سفر کیش
بالاخره ما آمدیم .
سفر چند روزه ما به کیش از دوشنبه93/9/17 شروع شد . قرار بود پروازمون ساعت 16:30 شرکت تفتان باشه که افتاد واسه ساعت 19:30 شرکت آسمان .
بعد از اداره سریع رفتیم خانه ، آماده شدیم و رفتیم دنبال پرهام . با چه مصیبتی پرهام رو آماده کردیم بماند.
اینم پرهام در فرودگاه شیراز
مکان رو از پست بانک گرفته بودیم ، هتل آناهیتا، که یه آپارتمان سه خوابه بود با یه آشپزخانه بزرگ ، خیلی نگران غذای پرهام بودم دوست نداشتم غذای بیرون رو بخوره که خدا رو شکر از این نظر مشکلی نبود .
صبح ها مثل یه خانم ناهار درست می کردم و بعد می رفتیم بیرون.
به قول محمد اگه قرار بود هفت روز غذای بیرون بخوریم حسابی حالمون بد می شد .
آپارتمانمون تا ساحل مرجان 5 دقیقه پیاده روی داشت و حتی از دریچه می تونستی دریا رو ببینی .
کنار دریا رفتن کار هر صبح و شبمون بود .
توی وبلاگ راحیل جون (مامان امیرحسین ) خونده بودم که موتور برقی سوار شدن و خیلی لذت بردن ، ما هم همین که موتور برقی یا همون اسکوتر برقی رو دیدیم ذوق زده رفتیم و سوار شدیم .
اونم نه یکبار ، دوبار و اگه ولمون می کردن هر روز سوار موتور برقی می شدیم .
خیلی خیلی خوب بود ، پرهام که اگه توی اوج بازی بود کافی بود بهش بگم مامان بریم سوار موتور بشیم ، سریع حرکت می کرد.
از همون اول تصمیم گرفتم کلاً خرید رو بی خیال بشیم و اگه چیز خیلی خاصی دیدیم بخریم ولی بعد از گشت زدن توی پاساژا به این نتیجه رسیدم که اولاً قیمت جنسا مثل شیراز یا حتی گرون تره و ثانیاً جنسای شیراز شیک تر و لوکس تره .
چیز خاصی خرید نداشتم مگه چند تا چیز به عنوان سوغات و چند تا تی شرت و شلوار واسه محمد و پرهام .
البته هر بار می رفتیم بازار مجبور بودیم واسه پرهام یه اسباب بازی بخریم ، مگه کوتاه می آمد ، از اون مدل بچه ها که آبروی آدم رو می بره .
ولی عوضش تا تونستیم گشتیم و تفریح کردیم .
روز سه شنبه رفتیم کشتی تفریحی نوید . یه کشتی تفریحی بود که از همون اول میرفتی طبقه پایین و برنامه اجرا می کردند ، موسیقی و جک .
وسط برنامه به مدت نیم ساعت فرصت می دادن که روی عرشه بری و عکس بگیری
بَد نبود ولی اون چیزی هم نبود که من تصور می کردم .
روز چهارشنبه گشت دور جزیره رو داشتیم که شامل کاریز ، درخت سبز، کشتی یونانی و شهر پدیده و بازار شاندیز بود .
پرهام توی ماشین خوابید و کاریز و درخت سبز من پیاده نشدم و محمد تنهایی رفت .
این سنگه یه زمانی نماد شهر کیش بوده.
اینم پرهام و کشتی یونانی ها .
مهمترین تفریح پرهام توی این سفر شن بازی بود ، ساعت ها توی ساحل با شن ها بازی می کرد و لذت می برد.
رفتم توی فکر اینکه واسش شن بخرم تا توی خانه بازی کنه .
یه شب هم رفتیم دیدنیها که برنامه موسیقی داشتند واقعاً عالی می زدند و می خوندند ، پرهام همون اول برنامه خوابید ولی ما حسابی لذت بردیم ، واقعاً به نظر من کارشون عالی بود .
یه روز پارک دلفین ها رفتیم ، که همون اول کار ماشین بچه کرایه کردیم و پرهام راحت نشست و دیگه نیازی نبود پشت سرش بدویم و از طرف دیگه خسته هم نمی شد .
پارک دلفین ها چند قسمت داشت ، پارک پرندگان ، کلاسیک شو ، دلفین ها و در آخر هم اکواریوم ،
این قسمت پارک پرندگان بود که محمد داره به طاووس ها نان می ده و اونا هم راحت از دستش می خورن.
در کل خیلی خوب بود ، فقط من موندم این دلفین ها رو چطور تربیت می کنن ، امیدوارم روشهای بَد بکار نبرن ، که اگه اینجور باشه خودم رو نمی بخشم .
پاراسل به نظر من عالی بود که روز آخر رفتیم ، غواصی خیلی خوب بود که متاسفانه به نظرم بیشتر از 10 دقیقه زیر آب نبودم .
ولی هر دوتاش عالم دیگه ای داشت . واقعاً به عظمت خدا پی می بردی .
یه روز هم کشتی آکواریوم رفتیم که خیلی خوب بود مخصوصاً واسه پرهام خیلی هیجان داشت .
یه کشتی هست که دو طبقه داره ، عرشه و طبقه پایین .
طبقه پایین تا عمق دومتری و نیمه می ره و دریچه هایی داره از اونجا می تونی کف دریا و ماهی ها رو ببینی
اینجا پرهام طبقه پایین کشتی هست و داره ماهی ها رو نگاه می کنه
روی عرشه هم خیلی باصفا بود ، یه عالمه نون به ماهی ها دادیم
جالب بود که مرغای دریایی هم می آمدند و از روی آب نان ها رو بر می داشتند.
برگشتمون شنبه ساعت 14:30 هواپیمایی تفتان بود که از شرکت هواپیمایی بهمون زنگ زدن که پرواز تفتان کلاً کنسل شده و پروازمون افتاد روز یکشنبه ساعت 11 شب . که بازم روز یکشبنه بهمون زنگ زدن و گفتن پرواز شده واسه ساعت 1 بامداد روز دوشنبه .
خلاصه ما تا رسیدیم شیراز روز دوشنبه ساعت 3:30 دقیقه صبح بود .
خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . از اون سفرهایی که آدم دلش نمی خواد تمام بشه .
جزیره کیش واقعاً یه مکان آرام واسه استراحته . نه دودی ، نه ترافیکی ، نه صدای بوق ماشینی .
فقط باید پول داشته باشی و خرج کنی .
توی ادامه مطلب هم چند تا عکس می زارم
اینم سرسره بازی کردن پرهام البته به سبک خودش
توی همین محوطه پرهام زمین خورد و پاش زخم شد ، دیگه هر وقت از اینجا رد میشدیم می گفت مامان اینجا خوردم زمین ، فهمیدم پسرم یه ذره هوش هم داره .
اینم پسر موتور سوار من
محوطه بیرونی آپارتمان
آپارتمان شیک و لوکسی بود ولی خیلی تمیز نبود ، شب اول خیلی حس بدی داشتم ، احساس می کردم داره سوسک از پاهام می ره بالا.
خوابیده بودم و احساس می کردم بالای سرم تار عنکبوته ، محمد رو بیدار کردم که این تار عنکبوتا رو تمیز کن ، میگه تار عنکبوت نیست ، دستم رو بردم بالا و گفتم اینا چسبید به دستم ،
صبح که از خواب بیدار شدم کلی به خودم خندیدم ، دیگه یه مقدار تر و تمیز کردیم و با خیال راحت این چند روز رو سپری کردیم .
اینم یه خانم خوش تیپ ، باکلاس ، موتور سوار و خلاصه هر چی که دیگه خودتون می دونید .
اینم یه عکس عاشقانه که پرهام با این نشستن اش گند زده بهش
از این مجسمه ها کنار ساحل زیاد بود .
توی این مدت کافی بود کاری کنیم که باب میل آقا نباشه ، سریع می گفت مامان رو دوست ندارم ، مامان جون رو دوست دارم ، بابا رو دوست ندارم ، آقا رو دوست دارم .
روزی هزار دفعه ما این جملات رو می شنیدم .
یه روز هم رفته بودم خرید ، بدون محمد و پرهام . وقتی برگشتم داشتم خریدا رو نشان می دادم ، یه دفعه پرهام گفت : چرا واسه مامان بزرگ چیزی نخریدی ، واسه اونم بخر .
کلی ذوق بچه ام کردم .
و در آخر
آرزویم این است : آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست .