دو تا خبر خوب
سلام
من آمدم با دو تا خبر ، دو تا خبر خوب .
اول از همه من یه کار خوب کردم ، البته می دونید که همه کارهای من خوبه ولی این یکی خیلی خوبه.
پرهام و خودم رو بیمه عمر کردم ، بیمه عمر و پس انداز سامان.
یه مدت توی اداره ما بحث بیمه عمر خیلی زیاد بود ، یه سمینار برگزار شد که بیمه عمر پارسیان و بیمه عمر ما رو تبلیغ می کرد ولی من بی خیال از کنارش عبور کردم .
با این تصور که مثلاً من ماهی 40 هزار تومن پس انداز کنم و 15 الی 20 سال آینده 100 میلیون بگیرم اون زمان با توجه به این نرخ ترم به درد نمی خوره .
یه مدت تصمیم گرفتم برای پرهام سالی دو تا سکه پس انداز کنم با پولهای که عیدنوروز و روز تولدش گیرش می آید . با این تصور که زمانی که پرهام 20 ساله هست 40 تا سکه داره این کار رو هم کردم ولی خیلی خورد توی ذوقم زمانی خریدم که سکه توی بالاترین نرخ خودش بود . هرچند الان پشیمان هم نیستم به هر حال اگه این کار رو نکرده بودم نه سکه ای داشتم و نه پولی .
به هرحال اون روز توی اداره نشسته بودم که یه خانم آمد و راجع به بیمه عمر سامان با من حرف زد . دیدم نه بابا خیلی خوبه .
اولین فایده اش اینه که زمانی که من بیمه عمر می شم اگه خدای ناکرده ، زبون لال ، زبونم لال ، بعد از 120 سال ، 120 هم کمه ، اتفاقی واسه من بیافته به هر حال یه مبلغ گیر پرهام می آید . من ماهی 40 هزار تومن رو انتخاب کردم که در صورت فوت من 12 میلیون گیر خانواده می آید .
می تونستم تعیین کنم که پس از فوتم این مبلغ به چه کسانی برسه . به خانمه گفتم چند نفر رو می تونم تعیین کنم گفت بزن پسرت و شوهرت . هر کدام 50 درصد سهم دارند ، گفتم نه شوهرم 50 درصد زیاده اینجوری کلی دعا می کنه که من بمیرم وقتی مُردم این پول رو می گیره می ره یه زن دیگه می گیره می شه هزینه عروسی شون . بذار حداقل یه کمی بدهکار بشه ، چند تا وام بگیره ، مثل اون روزی که با من ازدواج کرد.
خانمه غش کرد از خنده ، گفت آخه اینجوری ممکنه ناراحت بشه . می تونی 60 درصد پرهام بزنی 40 درصد شوهرت . بالاخره 70 درصد پرهام و 30 درصد محمد شد . واسه محمد تعریف کردم ، میگه نه 100 درصد بزن پرهام . من که بعد از تو محاله زن بگیرم . خیلی هم جدی می گه .
حالا من موندم از بس خوب بودم نمی خواد زن دیگه ای بگیره ، که این فرضیه محاله .
یا اینکه از بس اذیتش کردم توبه کرده . فکر کنم همین باشه توبه کرده .
الان دوست داشتم بیشتر راجع به بیمه عمر بنویسم ولی هرچی می گردم بروشورهاشو پیدا نمی کنم ، بعداً مفصل راجع بهش می نویسم .
یه خبر دیگه اینکه ما امروز به سمت بوشهر حرکت می کنیم و تا جمعه اونجا هستیم بنابراین خبری دیگه ازمون نمی شونید . فقط توی این مدت دعا کنید .
آخه بوشهر می ریم خونه داداشم و اونا هم دوتا وروجک دارند به اسم نگار که الان 5 ساله و نیمه هست ، خیلی شیطونه ، اونم دست بزن داره در حد المپیک . غذا نمی خوره و حسابی بازیگوشه . و یکی دیگه به اسم بهار که دقیقا 9 ماه از پرهام کوچکتره اونم کمتر از نگار و پرهام شیطون نیست .
حالا با سه تا بچه شیطون باید چیکار کرد خدا عالمه .
می آیم با یه عالمه عکس و خبر .