سفر به کنگان
هفته گذشته یکی از همکارام باهام تماس گرفت و گفت می خوان از طرف اداره ببرند کنگان ، ما هم از خدا خواسته سریع گفتیم اسم من و پرهام هم بنویس و این گونه شد که چهارشنبه(30/7/93) ساعت یک بعدظهر به سمت کنگان حرکت کردیم . یه کوچولوی بامزه به اسم مانی که حدوداً یک سال از پرهام کوچکتر بود توی این سفر همراهمون بود. خیلی رابطه خوبی داشتند ، در حقیقت پرهام خیلی احساس بزرگتری واسش می کرد و مواظبش بود . توی راه مانی بیشتر کنار ما می نشست . طرفای ساعت 7:30 بود که رسیدیم کنگان و سریع رفتیم به سمت دریا . مامان مانی می گفت : چند هفته قبل کیش بودیم و مانی از آب به شدت می ترسه ولی همین کوچولو...
نویسنده :
فریده
8:33