سفر خاطره انگیز ما (قسمت سوم ، ارومیه و بازگشت به شیراز )
روز چهارشنبه صبح بلند شدیم ، ویلا رو مرتب کردیم ، وسایل رو جمع کردیم و به قصد تهران حرکت کردیم . قرار بود تهران جا بگیریم ولی هنوز تایید نشده بود و ما هم هدف خاصی نداشتیم ، نزدیک تهران بودیم که محمد گفت فریده نظرت چیه بریم پیش دوستت پریسا خانم ، گفتم ارومیه ؟؟ گفت آره.بریم سمت ارومیه و پریسا رو هم ببین . قند توی دلم آب شد . با پریسا تماس گرفتم که ببینم چیکار می کنه که جواب نداد . به محمد گفتم شاید تهران باشه،گفت ما می ریم تا ببینیم خدا چی می خواد. رفتیم و رفتیم . نزدیک زنجان بودیم که دومرتبه به پریسا تلفن کردم و بهش گفتم داریم می آیم ...
نویسنده :
فریده
12:11