تولد چهار سالگی پرهام
تولد ، تولد ، تولدت مبارک ،
مبارک ، مبارک ، تولدت مبارک
عزیز دل مامان، شمع چهار سالگی رو به سلامتی فوت داد .
امسال تولد پرهام ، یه جشن کوچیک بود ، یه جشن با حضور خانواده مادری . البته به استثنای دایی علیرضا که بوشهر بود و به خاطر ماه رمضان نمی تونست بیاد .
چند تا دلیل داشتم که امسال یه جشن کوچک گرفتم ، اولین و مهمترین دلیل این بود که آقا یه مقدار کسالت داشت و سختش بود که یه جای شلوغ باشه ،
دیگه اینکه خانه خودمون خیلی کوچیکه و گنجایش همه افراد رو نداره و دوست نداشتم به کسی بگم و مراسم رو توی خانه یا باغ بستگان بگیرم .
خلاصه تولد پرهام روز جمعه 94/4/5 برای اولین بار توی خانه خودمون برگزار شد.
مهناز از صبح واسه کمک آمد و کلاً تمام غذاها رو مهناز درست کرد.
واسه افطار ، چلو ساده ، لوبیا پلو ، مرغ ، حلیم بادمجان درست کردیم به همراه ژله بستنی هفت رنگ و سالاد فصل.
واسه تم تولد ، اول تصمیم گرفتم بره ناقلا باشه ولی هر چی گشتم چیز خاصی با این تم پیدا نکردم
در حین گشتن یه پکیچ عالی دیدم که تمام وسایل تولد داخلش بود ولی تم هاش محدود بود . من تم دزد دریایی رو انتخاب کردم .
داخل بسته ، بشقاب ، لیوان ، چنگال ، کارد، نی ، کلاه تولد ،تاج تولد ،ماسک صورت ، ریسه تولدت مبارک ، علامت به طرف تولد بود که به نظرم خیلی عالی بود و دیگه دردسر ست کردن وسایل رو نداشتیم .
کیک تولد هم از اینترنت مدلش رو پیدا کردم و سفارش دادیم .
تزئینات خانه رو با کمک محمد و مهناز انجام دادیم .
ساعت 8 شب مهمانها آمدند و از اونجا که اکثراً روزه بودن اول شام خوردیم ، بعد هم که مسابقه والیبال بین ایران و آمریکا بود و همه از یه طرف می رقصیدن و از یه طرف تلویزیون نگاه می کردن.
خدا رو شکر می کنم که شب تولد پرهام ایران بُرد .
اینم پسر ما به همراه کیارش و کیانوش ، دوقلوهای دایی حمید .
پرهام و دختر دایی مهربونش ، زهرا ، که زحمت اعلام هدایا رو کشید و رقص چاقو خیلی جالبی رو هم به همراه حمید اجرا کرد .
اینم دزد دریایی اخموی ما
ما واسه تولد پرهام تصمیم گرفتیم یه اسکوتر بخریم ، اسباب بازی که تقریباً یکسالی می شد بهش قول داده بودیم ،
خریدیم و گذاشتیم پشت ماشین و سعی کردیم که پرهام متوجه نشه .
ولی صبح روز تولد پرهام اسکوتر رو دیده بود و به محمد گفته بود بهم بده ، دیگه محمد بهش گفت بعد از اینکه شمع تولدت رو فوت کردی بهت می دیدم ، پسرم همش منتظر بود که شمع تولدش رو فوت کنه و مرتب می گفت داخل این جعبه اسکوتره .
اسکوتر واسه ما هم یه حربه شده بود ، وقتی نمی گذاشت ازش عکس بگیریم بهش می گفتم بهت اسکوتر نمی دم ، دیگه بی زبون راحت می ایستاد .
بعد هم که اسکوترش باز شد دیگه معطل نکرد و سریع رفت بازی.
جالب این جا بود که بجز ما دایی حمید هم واسش اسکوتر خریده بود.
پسرم شب تولدش بجز دو تا اسکوتر ، دو تا ماشین کنترلی ، تفنگ ، بازی فکری و پول گیرش آمد .
پسر نازم ،
عزیز دلم ،
هزاران بار تولدت رو بهت تبریک می گم
و هزاران هزار بار خدا رو شکر می کنم
امیدوارم لایق بزرگ کردن تو فرشته زیبا و مهربون باشم .