شیطون بلا
فریده
پاسخ
می بینی تو رو خدا ، خوبی اش اینه که خانواده ما کلاً ازبچه های شیطون خوششون می آد .
بابا و مامان
16 آذر 93 10:09
افرین به بابا خوب روشی پیدا کردن برای چپ و راست یاد دادن
فریده
پاسخ
آره معمولاً آقایایون روشهای خاص خودشون رو دارن.که خیلی وقتا هم جواب می ده
بابا و مامان
16 آذر 93 10:10
ایشالاه به سلامتی و سفر خوشی داشته باشید عزیزم
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، شما همیشه به من لطف داشتید.
مامان یسنا
16 آذر 93 10:30
خصوصی
فریده
پاسخ
عشق يعني ...
17 آذر 93 9:04
من پنجشنبه تهران آزمون دارم نمي تونم بيااااااااام واگرنه باور كن كليد و راهي مي كردم ميومدم
فریده
پاسخ
گریه نکن ،واسه مسافرت فرصت زیاده . دعا می کنم امتحانت رو خوب خوب بدی .
مامان
17 آذر 93 17:28
ماشاالله فریده جون مارکوپلو شدی ها. همیشه به سفر و خوشی باشید ان شاالله. بیچاره مامانت کلی خندیدم به شیطنت این وروجک و توصیف موهای سیخ شده مامانت. طفلی همسر ت گناه داره اونم ببرید خب. روی ماهتونو میبوسم
فریده
پاسخ
فکر کنم بد نوشتم ، همسر گرامی هم آمدند ، من و پرهام کلاً دوتا سفر با هم تنهایی رفتیم ، شهرکرد و کنگان . جای شما خالی بود ، مخصوصاً سوار موتور که شدیم خیلی یادت کردم
مامان مهدی کوچولو
18 آذر 93 11:10
سلام عزیزم مهدی هم وقتی میره خونه مامانم انقدر شیطونی میکنه کخ بابام میگه برو خونتون تا هفته بعد البته وقتی میرسیم خونه زنگ میزنن که کی میاد اینجابه قول مامانم بچن دیگه یجوری باید انرژیشونو تخلیه کنن فریده جون خوب راهشو پیدا کردی و با پرهام میری مسافرت شوخی کردم انشااله که بهتون خوش بگذره و به سلامتی برید و برگردید
فریده
پاسخ
پدر بزرگ و مادر بزرگا ، نوه ها رو خیلی دوست دارن به خاطر همینه که خانه اونا که هستن می تونن حسابی اتیش بسوزونن و کسی کاری بهشون نداره محمد پسر خوبی بوده اینبار با خودم می برمش
مامانی کسرا
21 آذر 93 16:33
فک کنم مهد پیشنهاد خوبی باشه. موفق باشید و شاد. انشالله حسابی حسابی بهتون خوش بگذره
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، تا خدا چی بخواد
عشق يعني ...
24 آذر 93 8:56
بسه ديگه پس چرا بر نمي گردي ؟؟؟؟؟ من دارم ميميرم از حصودي كه تو رفتي كيش اصلا چه معني داره ؟؟؟ من برگشتم پس تو كجايي؟؟؟ بدو بيا ببينم چه كردي تو كيش؟؟؟ حسابي خوش گذروندي اين شاله داماد گل و موطلايي من و هم ببوس
فریده
پاسخ
سلام من آمدم، کلی بهمون خوش گذشت ، جای همه دوستان ، مخصوصاً خودِ خودت خالی بود. امتحانت رو چطور دادی ؟؟ امیدوارم قبول بشی . حسودی رو این جور می نویسن ، نه اون جور .
عشق يعني ...
25 آذر 93 10:29
خخخخخخخخخخ من هميشه املام داغون بوده يه بار خواهرم بهم ديكته گفت شدم منفي شش بعد تا صبح نزاشت بخوابم يه دفتر صد برگ گذاشت جلو و تنبيه ام كرد و گفت بايد تا صبح بنويسي . تازه اگر درشت درشت مي نوشتم همه رو پاك مي كرد و جريمه ام مي كرد الان بازهم بياد ببينه من چه همه غلط املايي دارم
فریده
پاسخ
معلومه که تنبیه ات کافی نبوده . احتمالاً از روز اول فقط می گفتی من آقای کلید رو می خوام ، درس بخونم که چی بشه . حالا جلوی ما سوتی می دی مشکلی نیست ، جلوی خانواده شوهرت حواست باشه که واست حرف در می آرن
مامان هستی
25 آذر 93 11:42
سلام فریده جان کیش خوش گذشت هوا چطور بود سرد که نبود انشالله بهت خوش گذشته باشه پرهام را از طرف من ببوس
فریده
پاسخ
مرسی عزیزم ، شبا باید یه سویشرت تن پرهام می کردم ولی در کل هوا عالی بود .
مامان لیانا
25 آذر 93 15:18
فداااش بشم پرهام جونم چقدر خوشتیپ و خوش لباسه..ماشالاااا...مامانی عکسای خوشگلی از پسرم گذاشتی..خوب پرهام پانرژیه دوست داره با مامان بزرگ بابابزرگ مهربونش بازی کنه شادی کنه شما دخالت نفرمایییید
فریده
پاسخ
جالب اینجاست که هر وقت هم به مامان و بابام می گم خوب دعواش کنید، فوری موضع گیری می کنن که چیکار بچه داری ، پسر باید شیطون باشه . ما که نمی فهمیم .
مهسا
25 آذر 93 15:53
شرمندم... شطرنجیم کن... خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا ا ا ا فریده جون ماشالا چقدر شیطونه.. داداشم طبقه پایین خونه مامانم اینا هستن. پسرهاش صبح تا شب بالا پیش مامانم. تصور کن دو تا پسر شیطون. حسابی سرگرمشون کرده. مامان و بابام کلا مشغول اونا شدن. ایشالا که بهتون خوش گذشته باشه. همیشه در گشت و گذار. ای جونم... دوستت دارم فریده
فریده
پاسخ
نفرمایید ، خانم خانما اگه نتونیم دوست خوبمون رو درک کنیم به چه درد می خوریم ما شما رو خیلی خیلی دوست داریم امیدوارم هر جا هستی شاد و سرخوش باشی. وای پسر باشن ، دو تا هم باشن ، چه شود . کلاٌ خونه رو هوا می ره
مامانی غزل جون
25 آذر 93 23:31
سلام دوست گلم سفر خوش گذشته ؟ امان از دست شیطنت های بچه ها من که از الان از دست شیطونی های فسقل کم آوردم خدا به دادمون برسه همیشه شاد و خوش باشی دوست گلم میبوسمت
فریده
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم ، جای شما ، دوست خوبم ، خیلی خیلی خالی بود. من بعضی مواقع می گم الان سه سالشونه و ما از عهدشون برنمی آیم ، خدا به داد زمانی برسه که 18 ساله می شن
مامان ِ یسنا
28 آذر 93 14:37
ما کیش میخوایم.... بدو بیا ما منتظرتیمااااااااااا
فریده
پاسخ
همین امروز می آم