پسرک مو طلایی
سلام ، سلام ، صد تا سلام
پسر کوچولوی مامان داره روز به روز شیطون تر می شه ،
بعضی وقتا از اداره که برمی گردم می بینم تمام موهای سر مامان سیخ شده و عصبانی هست ، می گم مامان چی شده ؟؟
می گه هیچی ، این پسرت ما رو دیوانه کرده ،من می رم دعا خانه همسایه .
یعنی در یه کلام فرار می کنه ها ااااااااااااااااااااااااااااا
بعد ما سریع ناهار می خوریم و حرکت می کنیم سمت خانه ، توی ماشین می خوابه ، می خوابه تا فردا صبح .
صبح شارژ و پر انرژی از خواب بلند می شه و بیچاره مامان و آقا هستند که باید باهاش بسازند.
به قول مامان خدا شانس بده .
زمانهایی که عصر می خوابه خیلی بهتره به هر حال هم خودش و هم مامان یه استراحتی می کنن ، در کنار اینکه شامش هم نخورده نمی مونه.
برنامه زندگی ما اینه که صبح ساعت 6:30 از خانه حرکت می کنیم تا ساعت 16 که سر کاریم و تا می رسیم خانه معمولاً ساعت 16:30 هست ، ناهاری می خوریم اگه پرهام بیدار باشه که سریع می ریم خانه و اگه خواب باشه نزدیکای ساعت 18 می ریم خانه .
توی خانه هم یه کم این ور و اون ور می افتیم و بعد هم می خوابیم .
اخلاق نه چندان خوبی که پرهام پیدا کرده اینه که همش داره تلویزیون نگاه می کنه
یعنی فکر کنم روزی 4 الی 5 ساعتی به تلویزیون نگاه می کنه .
تنها خوبی اش اینه که وقتی می خوام بهش غذا بدم اونقدر حواسش به تلویزیون هست که راحت می خوره .
ولی خیلی فکرم رو همین مسئله مشغول کرده و نمی دونم باید چیکار کنم .
تصمیم گرفتم که پرهام رو بذارم مهد. البته هنوز دو دلم و توی یه پست جدا گانه راجع به مهدهایی که تا الان دیدم می نویسم.
پرهام این روزا یاد گرفته مرتب بهم می گه مامان دوست دارم ،
یه روز که بهم گفت : مامان تو چقدر نازی .
بال درآورم ، کلی خوشحالی کردم .
حالا خدا کنه ما کاری کنیم که باب میل شازده کوچولومون نباشه سریع می گه دوستت ندارم ، دوستت ندارم .
تا الان هر وقت این حرف رو زده منم سریع گفتم ولی من تو رو دوست دارم .
تا اون روز که بهش گفتم منم تو رو دوست ندارم .
با یه حالت خاص می گفت مامان منو دوست نداری !! که سریع بغلش کردم گفتم مامان من عاشقتم.
اون روز به محمد گیر دادم که بهش رنگ ها رو یاد بده ، محمد گفت پسر من دوست نداره رنگ یاد بگیره ، اون دوست داره توپ بازی کنه و شروع کرد باهاش توپ بازی کردن . پرهام توی دروازه بود و محمد باهاش بازی می کرد . بعد بهش یاد داد که با دست چپ توپ رو بگیره ، و با همین روش دست راست و چپ رو یاد گرفت .
متوجه شدم که به هر حال هر بچه ای با هر چیزی که دوست داره باید آموزش ببینه.
یه خبر خوب دیگه اینکه ما روز دوشبنه17/9/93 یه سفر به سمت کیش داریم .
این اولین سفر کیش من و پرهامه.
امیدوارم حسابی بهمون خوش بگذره ، جای دوستان هم خیلی خیلی خالیه.