خداحافظ سال 93
الان ساعت یک نیمه شبه ، چه تاریخی نمی دونم !!!!! 29 اسفند ماه 1393 یا 1 فرودین یکهزار و سیصد و نود و چهار؟؟؟؟؟ یک سال دیگه هم گذشت و وارد سال جدید خواهیم شد. سال 93 سال خوبی بود ، با جشن تولد بهار، دختر دایی پرهام ، شروع شد و با عروسی علی ، عموی پرهام ، به پایان رسید. یک سال پسرم بزرگتر شد ، بعضی وقتا که توی وبلاگها می خوندم یا از زبون کسی می شنیدم که می گفتن دلمون واسه بچگی های فرزندامون تنگ شده خنده ام می گرفت و پیش خودم می گفتم چه مسخره !!!! مگه ممکنه کسی از بزرگ شدن بچه اش غمگین بشه و دلش واسه زمانهایی که بچه اش راه نمی رفته ، حرف نمی زده یا دندون نداشته تنگ...
نویسنده :
فریده
1:02