آغاز سال 1396
سال 95 هم با تمام زیبایی هاش تمام شد . پسرمون یک سال بزرگتر شد و تقریبا ً پیش دبستانی رو تمام کرد .
سال 96به نظرم خیلی سال زیبایی باید باشه ، توی این سال پرهام به کلاس اول می ره و احتمالاً خواندن و نوشتن رو یاد می گیره .
توی سال جدید تصمیمات مهمی باید گرفته بشه که امیدوارم بتونیم از پس همه اونا بربیایم.
سال تحویل امسال بر خلاف تمام سال تحویل های گذشته ما خانه نبودیم و رفتیم مسافرت.
روز 29 اسفند ماه بعد از اینکه تمام وسایلمون رو جمع کردیم به قصد سفر به تهران عازم جاده ها شدیم ، تقریباً عصر بود که حرکت کردیم و شب رو شهرستان آباده بودیم ،
رفتیم ستاد اسکان مهمان نورزی و یه کلاس درس رو گرفتیم ، چقدر واسه پرهام جالب بود که مدرسه رو تبدیل به محل خواب کرده بودن و مرتب سئوال می کرد که نیمکت ها کجا هستن ، فردا که دانش آموزان بیان باید کجا درس بخونن ؟؟ چرا مدرسه رو به ما دادن؟؟ مگه مدرسه جای خوابیدن هست ؟؟؟
خلاصه شب خوابیدیم و صبح زود حرکت کردیم ، ساعت 12:30 به کاشان رسیدیم و سریع رفتیم به سمت باغ فین کاشان ، پرسیدیم که آیا سفره هفت سین انداختن که بعد از شنیدن جواب مثبت سریع داخل شدیم .
داخل شبستان سفره هفت سین پهن بود و بیرون از اون برنامه اجرا می شد . خیلی حس خوبی بود لحظه سال تحویل .
آرزو می کنم سال 96 :
پر باشه از اتفاقات خوب ،
پر باشه از سلامتی و شادی ،
پر باشه از عشق و امید برای تمام اقوام ، دوستان و همه مردم ایران و جهان
دلم پیش مامان و آقا بود ، امسال همه برادرا سال تحویل خانه آقا بودن و حسابی جمعشون جمع بود .
خلاصه بعد از سال تحویل ناهار خوردیم و به سمت تهران حرکت کردیم . شب به تهران رسیدیم . هتل مینا گرفتیم و استراحت کردیم .
از اونجا که قبل از حرکت به تهران مرتب به پرهام می گفتیم می خواهیم بریم سورتمه ، اولین جایی که رفتیم سورتمه بزرگ تهران بود . حسابی به پرهام خوش گذشت .
جالب این جا بود که پرهام بعد از سورتمه گفت ، خوب دیگه بریم شیراز پیش نگار و بهار . فکر می کردم این همه راه رو آمدیدم فقط واسه سورتمه سواری .
بقیه بازی ها رو به خاطر اینکه پرهام با ما بود رو نتونستیم انجام بدهیم .
بعد از اون رفتیم دربند . ناهار خوردیم و کمی راه رفتیم و از هوای خوب و فضای عالی که داشت استفاده کردیم .
عصر هم رفتیم پارک ژوراسیک . پرهام اولش از حیوانا می ترسید ، فکر می کرد واقعی هستن ولی بعد که بهش توضیح دادیم حسابی لذت برد.
هوا سرد بود و کمی بارندگی شد و همین هم باعث شد فضایی رمانتیکی بوجود بیاد.
شب هم به سمت برج میلاد رفتیم و حسابی کیف کردیم.
طبقه آخر که رفته بودیم پرهام میگفت مامان ما الان تو فضا هستیم ، بی وزنیم و باید بپریم.
روز دوم فروردین هم به سمت مجموعه سعد آباد رفتیم ، جو زده شدیم و تمام کاخهای سعد آباد رو انتخاب کردیم ، ما ساعت 9 صبح وارد مجموعه سعد آباد شدیم و ساعت 6 بعدظهر در حالیکه دیگه اصلاً انرژی نداشتیم خارج شدیم .
واسه منو و محمد که هیچ انرژی نمونده بود ولی ماشالا به پرهام هنوز می دوید و بازی می کرد .
بعد از اون با مینا جون مامان کارن قرار گذاشتیم و رفتیم منزلشون .
واقعاً که ما رو شرمنده کردند.؛ حسابی بهمون خوش گذشت ، اولین بار بود که مینا رو می دیدم ، حسابی از دیدنش لذت بردم ،
مخصوصاً کارن و هلنا جون رو که دیدیم .چه چیزی می تونست خستگی یه روز رو از تنمون بیرون کنه بجز دیدن این خانواده مهربون .
اینقدر از دیدنشون انرژی گرفتیم که بعد از اونجا رفتیم پل طبیعت و پارک آب و آتش و ساعت 2 نیمه شب بود که به هتل رسیدیم .
صبح روز سوم رو واسه خرید گذاشتیم و عصر به سمت پارک چیتگر رفتیم ولی اینقدر هوا سرد بود و باد می وزید که زود برگشتیم هتل.
روز چهارم فروردین بعد از اینکه یه مقدار خرید دیگه انجام دادیم به سمت اصفهان حرکت کردیم ، حسابی بارندگی بود فقط جمکران ایستادیم و زیارت کردیم.
تصمیم داشتیم شب رو اصفهان خونه خاله محمد استراحت کنیم و صبح به راهمون ادامه بدهیم ولی از شیراز هر کسی بهمون زنگ می زد می گفت اینجا بارندگی شدید هست و همون جا بمونید ، ما هم شنبه 5 فرودین ماه اصفهان موندیم ،
صبح بیدار شدیم رفتیم زرین شهر قایق سواری،
عصر هم. اصفهان کمی خرید کردیم
یکشنبه صبح، 7 فروردین ماه به سمت شیراز حرکت کردیم و طبق معمول پدر محترم ایستاد تا پرهام روی ریل راه آهن قدم بزنه
ساعت 5 روز یکشنبه سفر نوروزی ما هم به انتها رسید و ما آماده شدیم سال جدید رو با انرژی هر چه تمام تر شروع کنیم.
آخرین حرف باران؛
زمین را شستم، دوباره آغاز کنید.