سفر خاطره انگیز ما (قسمت اول ، همدان )
سلام ، سلام ، هزار تا سلام
بالاخره بعد از مدتها مسافرت ما هم جور شد ،
آخه قرار بود اردیبیهشت ماه یه مسافرت توپ بریم که به خاطر اینکه مامان پاش شکست عقب افتاد ، دیگه تصمیم گرفتیم بذاریم اول مهر ماه که جاده ها هم خلوت باشه .
با این تفاسیر سفر 13 روزه ما 30 شهریور ماه مصادف با عید سعید غدیر شروع شد ،
صبح ساعت 8 بعد از اینکه با مامان و آقا خداحافظی کردیم و از زیر قرآن رد شدیم به سمت همدان حرکت کردیم .
صبحانه رو زیر درختان جاده سعادت شهر و ناهار رو سمت مبارکه اصفهان خوردیم و تقریباً ساعت 8 شب بود که به شهر زیبای همدان رسیدم .
طبق معمول محمد از طرف پست بانک جا گرفته بود ،
شب خوابیدم و صبح زود به سمت غار علیصدر حرکت کردیم ،
اینقدر در طول راه راجع به غار برای پرهام حرف زده بودم که مرتب می پرسید پس کی می رسیم ؟؟ غار چه شکلی هست ؟؟؟ من می خوام برم داخل غار.
پرهام در سالن انتظار غار علیصدر
پرهام با لباس غریق نجات
پرهام در غار زیبای علیصدر
بعد از بازدید از غار علیصدر به سمت شهر لالجین رفتیم ،
پرهام که داخل ماشین خوابید ، محمد هم به خاطر پرهام تو ماشین موند و من تنهایی مغازه های زیبای لالجین رو نگاه کردم ،
واااااااااااااای که هر چیزی که می دیدم کلی ذوق می کردم ، همه چیز خوشکل و زیبا بود .
قرار بود سفر ما به همدان یک روزه باشه ، آخه ما چند سال پیش قبل از به دنیا آمدن پرهام هم به همدان آمده بودیم ( در حقیقت ماه عسل ما همدان بود .) ولی از اونجا که بهمون خوش می گذشت تصمیم گرفتیم یه شب دیگه هم بمونیم ،
پنچ شبنه 1 مهرماه به سمت گنج نامه رفتیم ،
کتیبه های گنجنامه
آبشار گنجنامه
شیطنت های پرهام که تمام لباسش رو خیس کرد .
با تله کابین به ارتفاعات زیبای گنج نامه رفتیم ، شهر همدان رو از اون بالا می تونستی ببینی ، واقعاً زیبا بود ،
زیباتر از اون هوای خوب و نسیمی بود که می وزید و عرق در لذت می شدی .
تله کابین گنجنامه .
شهر بازی گنجنامه
اسب سواری پرهام و محمد در ارتفاعات گنج نامه
پرهام و محمد اونجا سوار سورتمه شدن ، واااااااااااااااای که پرهام چقدر هیجان زده شده بود و تا چند روز بعد فقط تعریف سورتمه می کرد .
بعد از گنج نامه واسه ناهار به عباس آباد رفتیم .
توی رستوران یه خانم بود که به قول محمد شبیه ماریا شاراپوا بود بعد متوجه شدیم که ایرانی صحبت نمی کنه دیگه محمد می گفت خودِ خودشه .
دیدم اینجور نمی شه ، وقتی می خواستن بلند بشن و برن ،رفتم ازشون پرسیدم که دوستش گفت نععع ، فقط شبیه اونه .
بعد از ناهار به بابا طاهر و ابوعلی سینا رفتیم .
بابا طاهر
ابوعلی سینا
تمام این جاهایی که رفتیم با شیطنت های زیاد پرهام همراه بود ، این اواخر حرکات سورتمه هم اضافه شده بود .
خلاصه شب خوابیدم و تصمیم گرفتیم صبح زود به سمت استان سرسبز گیلان حرکت کنیم .
ادامه سفرنامه در پست بعد...