پرهام نامرد
وقتی از سر کار می روم خونه تو راه دعا می کنم بیدار باشه که بتونم باهاش بازی کنم و نازش رو بکشم اون وقت می رسم خونه می بینم حتی بغلم هم نمی آید و می پره بغل مامان . با خودم فکر می کنم حتما چون از صبح نبودم اینجوری می کنه ولی می بینم نه ، محمد که می آد می پره بغل محمد . بعدم بهم می خنده . نامرد روزگار مامان هر جا می ره اونم پشت سرشه . پشت سرش می ره داخل آشپزخانه ،هال ،اتاق و حتی دستشویی. ظهرا مامان پرهام رو می آره داخل اتاق و در رو می بنده اونم گریه می کنه و می زنه داخل در که بیا در و باز کن و همین طور غر می زنه . آغا می گه داره فحش می ده که چرا منو تنها گذاشتی انگار من برگ چغندرم . هرچی بهش می گم مام...
نویسنده :
فریده
13:37